- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه “تعجب خرگوش کوچولو”
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مهربان بودن
قصه تعجب خرگوش کوچولو: در یک روز بسیار سرد، خرگوش کوچولوی توپولی احساس سرما کرد و تمام بدنش می لرزید. او به خودش گفت: “باید بروم مقداری هیزم بشکنم و با آنها آتش روشن کنم.” بنابراین تبرش را در چرخ دستی گذاشت و به سوی جنگل راه افتاد.
اما کار و فعالیت برایش سخت بود، چون خیلی کوچولو بود و نمی توانست سریع کار کند، در نتیجه کار به کندی پیش می رفت.
او فقط چند قطعه چوب باریک برید.
در همان موقع آقا خرسه که از سرما بینی اش کبود شده بود، نزدیک او شد. آقا خرسه به خرگوش گفت: ” خرگوش کوچولو، خواهش میکنم تبرت را به من قرض بده، چون میخواهم هیزم بشکنم و اجاق خانه ام را روشن کنم.”
خرگوش کوچولو با خوشحالی تبرش را به او داد و گفت : ” من که بیشتر از این نمی توانم هیزم بشکنم بهتر است آن را به دوستم بدهم.”
منبع :سرسره
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مهربان بودن
قصه تعجب خرگوش کوچولو: در یک روز بسیار سرد، خرگوش کوچولوی توپولی احساس سرما کرد و تمام بدنش می لرزید. او به خودش گفت: “باید بروم مقداری هیزم بشکنم و با آنها آتش روشن کنم.” بنابراین تبرش را در چرخ دستی گذاشت و به سوی جنگل راه افتاد.
اما کار و فعالیت برایش سخت بود، چون خیلی کوچولو بود و نمی توانست سریع کار کند، در نتیجه کار به کندی پیش می رفت.
او فقط چند قطعه چوب باریک برید.
در همان موقع آقا خرسه که از سرما بینی اش کبود شده بود، نزدیک او شد. آقا خرسه به خرگوش گفت: ” خرگوش کوچولو، خواهش میکنم تبرت را به من قرض بده، چون میخواهم هیزم بشکنم و اجاق خانه ام را روشن کنم.”
خرگوش کوچولو با خوشحالی تبرش را به او داد و گفت : ” من که بیشتر از این نمی توانم هیزم بشکنم بهتر است آن را به دوستم بدهم.”
منبع :سرسره
قصه تعجب خرگوش کوچولو
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com