مشاعره با حرف م

moh@mad · 28/1/22

Sh@bnam گفت:
من گل پژمرده‌ای هستم
چشم‌هایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک بـ*ـو*سه خورشید
تشنه یک قطره شبنم

من ای گل دوست میدارم تو را کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید

نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری
کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید

شب بخیر خسته نباشی
خدا نکهدار

paria.m · 29/1/22

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
----------------------
مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره تیره شب وادی ایمن چه کنم
----------------------
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
----------------------
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم
ما تـ*ـخت سلطنت نه به بازو نهاده ایم
---------------------
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه میگویم پری در خواب میبینم

Mahii · 30/1/22

paria.m گفت:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
----------------------
مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره تیره شب وادی ایمن چه کنم
----------------------
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
----------------------
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم
ما تـ*ـخت سلطنت نه به بازو نهاده ایم
---------------------
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه میگویم پری در خواب میبینم