مشاعره با حرف م

-FãTéMęH- · 22/11/23

من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

نیما یوشیج

moh@mad · 23/11/23

-FãTéMęH- گفت:
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

نیما یوشیج

ما قسمت خود از دو لـ*ـبت وام گرفتیم
در بزم شرابت همه شب جام گرفتیم

مجنون شده ایم و سخن از عشق بگفتیم
از لیلی رویت به جهان نام گرفتیم

ElnaZ☆ · 23/11/23

مرا از تو رهایی نیست تا در پرده‌های جان
شباشب با خیالم طرحِ چشمانِ تو می‌ریزم

-FãTéMęH- · 23/11/23

مرا راهی از تو به در نیست
زمین باران را صدا می زند
من تو را

“سهراب سپهری”

ElnaZ☆ · 24/11/23

سرخوش‌شد خواست كه ساغرشكند؛ عهدشكست
فرق پيمانه و پيمان زِ كجا داند سرخوش ؟

moh@mad · 24/11/23

yousfi گفت:
سرخوش‌شد خواست كه ساغرشكند؛ عهدشكست
فرق پيمانه و پيمان زِ كجا داند سرخوش ؟

ملامت گوی عاشق را
چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا
نداند خفته بر ساحل

-FãTéMęH- · 24/11/23

می برم منزل به منزل چوب دار خویش را تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را

حسین اسرافیلی

ElnaZ☆ · 24/11/23

-FãTéMęH- گفت:
می برم منزل به منزل چوب دار خویش را تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را

حسین اسرافیلی

من از او جانی برم بی‌رنگ و بو
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

-FãTéMęH- · 24/11/23

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

ElnaZ☆ · 25/11/23

-FãTéMęH- گفت:
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

مطربا این دف برای عشق شاه دلبر است
مفخر تبریز جان جان جان‌ها شمس دین

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی