مشاعره

moh@mad · 10/9/20

Di.ar.an گفت:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

ماجرای دل به اظهار دگر محتاج نیست

گوش اگر باشد، نفس هم ناله ای آهسته است

Di.ar.an · 10/9/20

تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبایی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خود آرایی

moh@mad · 10/9/20

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

Di.ar.an · 10/9/20

مرد فرو رفته در آیینه کیست
تا که مرا دید به حالم گریست

moh@mad · 10/9/20

ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوست تر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را

Di.ar.an · 10/9/20

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

moh@mad · 10/9/20

ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
بر سـ*ـینه چنان خورد که از جوشن جان جست
این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی
این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست

Di.ar.an · 10/9/20

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

niloofar.H · 10/9/20

اهل کجا بودنت مهم نیست
اهل و به جا بودنت مهم است
منطقه زندگیست مهم نیست
منطق زندگیست مهم است

* رهــــــا * · 11/9/20

تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو

مولانا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی