مشاعره

niloofar.H · 26/8/20

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم

. faRiBa . · 26/8/20

ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

ronak.a · 26/8/20

در کــهــن گــلــشـن طـوفـانـزده خـاطـر مـن
چـــمـــن پـــرســمــن تــازه بــهــار آمــده بــود

niloofar.H · 26/8/20

تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

13f82 گفت:
ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

ronak.a · 26/8/20

niloofar.H گفت:
تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

تـو خـود بـه جامه خوابی و ساقیان صبوح
بـه یـاد چـشـم تـو گـیـرنـد جـام صـهبا را

. faRiBa . · 26/8/20

niloofar.H گفت:
تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!

niloofar.H · 26/8/20

ronak.a گفت:
تـو خـود بـه جامه خوابی و ساقیان صبوح
بـه یـاد چـشـم تـو گـیـرنـد جـام صـهبا را

اینها که تو میکنی بر این دل
از دل نشود به روزگاران

niloofar.H · 26/8/20

13f82 گفت:
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!

همه شب به این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد این نوارا

. faRiBa . · 26/8/20

از آتش عشق در جهان گرمی ها
وز شیر جفاش در وفا نرمی ها

ronak.a · 26/8/20

13f82 گفت:
از آتش عشق در جهان گرمی ها
وز شیر جفاش در وفا نرمی ها

آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرا بی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی