مشاعره

moh@mad · 5/8/20

niloofar.H گفت:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

تا یار مرا ربوده از هستی خویش
واقف نیم از بلندی و پستی خویش
آنگونه ز جام عشق مستم دارد
کآگاه نیم ز خویش و از سرخوشی خویش

niloofar.H · 5/8/20

moh@mad گفت:
تا یار مرا ربوده از هستی خویش
واقف نیم از بلندی و پستی خویش
آنگونه ز جام عشق مستم دارد
کآگاه نیم ز خویش و از سرخوشی خویش

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چو روز شد او بمرد و بیمار گریست

moh@mad · 5/8/20

niloofar.H گفت:
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چو روز شد او بمرد و بیمار گریست

تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

niloofar.H · 5/8/20

moh@mad گفت:
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
گنجیست غم عشق ولی پنهانیست

moh@mad · 5/8/20

niloofar.H گفت:
درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
گنجیت غم عشق ولی پنهانیست

تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی نوشیدنی کهنه ای من تلخی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم

niloofar.H · 5/8/20

moh@mad گفت:
تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی نوشیدنی کهنه ای من تلخی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم

من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم
چون ندارم همدمی بازیچه ی دل ها شدم

moh@mad · 5/8/20

niloofar.H گفت:
من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم
چون ندارم همدمی بازیچه ی دل ها شدم

من را تو ببخش چشم من كور
دستم برود به زير ساطـور
تقصير دلم نبــود دزدى
چشم تو سياه بود و مغرور

niloofar.H · 5/8/20

moh@mad گفت:
من را تو ببخش چشم من كور
دستم برود به زير ساطـور
تقصير دلم نبــود دزدى
چشم تو سياه بود و مغرور

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان باید که برداشتن

اگه این و دوباره نمیگفتم نمیشد

moh@mad · 5/8/20

niloofar.H گفت:
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان باید که برداشتن

اگه این و دوباره نمیگفتم نمیشد

نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی‌امتیاز و عاشق ممتاز را

niloofar.H · 5/8/20

moh@mad گفت:
نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی‌امتیاز و عاشق ممتاز را

از اوج فلک ستاره چیدن سخت است
دور از منی و به تو رسیدن سخت است
ای دوست که بی تو زندگی زندان است
بدان که از تو دل بریدن سخت است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین