- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره بزرگ شدن
قصه اردک و درخت بزرگ: هوا کمی سرد بود اردک بزرگ با پنج جوجه اش کنار رود ایستاده بود. آنها کمی در رود شنا کرده بودند. حالا می خواستند در کنار رود توی آفتاب بمانند تا کمی گرم شوند…
بزرگ
اردک بزرگ خسته بود. می دانست که جوجه هایش هم سردشان شده است.جوجه اردک ها می خواستند کنار مادرشان بازی کنند. ولی جوجه اردک ششمی نمی خواست از رود بیرون بیاید.می خواست باز هم در رود شنا کند. می خواست برود قو ها را تماشا کند. قو ها در استخری که در پایین رود بود شنا می کردند.
مادر جوجه اردک به او می گفت :ـ«هوا سرد است.از اینجا تا استخر خیلی راه است.تو نمی توانی این راه را بروی.خسته می شوی . تو هنوز جوجه اردک کوچولویی هستی.»
جوجه اردک گفت:«نه، نه، من دیگر اردک بزرگی شده ام. من می توانم بروم و قو ها را ببنم و برگردم.من دلم می خواهد بروم وقو ها را تماشا کنم.»
منبع :سرسره
قصه اردک و درخت بزرگ: هوا کمی سرد بود اردک بزرگ با پنج جوجه اش کنار رود ایستاده بود. آنها کمی در رود شنا کرده بودند. حالا می خواستند در کنار رود توی آفتاب بمانند تا کمی گرم شوند…
بزرگ
اردک بزرگ خسته بود. می دانست که جوجه هایش هم سردشان شده است.جوجه اردک ها می خواستند کنار مادرشان بازی کنند. ولی جوجه اردک ششمی نمی خواست از رود بیرون بیاید.می خواست باز هم در رود شنا کند. می خواست برود قو ها را تماشا کند. قو ها در استخری که در پایین رود بود شنا می کردند.
مادر جوجه اردک به او می گفت :ـ«هوا سرد است.از اینجا تا استخر خیلی راه است.تو نمی توانی این راه را بروی.خسته می شوی . تو هنوز جوجه اردک کوچولویی هستی.»
جوجه اردک گفت:«نه، نه، من دیگر اردک بزرگی شده ام. من می توانم بروم و قو ها را ببنم و برگردم.من دلم می خواهد بروم وقو ها را تماشا کنم.»
منبع :سرسره
قصه اردک و درخت بزرگ
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com