مشاعره با ای شروع بشه

moh@mad · 22/2/22

fatemeh_off گفت:
ای ساده گل و ساده می و ساده شکر
زین کار که با تو کردم اندوه مخور

ای دوست بیا که ما توراییم
بیگانه مشو که آشناییم

رخ بازنمای تا ببینیم
در بازگشای تا درآییم

~ĤaŊaŊeĤ~ · 22/2/22

ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و سرخوشی

وانگه برو که رستی از نیستی و هستی

moh@mad · 24/2/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و سرخوشی

وانگه برو که رستی از نیستی و هستی

ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

Saba hosseinzadeh · 1/5/22

ای شب گه روح من
ای جشن بلندپرواز او
ای رویای خاک پای تو
ای عمر گران مایه او

moh@mad · 1/5/22

Saba hosseinzadeh گفت:
ای شب گه روح من
ای جشن بلندپرواز او
ای رویای خاک پای تو
ای عمر گران مایه او

ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست
بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تو راست

Z.Ahdary · 4/7/22

ای نسیم سحر از صبح وصالش خبری
تا همه خنده زنان جان بسپاریم چو شمع

moh@mad · 5/7/22

Z.Ahdary گفت:
ای نسیم سحر از صبح وصالش خبری
تا همه خنده زنان جان بسپاریم چو شمع

ای دل چه کنم چو یار برگشت
وز عهد خود آن نگار برگشت

در دست نماند نقش و رنگی
کاو نیز چو روزگار برگشت

paeez81 · 1/1/23

اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت

moh@mad · 6/1/23

paeez81 گفت:
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت

ای غبار خاک پایت توتیای چشم من
کمترین گردی ز کویت خونبهای چشم من
من ز چشم خود ملولم کاشکی برخاستی
از درت گردی و بنشستی بجای چشم من

Moubina · 7/1/23

moh@mad گفت:
ای غبار خاک پایت توتیای چشم من
کمترین گردی ز کویت خونبهای چشم من
من ز چشم خود ملولم کاشکی برخاستی
از درت گردی و بنشستی بجای چشم من

ای کار گشای هر چه هستند، نام تو کلید هر چ بستند

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی