مشاعره با حرف ی

YeGaNeH · 9/9/24

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم...

- فاضل نظری

moh@mad · 25/9/24

YeGaNeH گفت:
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم...

- فاضل نظری

یوسف مصری کز او چشم جهانی روشن است
از فراموشان بود در گوشه زندان تو

پای خواب آلوده دامان صحرا می کند
آهوی رم کرده را گیرایی مژگان تو

صائب

~ZaHrA~ · 28/11/24

moh@mad گفت:
یوسف مصری کز او چشم جهانی روشن است
از فراموشان بود در گوشه زندان تو

پای خواب آلوده دامان صحرا می کند
آهوی رم کرده را گیرایی مژگان تو

صائب

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

moh@mad · 28/11/24

~ZaHrA~ گفت:
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

یارب امشب آن جنون‌ آشوب جان و دل ‌کجاست
آن خرام ناز کو آن عمر مستعجل کجاست

زورقی دارم‌ به غارت‌ رفته توفان‌ یأس
جز کنار الفت‌ آ*غو*ش‌اش دگر ساحل کجاست

بیدل

~ZaHrA~ · 28/11/24

moh@mad گفت:
یارب امشب آن جنون‌ آشوب جان و دل ‌کجاست
آن خرام ناز کو آن عمر مستعجل کجاست

زورقی دارم‌ به غارت‌ رفته توفان‌ یأس
جز کنار الفت‌ آ*غو*ش‌اش دگر ساحل کجاست

بیدل

یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود

moh@mad · 5/12/24

~ZaHrA~ گفت:
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
[/QUOT

یک نفس هشیار بودن عمر ضایع کردنست
گر نداری باده باید خویش را دیوانه ساخت

فارغ از دریوزه میخانه ها گردیده ام
کار عقل و هوش را آن نرگس مستانه ساخت

~ZaHrA~ · 5/12/24

یاد ایامی که از آهنگِ زنجیرِ جنون

کوچه‌ٔ نی بود یک‌سر جاده در صحرای من

moh@mad · چهارشنبه در 17:47

~ZaHrA~ گفت:
یاد ایامی که از آهنگِ زنجیرِ جنون

کوچه‌ٔ نی بود یک‌سر جاده در صحرای من

یاد وصل او دلم خوشنود دارد اندکی
مژدهٔ صحت مرض را سود دارد اندکی

زان جفا جو گرچه میدانم نمی‌آید وفا
خاطرم را وعده‌اش خوشنود دارد اندکی

~ZaHrA~ · چهارشنبه در 19:23

moh@mad گفت:
یاد وصل او دلم خوشنود دارد اندکی
مژدهٔ صحت مرض را سود دارد اندکی

زان جفا جو گرچه میدانم نمی‌آید وفا
خاطرم را وعده‌اش خوشنود دارد اندکی

یافته حج و کرده عمره تمام
بازگشته به سوی خانه سلیم

من شدم ساعتی به استقبال
پای کردم برون ز حد گلیم

moh@mad · پنجشنبه در 10:09

~ZaHrA~ گفت:
یافته حج و کرده عمره تمام
بازگشته به سوی خانه سلیم

من شدم ساعتی به استقبال
پای کردم برون ز حد گلیم

یارب غم بی‌رحمی جانان به که گویم
جانم غم او سوخت غم جان به که گویم

نی یار و نه غمخوار و نه ک.س محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان به که گویم

هلالی جغتایی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین