- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,815
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره کمک کردن
قصه شب “خاله خرسه”: روزی خاله خرسه با یک کیسه گلابی از خانه بیرون رفت. کلاغی به او رسید و پرسید خاله خرسه، کجا می روی؟
خاله خرسه جواب داد: “دنبال کسی میگردم که وقتی برای پیداکردن عسل می روم از بچه هایم مراقبت کند. برای این کار هم این کیسه گلابی را به او می دهم.”
کلاغ قارقاری کرد و گفت: “خاله خرسه فقط سه گلابی به من بده تا از بچه هایت مراقبت کنم. من می توانم آنها را سرگرم کنم و برایشان آواز بخوانم.”
و باز هم شروع کرد به قارقار کردن. خاله خرسه گفت: “دوست من تو خواننده خوبی نیستی.” و به راهش ادامه داد. کمی که جلوتر رفت الاغی را دید. الاغ پرسید: “خاله خرسه کجا می روی؟”
خاله خرسه گفت: “دنبال کسی می گردم که بچه هایم را نگه دارد. برای این کار هم این کیسه گلابی را به او می دهم.”
الاغ عرعری کرد و گفت: “فقط سه تا گلابی به من بده تا از بچه هایت مراقبت کنم. من آنها را سرگرم می کنم و برایشان آواز می خوانم.” و شروع کرد به عرعر کردن. خاله خرسه گوشهایش را با پنجه های پشمالویش گرفت. چند لحظه استراحت کرد و بعد به راهش ادامه داد.
ناگهان آقا خرگوشی که داشت از جاده رد میشد با خاله خرسه روبه رو شد و پرسید: “خاله خرسه کجا می روی؟”
منبع:سرسره
قصه شب “خاله خرسه”: روزی خاله خرسه با یک کیسه گلابی از خانه بیرون رفت. کلاغی به او رسید و پرسید خاله خرسه، کجا می روی؟
خاله خرسه جواب داد: “دنبال کسی میگردم که وقتی برای پیداکردن عسل می روم از بچه هایم مراقبت کند. برای این کار هم این کیسه گلابی را به او می دهم.”
کلاغ قارقاری کرد و گفت: “خاله خرسه فقط سه گلابی به من بده تا از بچه هایت مراقبت کنم. من می توانم آنها را سرگرم کنم و برایشان آواز بخوانم.”
و باز هم شروع کرد به قارقار کردن. خاله خرسه گفت: “دوست من تو خواننده خوبی نیستی.” و به راهش ادامه داد. کمی که جلوتر رفت الاغی را دید. الاغ پرسید: “خاله خرسه کجا می روی؟”
خاله خرسه گفت: “دنبال کسی می گردم که بچه هایم را نگه دارد. برای این کار هم این کیسه گلابی را به او می دهم.”
الاغ عرعری کرد و گفت: “فقط سه تا گلابی به من بده تا از بچه هایت مراقبت کنم. من آنها را سرگرم می کنم و برایشان آواز می خوانم.” و شروع کرد به عرعر کردن. خاله خرسه گوشهایش را با پنجه های پشمالویش گرفت. چند لحظه استراحت کرد و بعد به راهش ادامه داد.
ناگهان آقا خرگوشی که داشت از جاده رد میشد با خاله خرسه روبه رو شد و پرسید: “خاله خرسه کجا می روی؟”
منبع:سرسره
قصه خاله خرسه
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com