- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,815
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره برف
قصه شب “برف بارید”: صبح که از خواب بیدار شدیم، همه جا سفید بود. شب پیش برف سنگینی باریده بود. آن روز، روز جمعه بود. ابرهای سیاهی که شب پیش آسمان را پوشانده بودند دیگر در آسمان نبودند. آسمان آفتابی و روشن بود. آفتاب به برفها میتابید.
وقتی که من داشتم از خانه بیرون میآمدم، شاهرخ را دیدم. او از توی زیرزمین بیرون آمد. یک کلاه کهنه توی دستش بود. من از خانه بیرون رفتم. وقتی که برگشتم مینا و شاهین و شاهرخ توی حیاط بودند. تا من وارد حیاط شدم، هر سه تای آنها به طرفم دویدند و سلام کردند.
شاهین گفت : ” خاله بیا ببین چه آدم برفی قشنگی درست کردهایم. “
بچهها توی حیاط یک آدمبرفی خوشگل درست کردهاند. کلاه کهنهای که من صبح در دست شاهرخ دیده بودم روی سر آدمبرفی بود. یک هویج به جای بینی او گذاشته بودند. به جای چشمها و دهانش چند تا زغال گذاشته بودند. چند تا زغال هم به جای دکمههای لباسش گذاشته بودند. آدمبرفی بزرگ و قشنگ آنجا ایستاده بود.
منبع :سرسره
قصه شب “برف بارید”: صبح که از خواب بیدار شدیم، همه جا سفید بود. شب پیش برف سنگینی باریده بود. آن روز، روز جمعه بود. ابرهای سیاهی که شب پیش آسمان را پوشانده بودند دیگر در آسمان نبودند. آسمان آفتابی و روشن بود. آفتاب به برفها میتابید.
وقتی که من داشتم از خانه بیرون میآمدم، شاهرخ را دیدم. او از توی زیرزمین بیرون آمد. یک کلاه کهنه توی دستش بود. من از خانه بیرون رفتم. وقتی که برگشتم مینا و شاهین و شاهرخ توی حیاط بودند. تا من وارد حیاط شدم، هر سه تای آنها به طرفم دویدند و سلام کردند.
شاهین گفت : ” خاله بیا ببین چه آدم برفی قشنگی درست کردهایم. “
بچهها توی حیاط یک آدمبرفی خوشگل درست کردهاند. کلاه کهنهای که من صبح در دست شاهرخ دیده بودم روی سر آدمبرفی بود. یک هویج به جای بینی او گذاشته بودند. به جای چشمها و دهانش چند تا زغال گذاشته بودند. چند تا زغال هم به جای دکمههای لباسش گذاشته بودند. آدمبرفی بزرگ و قشنگ آنجا ایستاده بود.
منبع :سرسره
قصه برف بارید
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com