خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه
سیاحتنامهٔ اولیا چلبی، جهان‌گرد معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲)، که حدوداً در میانهٔ سدهٔ یازدهم هجری قمری دیده‌های خود را از ده‌ها مملکت و سرزمین جهانِ آن دوره در یازده جلد به قلم آورده، نکات و تفصیلات فوق‌العاده جالبی دربارهٔ بسیاری نقاط ایرانِ آن زمان، زندگی مردم و فرهنگ و زبان آنان دارد که تا کنون عموماً از حیطهٔ توجه ایرانیان به دور مانده‌است.
در رابـ*ـطه با دورهٔ صفوی، تاریخ‌نویسی ایرانی از قرن بیستم به‌بعد به‌خوبی از تواریخ و سیاحتنامه‌های اروپایی استفاده کرده، اما سفرنامه‌های شرقی مورد توجه چندانی قرار نگرفته‌اند. یک دلیل این امر، کم بودن سیاحتنامه‌ها به زبان‌های اصلی خاورمیانه یعنی عربی، فارسی و ترکی است، در حالی که دربارهٔ همین دوره می‌توان آثار فراوانی به زبان‌های اروپایی یافت.
چلبی از سیاحان معدودی است که از عثمانی برخاسته، در کشورهای دیگر و همسایه سفرکرده و خاطرات سفر خود را به زبان خود، یعنی ترکی عثمانی ثبت کرده‌است. این در عثمانی مصادف است با زمان سلطان مراد چهارم و در ایران زمان سلطنت شاه صفی. یعنی مدت کوتاهی پس از عقد قرارداد صلح بین ایران شیعه و صفوی و عثمانی سنی.
چلبی دو بار در سالهای ۱۰۵۷ و ۱۰۶۴ قمری (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴ میلادی) به ایران رفته و دیده‌ها و یا گاه شنیده‌های خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو به قلم آورده‌است. در آن دوران هنوز شرق مسلمان تحت حاکمیت دو امپراتوری بزرگ عثمانی و صفوی بود و هنوز قفقاز از ایران جدا نشده بود.
از این خاطرات تنها شرح مختصر سفر تبریز همراه با توصیف بسیار مختصری دربارهٔ مراغه، اردبیل و ایروان در سال ۱۳۳۸ از سوی مرحوم حسین نخجوانی به فارسی ترجمه و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رسید، اما باقیمانده این بخش نسبتاً بزرگ هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشده‌است. ترجمه کامل و مقایسه‌ای انگلیسی مجموعه بخش ایران صفوی از سیاحتنامهٔ اولیا چلبی در سال ۲۰۱۰ توسط حسن جوادی و ویلم فلور انجام شد و از سوی انتشارات «میج» در آمریکا به چاپ رسید.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تلخیص و ترجمه از اصل ترکی عثمانی به فارسی و از سوی عباس جوادی انجام گرفته‌است.
پیش از آغاز این سلسله نوشته‌ها ذکر چند نکته را لازم می‌شماریم. چندین نفر از تاریخ نویسان گفته‌اند که ظاهراً چلبی برای تکمیل سیاحتنامهٔ خود، در برخی موارد نه بر دیده‌های خویش، بلکه به روایات و نوشته‌های دیگران هم تکیه کرده‌است. ازسوی دیگر برخی نکات که در این سفرنامه آمده را نمی‌توان با آثار و شواهد تاریخی که در دست است، تصدیق کرد. ما این بخش‌های سیاحتنامه را یا در ترجمهٔ خود وارد نکردیم و یا در زیرنویس توضیح دادیم. برخی مبالغه‌های افسانه‌آمیز نیازی به به توضیح نداشتند، اما مطالعهٔ آنها به هر حال جالب است.
از سوی دیگر نمی‌توان گذشته مناسبات ایران و عثمانی در آن سال‌ها و جنبه‌های سـ*ـیاسی و مذهبی مناسبات دو امپراتوری بزرگ دنیای اسلام آن دوره را از نظر دور نگه داشت. چلبی به‌عنوان یک مأمور دولت سُنی عثمانی همراه با ایلچی (فرستاده) دربار عثمانی به ایران شیعه سفر کرده بود. این دو دولت، به‌ویژه پس از جنگ چالدران و شکست ایران در آن، دست‌کم به مدت ۱۳۰ سال در حال نزاع و رقابت سـ*ـیاسی و مذهبی بودند. زمانی که چلبی به ایران رفت، ایران، شهرهای ارزنجان، دیاربکر و سپس بغداد را از دست داده بود، اما در قفقاز اکثر سرزمین‌های تابع ایران از قبیل نخجوان، ایروان و شیروان هنوز باقی مانده بود. آرامش نسبی در مرزهای دوکشور برقرار بود، اما این هنوز به معنی صلح و آرامش کامل نبود. در نهایت رقابت و خصومت سرسختانه و گاه مسلحانه‌ای که از زمان شاه اسماعیل میان دو کشور شروع شده بود، هنوز مانند آتشی زیر خاکستر ادامه داشت. احتمالاً به همین جهت است که چلبی در این سفرنامه خود قادر نشده‌است احساسات خود دربارهٔ مذهب شیعه را پیوسته مهار کند، اگرچه در حفظ و ادای احترام نسبت به ایرانیان مهماندار خود کوتاهی نکرده‌است*.
از این جهت سیاحتنامهٔ اولیا چلبی را نیز بهتر است مانند هر سیاحتنامه و خاطرات دیگر با کمی احتیاط خواند، اما خوانندهٔ این سلسله نوشته‌ها خود درخواهد یافت که مطالعهٔ سیاحتنامهٔ اولیا چلبی دربارهٔ ایران، باوجود احتیاطی که باید در مطالعه آن به کار گرفت، بسیار آموزنده و جالب است. ما نیز در نقل خاطرات اولیا چلبی، دقت اصلی خود را به مشاهدات مستقیم او و نه شنیده‌ها و یا نظرهای شخصی‌اش معطوف کرده‌ایم.
جا دارد تأکید کنیم که مطالعهٔ پانویس‌ها به درک بهتر متن و شرایط آن دوره تاریخی کمک خواهد کرد. تصویرهای این نوشته از سفرنامه‌های سیاحان اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم (موریر، شاردن، بروگش، لبروین و اولیاریوس) است. آنچه که در داخل پرانتز خواهید خواند، توضیحات مترجم است.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخش یکم: ماکو، قره‌باغ و نخجوان
س از پشت سرگذاشتن ارضروم و حوادث قلعه شوشیک (۱) که طی آن شورش بیگ (حاکم) کُرد این قلعه سرکوب گردید، به سوی ملک عجم (ایران) در شرق رو نهادیم و به قریه «گنبد طهمورث» رسیدیم. طمورث از خان‌های عجم (۲) بود که در جنگ درگذشت و پس از آن قریه «گنبد طهمورث» خراج پرداز هم ایران و هم شوشیکی‌ها شد. از آنجا مدتی از صحرایی لاله زار گذشته به قلعه مکو (ماکو) رسیدیم.

اوصاف قلعه ماکو
اگرچه از بنای اصلی این قلعه دیگر اثری باقی نمانده، اما می‌گویند که انوشیروان ساسانی آن را ساخته‌است. هنگامی که کردها تابع سلیمان محتشم (سلطان عثمانی) شدند، قلعه ماکو به حاکم کردهای محمودی اهداء شد. اما بعدا ایرانیان حیله‌ای به کار برده، ماکو را از آن خود کردند. زمانی که وزیر اعظم سلطان مراد چهارم، قارا مصطفی پاشا، بغداد را از ایرانیان گرفت، «درنا» و «درتنگ» را نیز جزو سرحدات (عثمانی) کرد و همراه با ملک احمد پاشا، حاکم دیاربکر، به درنا و درتنگ رفت تا مرز با ایران را معین کنند. آنها طبق عهدنامه صلح، قلعه ظالم احمد را در ولایت شهرزور عثمانی ویران کردند. ایران نیز قلعه قطور را در حدود وان ویران کرد. آنگاه عثمانی نیز قلعه ماکو را که در نزدیکی «روان» (ایروان) قرار دارد (۳) ویران کرده، حاکم آن را به حکمرانی ملازگرد (جنوب غربی ارضروم) منصوب کرد. زمانی که حاکم قلعه شوشیک دست به آشوب زده بود، ایرانیان از فرصت استفاده کرده در طول یک شب سربازان مازندرانی خود را به قلعه ماکو فرستادند و آن را به دست خود گرفتند.
قلعه ماکو در کنار یک رودخانه قرار دارد. پایینش باریک و بالایش صحرایی عظیم است. شکلی مانند قارچ دارد و سر به آسمان کشیده‌است. از هر سو که بنگری، وارد شدن به آن دشوار است. ساختمان‌هایش بر سـ*ـینه کوه، روی صخره‌ها و بالای همدیگر ساخته شده‌اند و برای رفتن از یک بنا به بنای دیگر از از پل‌های چوبی استفاده می‌شود. یک دروازه دارد. بعد از آن دروازه پلکانی هست که مانند مناره ای در درون صخره تراشیده شده‌است. مردم از آن پلکان به بالا می‌روند. هفتصد خانه دارد، اما شهرچندان معمور نیست. سلطان‌نشینی است تابع خان‌نشین ایروان که حدودا یک هزار تفنگدار مازندرانی را در آن جای داده‌اند.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
رکت از کنار رود ارس به سوی ایروان و نخجوان در ایران
از ماکو حرکت کرده از روستای «ییلاجق» گذشتیم که تابع قلعه عونیک (آونیک) است و نیم اهالی‌اش ارمنی و نیم دیگرش مسلمان است. مسلمانانش کردهای محمودی هستند. از اینجا به بعد فرستاده خان ایروان، قاسم خان، از ما جدا شده به ایروان رهسپار شد و حقیر همراه با ایلچی (فرستاده) عثمانی از میان کوه‌های شرقی رو به سوی نخجوان گذاشتیم. در این راه نخستین مکانی که دیدیم قلعه قرشی بود که اولین قلعه ایران در آنجا است. فرزند تیمور خان یعنی شاهرخ این قلعه را ساخته و بعدا در زمان حاکم آذربایجان اوزون حسن به تابعیت او گذشته‌است. این قلعه امروزه جزو خاک ایروان بوده، از شهرهای آذربایجان به شمار می‌رود. قرشی در یک بلندی بنا شده و از آنجا که در کنار رودخانه قرار دارد، هوایش لطیف است و مردمش برنج می‌کارند. ارباب قلعه، حقیر را به خانه خود دعوت کرد و یازده گونه پلو به ما تقدیم کرد با این نام‌ها: آوشله پلو، کوکو پلو، مضعفر پلو، عود پلو، شله پلو، خوش پلو، چلو پلو، معنبر پلو، سیر پلو، کوسه پلو و دوزن پلو.

عجایب اوچ کلیسا (سه کلیسا)
بنایی است که از دوران انوشیروان مانده‌است. در مرز ایروان قرار دارد. روی کوهی بلند سه کلیسا و صومعه بزرگ ساخته شده و در هرکدام چند صد اسقف، کشیش و راهب ارمنی وجود دارد. یکی از این بناها در زمان انوشیروان، دیگری در دوره امپراتور بیزانس و سومی از سوی یک بانوی ارمنی ساخته شده‌است. بیش از پانصد راهبه ارمنی در آنجا هستند که جز لوبیا چیزی نمی‌خورند، اما به مسافران و زواری که برای زیارت این سه کلیسا می‌آیند، خدمت می‌کنند و آب، شیر و خوراک می‌دهند. همه ساله چهل تا پنجاه هزار نفر از فرنگستان به زیارت اوچ کلیسا می‌آیند . بر فراز این کوه چمن‌زاری وجود دارد که همه ساله زوار در آنجا جمع می‌شوند. آنها یک قالیچه قدیمی دارند که آن را روی زمین پهن می‌کنند. آنگاه روی آن قالیچه دیگی می‌نهند و زیر آن دیگ آتش بزرگی می‌افروزند و هرچه گیاهان و ادویه جات مفید و سالم را که در آن کوه‌هاست، جمع کرده در آن دیگ می‌اندازند و می‌پزند. قالیچه به هیچ صورت نمی‌سوزد. آنگاه آن خوراک را بین حضار تقسیم می‌کنند. بسیاری‌ها این طعام را همچون تبرک با خود به فرنگستان می‌برند.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
حقیر از راهبان، جویای اسرار این قالیچه شد. گفتند «والله، این همان قالیچه ای است که حضرت عیسی هنگام تولد از رحم مادر جدا شده و رویش افتاده‌است. هنگامیکه او با دوازده حواری خود از ترس بنی اسراییل در غاری پنهان بود، آنها گیاهان و ادویه جات کوه را جمع کرده، می‌خوردند و هنگامیکه بنی اسراییل از او خواستند تا معجزه ای از خود
نشان دهد، حواریون آن گیاهان را روی این قالیچه پخته، میان بنی اسراییل تقسیم کردند. این قالیچه سپس از او به دست نبوخد نظر (پادشاه بابل) و از او به انوشیروان عادل رسید. او نیز پس از بنای اوچ کلیسا دستور داد همه ساله روی این قالی طعام پخته شده، بین مردم تقسیم گردد. ما نیز حرمت این قالیچه را نگهداشته هرساله رویش طعام می‌پزیم و سپس قالیچه را پاکیزه کرده، در بقچه‌ها پیچیده و مانند مردمک چشم خود آن را پاسداری می‌نماییم. حتی سلطان سلیمان خان عثمانی نیزهنگام بازگشت از سفر نخجوان روی این قالی دو رکعت نماز خوانده‌است».
اینها روایات راهبان بود. این قالیچه چیز عجیبی است که نمی سوزد. نه حریر است و نه پشم. رنگش سنجابی است و سجاده بزرگی است و بسیار سنگین هم هست. اما به نظر حقیر قاصر این قالیچه را از نوعی سنگ که در جزیره قبرس یافت میشود بافته‌اند. آن سنگ را چون بکوبند، مانند کتان نازک شود، وگرنه در اینجا معجزه‌ای درکار نیست.
آنگاه باز به سوی شرق رو گذاشته روستا و گرماب سدرک را دیدیم که جزو اوقاف امام علی رضاست. از آنجا به شهر قره باغ واصل شدیم.

اوصاف شهر عظیم قره‌باغ
این شهر را نخست منوچهر ساخته‌است. شهری بسیار قدیمی است. امروزه در خاک نخجوان خان‌نشینی جداگانه‌ است. چندین بار دست بدست گشته، خراب و دوباره آبادان گشته‌است. در زمان سلطان محمود ثالث از دست عثمانیان درآمده به دست ایران گذشت. اهالی شهر در مقابل تعمیر و آبادانی این شهر از پرداخت خراج و بدهی‌های دولتی معاف شده‌اند و تنها در سال صد شتر بار اغذیه و حبوبات به شاه ایران می‌فرستند. به گفته مهماندار ما تقریبا ده هزار خانه همراه با باغ و حیاط دارد. هفتاد محراب دارد که چهل تایش مسجد با مناره هستند. خوردنی‌ها و نوشیدنی‌هایش معروف است. هنگامیکه همراه با ایلچی در باغی تفرج می‌کردیم، یزدان قلی نام باغبان آنجا بیست وشش نوع گلابی آبدار به ما نشان داد. گلابی‌های معروف به ملجه، عباسی و اردوبادی و همچنین برنج و پلو و هریسه اش لذیذ است. آشپزهایش بس پاک و همه مسلمانند. به هر حال در میان فروشندگان خوراک و مشروبات، افراد رومی و ارمنی نیستند. به هر حال افراد رومی در این مناطق اصلا یافت نمی‌شوند، مگر آنکه برای تجارت آمده باشند. اما یهود، شیعه، تبرایی و قرایه‌اش بسیار است. اصحاب ملاحده، زنادقه، جعفری، جبری، قدری، حروفی، زمینی و دیگر فرقه‌های ضاله نیز فراوانند. بعد از دیدن شهر قره‌باغ به سوی قبله رهسپار شدیم تا به نخجوان برویم.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف شهر نخجوان، نقش جهان
حقا که یکی از شهرهای رنگین جهان است. بعضی‌ها آن را نخجوان و دیگران نخشوان می‌نامند. این شهر آبروی شهرهای ایران زمین است. امروزه خان‌نشین جداگانه‌ای در آذربایجان است و خان آن عساگر بسیاری دارد. اعتمادلدوله و کلانتر و داروغه و قاضی و شیخ‌الاسلام خود را داراست. روایت است که این شهر را شاه افراسیاب ساخته و معمور کرده‌است. اما مغول با عسگران بی شمار آمده همه را منهدم کردند. امروزه چهل مسجد، بیست مهمانسرا، هفت حمام زیبا و حدودا هزار خانه دارد. باغ و باغچه‌اش کم است و از آن جهت میوه‌اش هم فراوان نیست. شش نوع پنبه دارد با نام‌های: زاغی، منلایی، زعفرانی، لعلی، خاص و بیاض. غله نخجوان مرغوب و جو آن پر قوت است. خربزه‌های پرآب دارد. زیبایانش سپید رو هستند. خلق نخجوان شافعی مذهب، اما در باطن قزلباش است. قسم می‌خورند که شافعی هستند، اما دروغ است، جعفری هستند. وقت اذان اوقات خمسه را رعایت می‌کنند، اما با جماعت نماز نمی‌خوانند. تجار ثروتمندش فراوان است. خلقش اهل عیش و عشرتند.
رعایا و مردم عادی این شهر به زبان دهقانی سخن می‌گویند، اما شاعران عارف و ظریفان ندیم، با ظرافت و نزاکت تمام به زبان پهلوی و مغولی سخن می‌گویند که زبان‌هایی باستانی هستند. اهالی شهر هم چنین سخن گویند: اولا زبان دهقانی، دری، فارسی و پارسی، غازی و زبان پهلوی. زبان‌هاى آنها همراه با نام محل‌هايشان ذكر خواهد شد
(در همین جا اولیا چلبی در دو صفحه نمونه‌های واژگان و شعر فارسی را که از مردم شنیده و یا خوانده، ذکر می‌کند و در ضمن به نقل از مورخ عثمانی کمال پاشازاده فهرستی از واژگان فارسی و ترجمه ترکی آن می‌دهد که بخشی از آن را در تصویر بالا می‌بینید. آنگاه چلبی اضافه می‌کند:) چندین و چند گونه اصطلاحات و عبارات دیگر هم دارند، اما به ذکر همین قدر اکتفا می‌شود. در دهات دور وبر ما، میان اقوام گوک دولاق و مغول لهجه‌های گوناگونی هم وجود دارند که انشاءالله در جای خود شرح داده خواهد شد. ضمنا در این صحرا و نواحی نخجوان قلعه‌های متین و استوار بسیاری مانند النجاق وان، سران و سوسومارون وجود دارند. جالب است که نام همه قلعه‌های عجم شبیه نام قلعه‌های ایروان، شیروان، همدان، نخجوان، وان آذربایجان و اصفهان است. اما نام قلعه‌های طبرستان مانند بیگ کرمان، چرکز کرمان، یار کرمان و غیره‌است.
در مورد زبان فارسی مرحوم کمال پاشازاده در اثر خود موسوم به «دقایق الحقایق» چنین می‌فرماید: «قال فی تفسیر الدیلمی سال رسول الله صلی الله علیه و سلم عن میکاییل علیه السلام هل یقول الله تعالی شیا بالفارسیه؟ قال نعم یا رسول الله فی صحف ابراهیم علیه السلام، «چه کنم با این مشت خاک ستمکاران جز آنکه پیام آرم.» قال النبی علیه السلام من طعن حرکه الغازی فهوه کافر بالله و قال النبی علیه السلام لسان اهل الجنه العربیه و الفارسیه الدریه. (ترجمه: در تفسیر دیلمی گفته میشود رسول الله (ص) از میکاییل (ع) پرسید آیا خداوند چیزی به فارسی گفته‌است؟ گفت بله، یا رسول الله، در صحف ابراهیم (ع)، «چه کنم با این مشت خاک ستمکاران جز آنکه پیام آرم.» پیغمبر (ع) گفت هر آنکه لسان غازی را ویران کند کافر است و پیغمبر (ع) گفت زبان اهل بهشت عربی و فارسی دری است.»)


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخش دوم: مرند و تبریز
از نخجوان حرکت کرده به سوی تبریز به راه افتادیم و در این مسیر از روستای کسیک کند که مقبره میرزا رضا بن حسین بایقرا در آنجاست، گذشتیم. سر راه شهری را هم دیدیم به نام قره باغ کوچک که آب و هوایش بسیار لطیف بود و گلابی و انار آبداری داشت. در ایران دستکم سه محل نام «قره باغ» دارند. از آنجا پس از گذشتن از رود ارس، به شهر مرند واصل شدیم. در راه مرند از دو قصبه گذشتیم. یکی کرکنه (گرگر؟) بود که ۶۰۰ خانوار بود و اهالی‌اش کرباس می‌بافند، چرا که پنبه‌زارهای فراوان دارند. آنها قزلباش هستند. دوم قصبه تسوی (احتمالا طسوج) بود که سه هزار خانوار دارد و آب و هوایش بسیار لطیف و اهالی‌اش خوش‌سیما هستند.
اوصاف شهر مرند باغ ارم مانند تـ*ـخت خان الوند
خان‌نشین جداگانه‌ای در آذربایجان است. در گذشته‌ها شکارگاه فرزند امیر تیمور، شاهرخ بوده و بعد‌ها دچار صدمه سلطان مراد خان (عثمانی) گشته، اما امروزه به تدریج آبادان می‌شود. میان مرند و تبریز زمینی خشک و خالی وجود ندارد. همه جا مانند گلستان و باغ و بـ*ـو*ستان است، اما مرند بازار، مدرسه و مکتب ندارد. این شهر متعلق به منشی خان تبریز است. مردم آن همه شیعه هستند. از آنجا نیز به سوی قبله حرکت کرده، شهر سهلان را دیدیم که خاص خان تبریز است. از آنجا همراه با سوارانی که خان تبریز برای استقبال از ما فرستاده بود، وارد شهر دلاویز تبریز شدیم.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف شهر عظیم و قلعه قدیم تبریز دلاویز
در مرکز و بازار تبریز چند هزار نفر برای تماشا جمع آمده بودند. دو ساعت تمام طول کشید تا از یک گوشه شهر به سرای خان (دارالاماره) برسیم. خان عالی ‌شان شخصا برای خوش‌آمدگویی از دیوان‌خانه عالی بیرون آمد و ما را استقبال کرد. ضیافت کلانی شد و گفتار‌های نیک و هدایای پربها مقابله گردید. آنگاه خان ما را به مهماندار و داروغه کلانتر سپرد و ما برای اقامت به باغ کلانتر رفتیم. خانه ما در آن باغ پر از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های رنگین و زنگین گردید. مدتی بعد خان چهل تومان نقد حمام‌بها، جبه و جامه زرباف و ده غلام برای خدمت به ما فرستاد. معلوم شد که قانون ایران زمین همین بوده‌است که به همه فرستاده‌های عثمانی ده غلام جهت خدمت می‌فرستند. آنگاه دلالان در شهر سخن پراکنده کردند که ایلچی‌های عثمانی که آمده‌اند، سنی هستند. فرمان شاه و خان چنین است که به خلفای راشدین سخن ناسزا نگویید، اگر سخن ناسزا گویید، خون ناحقتان روان شود. و این مردم ناسزاگویی نکردند. اینان به حضرت ابوبکر وعثمان چندان ناسزا نگویند، لیکن درد سرشان با حضرت عمر باشد و حاشا در حق اوست که زبان‌درازی کنند.
