- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره دعواکردن
قصه شب”آقای لاغر و آقای چاق”: آقای آ و آقای ب خوشحال ترین مغازه دارهای شهر بودند. آنها بزرگ ترین مغازه شهر را داشتند. بیرون مغازه را با رنگ شاد قرمز نقاشی کرده بودند و توی آن پر بود از هرچه که باید در یک فروشگاه خوب باشد.
آقای آ لاغر و آقای ب کوتاه و تنومند بود. آقای آ موهای بلند و سرخ داشت و موهای آقای ب بسیار کم پشت بود. آقای آ می توانست هر چیزی را از طبقه های مغازه بردارد و آقای ب می توانست هر چیزی را از طبقه های پایین مغازه بردارد. در واقع آنها همه کارها را با هم انجام میدادند. آقای آ از مشتری ها پول می گرفت و آقای ب جنس ها را به مردم می داد. آقای آ حرفهای خنده دار میزد و آقای ب به آنها می خندید.
یک روز هرکدام از آنها جداگانه به این فکر افتاد که چطور می تواند دوستش را بخنداند. آقای آ به فکر کار فوق العاده جالبی افتاد. فکر کردمی تواند در یک شب همه برچسب های قیمت های فروشگاه را عوض کند و روز بعد قیافه های حیرت زده مشتری ها را ببیند. آقای آ نمی خواست آقای ب از این ماجرا باخبر شود، چون می خواست برای او هم همه چیز مثل دیگران، حیرت آور باشد. آقای آ همیشه دلش می خواست برای خوشحال کردن آقای ب کاری انجام دهد.
منبع :سرسره
قصه شب”آقای لاغر و آقای چاق”: آقای آ و آقای ب خوشحال ترین مغازه دارهای شهر بودند. آنها بزرگ ترین مغازه شهر را داشتند. بیرون مغازه را با رنگ شاد قرمز نقاشی کرده بودند و توی آن پر بود از هرچه که باید در یک فروشگاه خوب باشد.
آقای آ لاغر و آقای ب کوتاه و تنومند بود. آقای آ موهای بلند و سرخ داشت و موهای آقای ب بسیار کم پشت بود. آقای آ می توانست هر چیزی را از طبقه های مغازه بردارد و آقای ب می توانست هر چیزی را از طبقه های پایین مغازه بردارد. در واقع آنها همه کارها را با هم انجام میدادند. آقای آ از مشتری ها پول می گرفت و آقای ب جنس ها را به مردم می داد. آقای آ حرفهای خنده دار میزد و آقای ب به آنها می خندید.
یک روز هرکدام از آنها جداگانه به این فکر افتاد که چطور می تواند دوستش را بخنداند. آقای آ به فکر کار فوق العاده جالبی افتاد. فکر کردمی تواند در یک شب همه برچسب های قیمت های فروشگاه را عوض کند و روز بعد قیافه های حیرت زده مشتری ها را ببیند. آقای آ نمی خواست آقای ب از این ماجرا باخبر شود، چون می خواست برای او هم همه چیز مثل دیگران، حیرت آور باشد. آقای آ همیشه دلش می خواست برای خوشحال کردن آقای ب کاری انجام دهد.
منبع :سرسره
قصه آقای لاغر و آقای چاق
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: