مشاعره

mahaflaki · 20/7/20

moh@mad گفت:
تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من
همچو اخگر پنبه بیرون ریخت از بالین من
بیخودی را رونق بزم حضورم‌ کرده‌اند
رنگهای رفته می‌بندد چو شمع آیین من

نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده ای
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای

moh@mad · 20/7/20

یک تار موگر از سر دنیا گذشته‌ای
صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته‌ای
بار دل‌ست این‌که به خاکت نشانده است
گر بی‌نفس شوی ز مسیحا گذشته‌ای

mahaflaki · 20/7/20

یک روز می ایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

roza · 20/7/20

مرحبا اي پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه ان دام و من
بر امید دانه‌اي افتاده‌ام در دام دوست

mahaflaki · 20/7/20

تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

miss.sin · 20/7/20

mahaflaki گفت:
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

یار من خسرو خوبان و لـ*ـبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است

Nazgol.H · 20/7/20

تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی‌ باشد

mahaflaki · 20/7/20

Nazgol.H گفت:
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی‌ باشد

در کف بازار دنیا «عمر» خود را باختی
سکه ها را جمع کن! دعوای چار و پنج نیست

Miss.M · 20/7/20

mahaflaki گفت:
تا توانی دلی به دست اور
دل شکستن هنر نمیباشد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

mahaflaki · 20/7/20

Miss.M گفت:
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

نقاش انجمن رمان ۹۸

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین