- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,816
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره رنگ
قصه شب “چقدر رنگ قرمز”: زری خیلی خوشحال بود. دامن قرمزش را پوشیده بود و خودش را در آیینه می دید. از توی آیینه نمی توانست دامنش را ببیند. فقط صورتش را می دید. همان موقع فکری کرد و به حیاط رفت. کنار حوض ایستاد تا دامنش را ببیند. با خودش گفت:”چه دامن قشنگی! چقدر قشنگ شدم!” و بعد شروع کرد به خندیدن.
رنگ ها
ماهی توی حوض سرش را بیرون آورد و به زری گفت:” چرا برای خودت می خندی؟ چی شده؟” زری کنار حوض نشست و گفت:”خوشحالم. خیلی خوشحالم!”
ماهی پرسید:”خوشحالی؟ برای چی؟ به من هم می گویی؟”
زری گفت:” ببین چه دامن قشنگی دارم! مامانم برایم این دامن قرمز را دوخته است. می گوید که دامنم قرمز خوشرنگ است.”
ماهی سرش را بیشتر از آب بیرون آورد تا دامن زری را خوب ببیند. بعد توی آب رفت. یک غلپ آب خورد و دوباره بالا آمد. آن وقت گفت:”راستی که دامنت خیلی قشنگ است. مثل پولکهای من است. پولکهای من هم مثل دامن قرمز تو است.”
منبع: سرسره
قصه شب “چقدر رنگ قرمز”: زری خیلی خوشحال بود. دامن قرمزش را پوشیده بود و خودش را در آیینه می دید. از توی آیینه نمی توانست دامنش را ببیند. فقط صورتش را می دید. همان موقع فکری کرد و به حیاط رفت. کنار حوض ایستاد تا دامنش را ببیند. با خودش گفت:”چه دامن قشنگی! چقدر قشنگ شدم!” و بعد شروع کرد به خندیدن.
رنگ ها
ماهی توی حوض سرش را بیرون آورد و به زری گفت:” چرا برای خودت می خندی؟ چی شده؟” زری کنار حوض نشست و گفت:”خوشحالم. خیلی خوشحالم!”
ماهی پرسید:”خوشحالی؟ برای چی؟ به من هم می گویی؟”
زری گفت:” ببین چه دامن قشنگی دارم! مامانم برایم این دامن قرمز را دوخته است. می گوید که دامنم قرمز خوشرنگ است.”
ماهی سرش را بیشتر از آب بیرون آورد تا دامن زری را خوب ببیند. بعد توی آب رفت. یک غلپ آب خورد و دوباره بالا آمد. آن وقت گفت:”راستی که دامنت خیلی قشنگ است. مثل پولکهای من است. پولکهای من هم مثل دامن قرمز تو است.”
منبع: سرسره
قصه چقدر رنگ قرمز
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: