مشاعره با واژه‌ی انتخابی

moh@mad · 11/5/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
دشمنتون شرمنده

غم انگیز است پاییز

و غم‌انگیزتر،

وقتی تو باشی

و من برگ‌ها را

با خیالت تنها قدم بزنم

با زندگی لطفا

زندگی یک عمر درس عاشقی را یاد داد
عاشقی یک زندگی را لحظه ای بر باد داد

عمر لطفا

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/5/22

عمر از کف رایگانی می رود

کودکی رفت و جوانی می رود

این فروغ نازنین بامداد

در شبانی جاودانی می رود

سهراب

moh@mad · 11/5/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
عمر از کف رایگانی می رود

کودکی رفت و جوانی می رود

این فروغ نازنین بامداد

در شبانی جاودانی می رود

سهراب

چو برگشت سهراب گژدهم پیر
بیاورد و بنشاند مردی دبیر

یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
برافگند پوینده مردی به راه

لطفا با فروغ

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/5/22

moh@mad گفت:
چو برگشت سهراب گژدهم پیر
بیاورد و بنشاند مردی دبیر

یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
برافگند پوینده مردی به راه

لطفا با فروغ

فروغ مشعله بارگاه سلطانان

بتیرگی شبان شبان نمی ارزد

درد

moh@mad · 11/5/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
فروغ مشعله بارگاه سلطانان

بتیرگی شبان شبان نمی ارزد

درد

درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
اهسته لبی گزیدم و دم نزدم

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/5/22

moh@mad گفت:
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
اهسته لبی گزیدم و دم نزدم

حرفی انتخاب نکردید.

moh@mad · 11/5/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
حرفی انتخاب نکردید.

اخ ببخشید فکر کنم برای خستگیه

دوست لطفا

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/5/22

moh@mad گفت:
اخ ببخشید فکر کنم برای خستگیه

دوست لطفا

خسته نباشید.

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی‌و درماندگی

شب

moh@mad · 11/5/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
خسته نباشید.

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی‌و درماندگی

شب

شب به تنهایی خودش مامور بر ازار ماست
وای بر ان ساعت که با غم هم تبانی میکند

مهتاب لطفا

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/5/22

مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم

خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم

گریه

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی