- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره ماه فروردین
قصه شب “فروردین آوازه خوان”: خورشید خانم مثل همیشه در آسمان نشسته بود که صدای آواز زیبایی شنید. این آواز دختر فروردین بود.
خورشید خانم لبخندی زد و گفت: “صدای آواز فروردین می آید. فهمیدم! حالا نوبت اوست.” همیشه همین طور بود. فروردین ماه از همه بچه های خورشید خانم برای رفتن به زمین بیشتر عجله داشت. قبل از آنکه مادرش او را خبر کند، زود آماده می شد و آوازش آسمان را پر می کرد.
فروردین
فروردین ماه یک آوازه خوان بود. صدایش زیباترین صدایی بود که کسی تا به حال شنیده بود. صدای او مانند بیداری در یک روز خیلی خوب بود. صدای او مانند بهترین خبرهای شنیدنی بود. او همان طور که آواز می خواند با خورشید خانم خداحافظی کرد و به سوی زمین حرکت کرد.
فروردین ماه وقتی به زمین رسید، برای همه ی برف ها و یخ ها آواز خواند. گرمای آواز او آرام آرام همه ی برف ها را آب کرد. صدای آب شدن یخ و برف و چکه چکه ریختن قطره های آب از شاخه های یخ زده درختان همه جا را پر کرد.
آواز او باران شد. بارانی که چکه چکه می ریخت و مثل جویبارهای کوچک روی زمین جاری می شد. در آوازش گرمای خورشید را خواند و گرما را بین همه پخش کرد. یخ رودخانه ها و دریاچه ها شکست. ماهی های قرمز با آواز او به رقص درآمدند و بالا و پایین پریدند
منبع :سرسره
قصه شب “فروردین آوازه خوان”: خورشید خانم مثل همیشه در آسمان نشسته بود که صدای آواز زیبایی شنید. این آواز دختر فروردین بود.
خورشید خانم لبخندی زد و گفت: “صدای آواز فروردین می آید. فهمیدم! حالا نوبت اوست.” همیشه همین طور بود. فروردین ماه از همه بچه های خورشید خانم برای رفتن به زمین بیشتر عجله داشت. قبل از آنکه مادرش او را خبر کند، زود آماده می شد و آوازش آسمان را پر می کرد.
فروردین
فروردین ماه یک آوازه خوان بود. صدایش زیباترین صدایی بود که کسی تا به حال شنیده بود. صدای او مانند بیداری در یک روز خیلی خوب بود. صدای او مانند بهترین خبرهای شنیدنی بود. او همان طور که آواز می خواند با خورشید خانم خداحافظی کرد و به سوی زمین حرکت کرد.
فروردین ماه وقتی به زمین رسید، برای همه ی برف ها و یخ ها آواز خواند. گرمای آواز او آرام آرام همه ی برف ها را آب کرد. صدای آب شدن یخ و برف و چکه چکه ریختن قطره های آب از شاخه های یخ زده درختان همه جا را پر کرد.
آواز او باران شد. بارانی که چکه چکه می ریخت و مثل جویبارهای کوچک روی زمین جاری می شد. در آوازش گرمای خورشید را خواند و گرما را بین همه پخش کرد. یخ رودخانه ها و دریاچه ها شکست. ماهی های قرمز با آواز او به رقص درآمدند و بالا و پایین پریدند
منبع :سرسره
قصه فروردین آوازه خوان
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com