در زبان مغول نام این شهر را «تیوریس» و به زبان دری «تیوریز» گویند. به دهقانی «تاب‌ریز» و به زبان اصلی فارسی «تبریز» یعنی تب ریزنده گویند. به راستی نیز اگر شخص تب داری به این شهر بیاید، از آبش جان تازه‌ای یابد و همه تب و حرارتش فرونشیند. موسس تبریز خلیفه هارون‌الرشید است. زمانی که همسر او زبیده خاتون آبستن مامون بود، هارون الرشید مبالغ هنگفتی خرج کرده، این شهر را معمور کرد. به همین جهت در زمان خلفای عباسی علمای فارسی به این شهر نام تبریز داده‌اند. تبریز در تاریخ خود بار‌ها تحت حاکمیت و استیلای پادشاهان و سلاطین گوناگون قرار گرفته، گاه آبادان و گاه ویران شده، پس از چندین استیلای عثمانی، بالاخره تحت حاکمیت شاه عباس صفوی قرار گرفته و باز معمور شده‌است.
این شهر تـ*ـخت (مرکز) آذربایجان است. خان‌نشین است و گاه مرکز خان‌نشین‌ها نیز بوده‌است . ده هزار سرباز دارد. مفتی، شیخ السادات، ملا، کلانتر(شهردار)، منشی، داروغه (رییس پلیس)، قوروجی باشی (رییس نگهبانان دستگاه حکومت)، دیز چوکن آقاسی (رییس غلامان)، چیگ ئین آقاسی (رییس زنده خواران) ، یساول آقاسی (رییس نگهبانان)، اشیک آقاسی (رییس تشریفات)، و مهمانداران خود را داراست. این آقاها همه تبریز را ربط و ضبط کرده، عدالت را جاری می‌نمایند. کسی در این شهر قادر نیست به حق کس دیگری بی احترامی کند.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~ و ~BAHAR.SH~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوصاف مساجد تبریز
سیصد و بیست محراب دارد. نوزده تای آن از سلاطین گذشته مانده، پنجاه عدد آن یادگار از خان‌ها و وزرای آل عثمان است. بقیه نیز به همت اعیان و اشراف مملکت ساخته شده‌اند. قدیمی‌ترین آنها مسجد جامع و عظیم زبیده خاتون است که امروزه نام «دمشقیه» دارد. مسجد سلطان محمد شام غازان در گذشته در باغ وسیعی جایگزین بود، اما امروزه در جایی تنگ و تار پنهان است. مسجد شاه ایران زمین شاه امین نشان از طاق کسرا دارد و بنایی عالی است. جمله در و دیوارش سفید رنگ، صیقل دیده و پیراسته ‌است، طوری که کسی که در درون این مسجد باشد، بیرون رفتن نخواهد. اما شیعیان چندان میل به رفتن به این مسجد نمی‌کنند، زیرا در مقابل محرابش خیابانی هست که حتی ملک احمد پاشای عثمانی هم در عمرش ندیده‌است. بوی خوش شکوفه‌های گوناگونش دماغ جماعت را معطر کند و آواز پرندگان خوش الحانش حتی جماعت محزون را نیز به تبسم وادارد. در دیار عجم این عمارت را «هشت بهشت» می‌نامند. مسجد سلطان حسن ساخته حکمدار آذربایجان سلطان اوزون حسن است و آرامگاه او نیز که در جنب همین مسجد قرار گرفته‌است. همچنین مسجد‌های شاه عباس، شاه اسماعیل، شاه مقصود و چهارمنار را نیز می‌توان شمرد. اما برخلاف مسجدهای روم و عربستان، در ایران، آنچنان مردم زیادی در مساجد بزرگ جمع نمی‌شوند و به صورت جماعت نماز نمی‌خوانند. آنها وقت اذان می‌آیند، نماز خوانده و مسجد را بدون تامل زیاد ترک می‌کنند.

مدرسه‌های تبریز
چهل و هف مدرسه بزرگ دارد که هنوز همه دارالتدریس‌های معمور و آبادان هستند. بزرگ ترینشان مدرسه شاه جهان (جهانشاه) است. تقریبا بیست دارالقرا (مکتب قرائت قران) هم دارد. لیکن حقا که عجم‌ها نتوانسته اند قرائت صحیح قران را بیاموزند. اکثرا غلط تلاوت می‌کنند.

دارالحدیث‌های تبریز
هفت دارالحدیث دارد. اما علمای تبریز شهرتی در علم حدیث نیافته اند. آنان طبق کلام حضرت علی رضی‌الله و دوازده امام رفتار می‌کنند. می‌گویند «قال صلی الله تعالی و سلم…» و آنگاه کلام علی را به صورتی نامعقول نقل می‌کنند. برخی احادیث صحیح را نیز تلاوت می‌نمایند، اما آنچه که مقبولشان است، کلام علی است. چندین هزار کتاب «حدیث مرتضی» دارند.

تکیه‌ها وخانقاه‌های درویشی
یکصد و شصت تکیه دارد که معروف ترینشان اینان هستند: تکیه شمس تبریزی، تکیه بولدق خان، تکیه زینب، تکیه عقیل و تکیه میر حیدر.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمه‌ها و آب‌های روان تبریز
شش چشمه روان دارد که سرچشمه همه از کوه سهند است. به غیر از چشمه‌ها، در بیرون و درون شهر نهصد کاریز و قنات وجود دارد.

سقاخانه‌های تبریز
یکهزار و چهل سبیل (سقاخانه) دارد. سقاخانه قل رستم خان، سقاخانه شاه اسماعیل، سقاخانه خدابنده کور، سقاخانه خواجه شاه، سقاخانه رضا و سقاخانه یار علی از مشهورترینشان است.

محله‌های تبریز
در این دیار محله را «دروازه» می‌نامند. حدودا یکهزار و شصت دروازه دارد، از جمله: دمشقیه، پل باغ، میخواران، رزجو، شتربان، خیابان، سرخاب، امیرقز، سرداب، چهارمنار و میار میار.

عمارات اعیان و اشراف
حدودا یکهزار و هفتاد عمارت اعیانی دارد. ازآن جمله اند عمارت الله ویردی خان در محله امیرقز، عمارت رستم خان، عمارت پیر بودان (بوداق؟) خان و همچنین عمارت بند خان در محله ری و عمارت مخصوص خان‌ها در جنب مسجد سلطان حسن.

کاروانسرا‌های تبریز
تقریبا دویست کاروانسرا دارد، از جمله کاروانسراهای زبیده، جهانشاه، شاه اسماعیل و کاروانسرای دختر جهانشاه یعنی عالم شاه.

خان‌های خواجگان و سوداگران تبریز
تعدادشان تقریبا یکصد و ده عدد است، از آن جمله: خان‌های مستقیم، فرهادیه، جعفریه، فیروز، گوهر، چیغاله‌زاده پاشا، کلانتر و سایره.

بازار و بازارچه‌های تبریز
تقریبا هفت هزار دکان دارد. هرگونه کالا و جنس در این دکان‌ها به فروش عرضه می‌شود. خواجگان بسیاری در تیمچه‌ها و بازارچه‌های شهرمشغول کسب و کار هستند. یکی از آنها گنبدی عظیم و چهار در آهنین دارد که به بازار باز می‌شوند.

رنگ و روی اهالی تبریز
به خاطر آب و هوای لطیف شهر، همه مردم شهر از پیر و جوان سرزنده و تندرست هستند. رنگ روی زیبایانش همچون ورد خندان لعل گون و و دهان ناز پرورشان مانند حقه اسرار بوقلمون است. سپید رو، سیاه خط و خال، خوش‌چهره، اما مایل به کبر و نخوت هستند. معاشرتشان لطیف و گفتارشان شیرین است.

ظریفان و اعیان
تبریز ظریفان و اعیان بسیاری از فرقه‌های ضاله دارد، اما اقوام افشار، دُمدُمی، دُمبلی (دنبلی)، خلج، ترکمه (ترکمان) و گوک دولاق هم بسیارند. آنان همه از راه تجارت، ثروت قارون جمع کرده اند و همه شیعه مذهب هستند.

حکیمان و طبیبان تبریز
حدودا دوازده هزار رگ زن، طبیب، جراح، سرمه کش و چشم پزشک دارد. اما مردم به آنان چندان محتاج نیستند و از این رو این جماعت بیشتر به جمع آوری گیاهان در کوه‌ها می‌پردازند.


سفرنامه ایران [اولیا چلبی]

 
  • تشکر
Reactions: ~ROYA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا