- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,807
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره بزرگ شدن
قصه شب: داداش کوچولوی لیلا، بر اساس یک افسانه مازندرانی است. مازندران یکی از استانهای ایران است. مردم آنجا به زبان مازندرانی صحبت میکنند. آب و هوای مازندران معتدل است. در آنجا باران زیادی میبارد و همه جا سرسبز و زیباست. برنج و مرکباتی مانند پرتقال, نارنج و نارنگی از محصولهای این استان زیباست.
لیلا کنار داداش کوچولویش نشسته بود و از او نگهداری میکرد. داداش کوچولوی لیلا توی گهواره خوابیده بود. همه رفته بودند توی مزرعه کار کنند. به همین خاطر لیلا مواظب داداش کوچولو بود. او گهواره را تکان میداد و برایش لالایی میخواند :
” داداشی من لالالا
فشنگی تو مثل گلها
لالا لالا داداش من
بخواب ارام تو پیش من”
همانطور که لالایی میخواند از پشت پنجره صدایی شنید. گاوشان پشت پنجره آمده بود و ما میکشید. لیلا بلند شد و کنار پنجره رفت و گفت : ” هی خانم گاوه چرا اینقدر ما ما میکنی؟ مگر نمیبینی داداش کوچولویم را میخوابانم ؟ ”
گاوه دوباره ماقی کشید و گفت: ” خسته شدم. بیا با هم به صحرا برویم. ”
لیلا گفت: ” نمیتوانم. چون داداش کوچولویم پیش من است. ”
گاو دمش را تکان داد و گفت: ” خوب او هم با ما بیاید. مگر چه عیبی دارد؟ ”
لیلا خندهای کرد و گفت: ” نمیتواند راه برود. آخر او خیلی کوچک است. او فقط یک سال دارد. ”
گاوه دوباره ماقی کشید و گفت: ” چی؟ یک سال دارد و نمیتواند راه برود. ”
بعد هم رویش را برگرداند و گفت: ” چه داداش تنبلی! گوساله من وقتی فقط یک روز داشت میتوانست به همه جا برود. ”
منبع :سرسره
قصه شب: داداش کوچولوی لیلا، بر اساس یک افسانه مازندرانی است. مازندران یکی از استانهای ایران است. مردم آنجا به زبان مازندرانی صحبت میکنند. آب و هوای مازندران معتدل است. در آنجا باران زیادی میبارد و همه جا سرسبز و زیباست. برنج و مرکباتی مانند پرتقال, نارنج و نارنگی از محصولهای این استان زیباست.
لیلا کنار داداش کوچولویش نشسته بود و از او نگهداری میکرد. داداش کوچولوی لیلا توی گهواره خوابیده بود. همه رفته بودند توی مزرعه کار کنند. به همین خاطر لیلا مواظب داداش کوچولو بود. او گهواره را تکان میداد و برایش لالایی میخواند :
” داداشی من لالالا
فشنگی تو مثل گلها
لالا لالا داداش من
بخواب ارام تو پیش من”
همانطور که لالایی میخواند از پشت پنجره صدایی شنید. گاوشان پشت پنجره آمده بود و ما میکشید. لیلا بلند شد و کنار پنجره رفت و گفت : ” هی خانم گاوه چرا اینقدر ما ما میکنی؟ مگر نمیبینی داداش کوچولویم را میخوابانم ؟ ”
گاوه دوباره ماقی کشید و گفت: ” خسته شدم. بیا با هم به صحرا برویم. ”
لیلا گفت: ” نمیتوانم. چون داداش کوچولویم پیش من است. ”
گاو دمش را تکان داد و گفت: ” خوب او هم با ما بیاید. مگر چه عیبی دارد؟ ”
لیلا خندهای کرد و گفت: ” نمیتواند راه برود. آخر او خیلی کوچک است. او فقط یک سال دارد. ”
گاوه دوباره ماقی کشید و گفت: ” چی؟ یک سال دارد و نمیتواند راه برود. ”
بعد هم رویش را برگرداند و گفت: ” چه داداش تنبلی! گوساله من وقتی فقط یک روز داشت میتوانست به همه جا برود. ”
منبع :سرسره
قصه داداش کوچولوی لیلا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com