خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
آنقدر از این شعر خوشم آمده بود که چندین بار خواندمش و وقتی که حس کردم بالاخره آن را حفظ کرده ام صفحه را ورق زدم. با دیدن شعر بعدی انقدر ذوق زده شدم و سعی کردم حفظش کنم اما هر چه کردم حفظ نشدم! مدام یک تکه از آن را یادم میرفت و نمی‌توانستم کامل به یاد آورم.
نگاهی به قفسه ها کرده و با دیدن قلمی که در یکی از قفسه ها خودنمایی می‌کرد از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
از پله های عمارت که پایین آمدیم به سمت پشت ویلا رفت. "خدایا خودت رحم کن من میترسم!"
او داشت مرا همان جایی می‌برد که یک ماه تمام وقتی کسی را فلک می‌کرد، من حتی نگاه هم نمیکردم! مگر من چند سالم بود؟ هنوز هجده سال هم نداشتم که این گونه با من رفتار می‌کرد.گره طناب های حصیری که دور دستم پیچیده شد باعث خوفم گشت. با ترس نگاهی به آنها انداخته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سر و صداهاتون تا بالا اومده! تو چیکار میکنی مامان؟ واقعا داری این دختر رو شکنجه میکنی؟
دستم را از اسارت طناب ها آزاد کرد و درست وقتی که تا فرو افتادن به زمین فاصله‌ای نداشتم، دستم را دور شانه اش حلقه و به طرف مادرش حرکت کرد.
- اِلیاس ولش کن! اگه ول نکنی...
اینبار خان زاده از کوره در رفت و برای اولین بار بر سر مادرش فریاد کشید:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
همان طور که لـ*ـب روی لـ*ـب می‌فشرد تا از شنیدن صدای کودکانه و ذوق زده ام نخندد، سری تکان داد و دستی به شلوار ورزشی‌اش کشید.
- راست میگم! اونم دور از چشم همه.
از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. با ورود سوگند، خان زاده از جایش بلند شد و نگاه آخرش را به اتاق کوچکمان انداخت. آه عمیقی کشید و در سکوت اتاق را ترک کرد.
- پشت کن ببینم!
لباس خونی ام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
- قراره بریم روستا با سوگند. عمو اجازه داد.
احساس کردم یکه خورد اما لبخند و نگاه گرمش عکس افکارم را نشان می‌داد.
- به سلامتی. سفر به خیر. سلام برسون به خانواده.
سری تکان دادم و دست هایم را به هم قلاب کردم.
- حتما... کجا میرفتی؟
با سر به اتاق سودا اشاره کرد و ادامه داد.
- میرم با سودا بریم خرید. چطور؟
با یادآوری آن روز بزاق دهانم را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
شانه‌ای بالا انداخته و خواستم از آنجا خارج شوم که با او برخورد کردم.
خوشحال به سمتش رفتم و با نیش باز گفتم:
- کجا بودی؟ بیا بشین -.
سوگند با چشمانی متعجب رو به رویم روی زمین سرد نشست و در حالی که دستانش را به پیشبند می‌مالید، گفت:
- لباس میشستم... چیزی شده؟
سرم را منفی تکان داده و با اشتیاق در گوشش زمزمه کردم:
- از عمو اجازه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
ان روز را من با غم فراوان و نگرانی که برای خواهرم داشتم، سپری کردم. از آن همه نامردی و بی وجدانی که گریبانگیر زنان فقیر و بی سرپناه میشد، در عذاب بودم اما کودک بودم و هیچ کاری از من بر نمی‌آمد!
به در خانه که رسیدیم، آرام دامنم را بالا گرفته و از ماشین خارج شدم. این ماشین دیگر برایم جز ذره ای آهن پاره که حرکت می‌کرد، ارزش نداشت. نه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آقاجان کجاست؟
در را بست و اشک‌هایش را پاک کرد. در حالی که دست‌هایش را برای بستن دامنش پیش می‌برد، لـ*ـب زد:
- صحافی کتاب... رفته روستای پایینی و اونجا مشغول کار شده.
دلم خیلی برایش تنگ شده بود. برگ درختان ریخته و میخواست سرما را گوشزد کند، شروعی برای فصل زمستان که کم‌کم در راه بود. ننه ما را به سمت خانه هدایت کرد و پتوی گرم کرسی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 7 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را از پنجره بیرون آوردم و تکان دادم.
- خدا نگهدار.
سوگند هم دستی تکان داد و بعد پنجره ها را بستیم و منتظر ماندیم که به عمارت برسیم و من منتظر فرصتی بودم که این قضیه را با خان زاده در میان بگذارم. هیچ چیز نبود، فقط من بودم و اطرافیان که اسقبال گرمی از ما کردند و هنوز نرسیده مشغول کار شدیم. تا شب سرم را گرم کردم و بعد که خاموشی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، ^~SARA~^، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و 6 نفر دیگر

محدثه کمالی *

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/12/21
ارسال ها
32
امتیاز واکنش
312
امتیاز
98
سن
23
زمان حضور
10 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نه مامان من با خدمتکار خونه‌ام ازدواج نمیکنم که ازش بچه هم بیارم من فقط محض خوش گذرونی میخواستمش که پا نداد! حالا هم به درک یکی دیگه رو پیدا میکنم!
تمام سلول های عصبیم له شده و در اتشِ جانم ذوب می شدند. دست مشت شده ام را درون جیبم فرو بردم و سعی کردم آرام باشم اما یک یاغی، یک افسار گسیخته شده بودم که می‌توانست همین الان در را باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی * کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.a.H.r.A☆، ^~SARA~^ و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا