خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Shaghayegh_G

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
34
امتیاز واکنش
393
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت19
دستم ‌رو گرفت و گفت:
-هیش! این حرف رو نزن دخترم.
مکثی کرد و گفت:
-اومدم ازت اجازه بگیرم پدر و مادرتو دفن کنیم، خوب نیست مرده رو زمین باشه. خواهرتم که فعلا از حال رفته!
با این حرفش، دوباره داغ دلم تازه شد و بلند بلند زدم زیر گریه.
-یعنی چی دفنش کنین؟ به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Elaheh_A، Saghár✿، ~XFateMeHX~ و 5 نفر دیگر

Shaghayegh_G

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
34
امتیاز واکنش
393
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت20
-پاشو خاله نکن اینجوری با خودت.
بی توجه به خاله، پاشدم و کشون کشون رفتم سمت مامانم که لای کفن سفید گذاشته بودنش. از روی کفن دستی به صورتش کشیدم و بلند بلند زدم زیر گریه!
-مامان توروخدا پاشو، بخاطر من پاشو. تو گفتی تنهام نمی‌زاری، گفتی همیشه پیشمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Elaheh_A، Saghár✿، ~XFateMeHX~ و 5 نفر دیگر

Shaghayegh_G

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
34
امتیاز واکنش
393
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت21
بابابزرگ رو به زنعمو کیمیا، محکم گفت:
-کیمیا بلندش کن بریم بچم داره اب می‌شه
-خودش پا نمی‌شه باباجون، می‌گه نمی‌ام
-بی‌خود می‌گه، بلندش کن تو
زنعمو پوفی کشید و بلندم کرد از رو زمین. انقدر بی‌حال شده بودم که نه می‌فهمیدم اطرافم چخبره، نه می‌تونستم اعتراض...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Elaheh_A، Saghár✿، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

Shaghayegh_G

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
34
امتیاز واکنش
393
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت22
اشکام بند نمی‌اومد. اروم تر از قبل بودم چون دیگه جونی نداشتم. حالم اصلا خوب نبود و مراسم تموم نمی‌شد! ساعت هفت بعد از ظهر بود. سه ساعته که پای خاکشون داریم‌ گریه می‌کنیم. خیلی دوسشون داشتم، خیلی.
اذین، ساکت به قبرشون زل زده بود و اروم اشک می‌ریخت. چقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Elaheh_A، Saghár✿، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا