به نام همانی که خلق کرد ز مشتی گل و خاک
نقد و بررسی دلنوشته حرمان
اثر ronak.a
"تا وقتی کسی در کنارت هست
خوب نگاهش کن...!
گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند
که حسرت یک نگاه سرسری را هم
به دلت میگذارند!"
«دلنوشته» نوعی تک گویی نوشتاری، خواه نثر و خواه موزون است که از سر دلتنگی نوشته می شود؛ اصولا صمیمانه و صادقانه است. تعارف و خوشامدگویی ندارد. بازتاب احساس و اندیشۀ واقعی نویسنده است. هدف و ساختارِ از پیش تعیین شده ندارد؛ فرمایشی نیست؛ سفارشی نیست. نویسندۀ دلنوشته وقتی بخواهد بنویسد خواستنش خود به خودی است. موضوع از پیش تعیین شده ای که باید ثابت و برطبق آن نگارش شود ندارد. به قولی از دل میاید و بر دل مینشند.
دلنوشته حرمان دلنوشته ای زیبا با مطالب جدید است.
این دلنوشته از نقاط قوت و بخش های زیبای زیادی بر خوردار است. اما همانند تمامی آثار نوشته شده، مشکلات کوچکی را نیز در طول خواندن مطالب مشاهده میکنیم که در ادمه همراه با راهکار هایی برای برای رفع مشکلتان ذکر خواهد شد.
ابتدا راجع به ژانر انتخابی شما صحبت میکنم.
در رابـ*ـطه با بخش اجتماعی بسیار خوب و درست عمل کرده اید که هیچ مشکلی نیست.
اما در رابـ*ـطه با تراژدی باید گفت که خوب و صحیح انتخاب نکرده اید. به نظرم کمی احساسات و عواطف متن با بخش تراژدی همخوانی ندارد و بیشتر به عاشقانه هایی غمگین شبیه است.
همانطور که میدانید تراژدی ژانری است که از همان ابتدا غم، اندوه و درد فراوانی را به تصویر کشیده و حتی با یک کله احساسات خواننده را به غلیان می اندازد و اورا به هم دردی وا می دارد اما نوشته شما فاقد این موضوع بود و خیلی ملایم تر از چیزی که تراژدی باید باشد است. البته ترکیب ژانر اجتماعی _ تراژدی ترکیبی بسیار زیبا و اثر گذار است اما نگارش آن به همان اندازه مشکل و نیاز به اطلاعات بالا برای سبک نگارش دارد.
توصیه من برای شما این است که ژانر انتخابی خود را در شناسنامه رمان اصلاح کنید و یا سعی کنید درد و غم بیشتری را سازگار با موضوعات اجتماعی در متنتان بگنجانید.
مطلب بعدی مقدمه شماست. موضوعی زیبا و گیرا دارد اما نحوه نگارش آن کمی از زیبایی جمله میکاهد:
(به هوای دود گرفته این ماه قسم. دلمان کمی فریاد میخواهد و زبانمان سکوت کرده.
مغزمان به این تراژدی غم انگیزه پر تکرار میخند
و اکسیژن های که بی رحمانه بلعیده شده و چیزی برایمان نمانده. )
استفاده از افعال معلق به زمان حال اشتباه نیست اما برای همچون مطالبی اگر از زمان گذشته استفاده شود بسیار زیبا تر است و صد البته که اگر مشکلات نگارشی نیز اصلاح شوند خیلی بهتر است:
(به هوای دود گرفته این ماه قسم. فقط دلمان کمی فریاد میخواست و زبانمان سکوت کرد.
مغزمان به این تراژدی غم انگیز پر تکرار میخندید.
و اکسیژن هایی که بی رحمانه بلعیده شد و چیزی برایمان نماند.)
در ادامه باید خاطر نشان شد که مطالب بسیار زیبا و تصاویری قوی را به قلم اورده اید:
(فاش نشد
رازاستخوان های شکسته و روح بیجانش
سره سفره های خالی شهر.
از گوشه نم گرفته اتاقک به بچه ها خیره میشود.
شاد بودند؟
نه!
فقط دل خوشیشان همان توپ پلاستیکی دو لایه شده بود.
همان شده بود خنده هایشان.
شده بود سرگرمیشان شاید هم
پول و غذایشان. )
در این جا شما مطلبی را به تصویر کشیدید که کمتر کسی از آن برای نوشتن استفاده میکند و گاها اصلا کسی این نوع موضوع هارا انتخاب نمیکند. زیرا ژانری پر ریسک است که ممکن است تبدیل به یک متن حوصله سر بر و خسته کننده شود و یا ممکن است به یک اثر فوق العاده و کم نظیر تبدیل شود. باید شمارا برای شجاعت به خرج دادن برای انتخاب این موضوع و ژانر اجتماعی تحسین کرد! آفرین بر شما!
در ادامه باید گفت که با توجه به متن درحال نگارشتان رمان درستی را برای گویش انتخاب کنید.
در برخی مواقع استفاده از جملا با زمان حال باعث از بین رفتن اثر گذاری جمله میشوند:
(از دور که نگاهش میکنم.
پول تو جیبی های مادرش شاید جواب ندهد.
چشم های خسته اش میگفت
چشم های خواهرش دیگر دید درست و حسابی ندارد.
نمیدانم کوچه پس کوچه های ناصر خسرو برایش چه خوابی دیده.
شاید برایش چاره پیدا کند.
شاید هم کمی آنطرف تر
گوشه گوشه خیابان.
کسی در کمین جیب هایش نشسته.
که نمیخواهد به او بگویند دزد.
او فقط میخواهد قلب مادرش درست به تپش بیوفتد.
همین...! )
این جمله معنا و مفهوم عمیقی را در خود جای داده است اما به دلیل درست نبود زمان آن تاثیر کمی دارد اما متن زیر:
(از دور نگاهش می کردم.
شاید پول تو جیبی های مادرش جواب ندهد.
چشم های خسته اش میگفت
چشمان خواهرش دیگر دید درست و حسابی ندارد.
نمیدانم در کوچه پس کوچه های ناصر خسرو چه تقدیری برایش نوشته شده.
شاید برایش چارهای پیدا شود.
شاید هم کمی آنطرف تر
گوشه خیابان.
کسی در کمین جیب هایش نشسته باشد
که نمیخواهد به او بگویند دزد.
او فقط میخواهد قلب مادرش درست بتپد،
همین...! )
با اندکی تغییر در افعال و نوع توصیفات جمله ای به مراتب اثر گذار تری را شاهدیم.
(تابستان شهر من
حال و هوای ستم دیده ترین فصل خدا را دارد.
ادم هایش برای غم و درد ها و گریه هایشان...
پاییز نمیخواهند.
برگ های سبز هم خیلی وقت است جایش را به تنفر زرد داده.
خش خش استخوان هایمان زیر افتابی که
غروب میکند. خبر از تاریکی میدهد.
میگویند بهار نامه ای گذاشته.
که دیگر نمی اید.
میگوید دلی برای امدن ندارد.
شهر دودی من بهار هم فراری داد! )
در متن بالا نیزشاهد توصیفا و توضیحات خوب و کاملی هستیم که متن خارق العاده و زیبایی را پدید آورده است.
در حالت کلی ایده شما خوب است. موضوع جدید و اسمی زیبا نیز دارد. در رابـ*ـطه با مطالبی سخن گفتید که کمتر کسی به آنها میپردازد و دیدگاهتان نسبت به موضوعات نیز جالب و متفاوت است. ترکیات نو وجدید، حس آمیزی و تناسب، توضیح و توصیفات، استفاده از آرایه هایی همچون کنایه و تشبیه و مراعات النظیر از جمله نقاط قوت کارتان بود.
اگر به نکات ذکر شده دقت کنید و اشکالات نگارشی و مشکلات گفته شده را اصلاح کنید بسیار خوب خواهد بود و به پیشرفت شما کمک خواهد کرد.
"کاش دقیقه ها بمیرند.
کاش ثانیه ها قدم نزند
وقتی کوچه پس کوچه های اینجا...
راهی برای فرار ندارند. "
.
.
تشکر بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان 98
goli.e