خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکبار تو اتوبوس با دهن باز خواب بودم

یه خانومی اومده به بابام گفته آخیییی پسرتون عقب افتاده س؟




بابام گفت نمیدونم پسر من نیست:big_grin:
***
تربیت بچه ها تو خارج:

پسرم اگر کسی اذیتت کرد تو سعی کن با شعور و شخصیت خودت
بهش بفهمونی که کارش اشتباه بوده هرگز با کسی دعوا نکن





حالا تربیت بچه ها تو ایران:

پخمه نباش یه جوری بزن نفهمه از کجا خورده
***
آب قطع شده بود، رفتم از یخچال چن تا شیشه آب برداشتم ریختم تو کولر.
بعدا فهمیدم دوتا از شیشه ها گلاب بوده!
اشتباهی ریختمش توی کولر.

حال و هوای امامزاده گرفته خونمون
فضافوق العاده معنوی شده!

نایب الزیاره همتون هستم
دیگه بابام هم دست به کولر نمیزنه
نشسته زیر باد کولر داره زیارتنامه میخونه
هرکی حاجتی چیزى داره بگه.
***
از جفر می پرسن : دوست داری چطوری بمیری ؟!






میگه : مثل بابام ، در خواب و با آرامش !، نه مثل مسافراش ، با ترس و وحشت !!


من و بابام

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: . faRiBa .، Hadis.A 862، paeez81 و یک کاربر دیگر

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
به یارو میگن پسرت رکورد المپیاد رو شکسته...



میگه : غلط کرده، من که یه ریال هم خسارت نمیدم:straight_face:
***
دکتر به بابام گفت قند داره باید توت خشک بخوره. تو مسیر خونه کارتشو داد رفتم دو کیلو گرفتم، پرسید چقد شد گفتم ۳۰۰ تومن.
الان تو راه متخصص قلبیم
***
تلویزیون یک فیلم هندی گذاشته.






آمیتاب باچان سی چهل نفر رو زد.




بابام گفت تلویزیون رو خاموش کن تا نیومده سراغ ما.
***

یه روز يه بابايي پسرش فارغ التحصيل ميشه. هيچي هم بارش نبوده.
زنگ ميزنه به پارتيش ميگه : دمت گرم واسه پسرم يه شغلي پيدا کن.

پارتيه ميگه : ميخواي سفيرش کنم؟
باباهه ميگه : نه بابا اون خيلي زياده..
پارتيه ميگه : ميخواي وزيرش کنم ؟
باباهه ميگه : اوووووووف نه...
پارتیه میگه: میخوای نماینده مجلسش کنم؟
باباهه میگه: نه بابا زیادشه!
پارتیه میگه: میخوای فرماندارش کنم ؟
باباهه ميگه : نه بابا يه جايي معلمی چيزيش کن..


پارتيه ميگه : شرمنده اون ديگه سواد ميخواد...!!!


من و بابام

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Leila_r، . faRiBa .، Hadis.A 862 و 2 نفر دیگر

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
بابام گفت اینجور که تو داری درس میخونی در آینده حتی یه گوساله هم نمی شی
تو اصلا میدونی گوساله چیه؟
گفتم آره میدونم، کسی که باباش گاو باشه
هیچی دیگه، دکترا گفتن آخر تابستون میتونم دوباره راه برم.

خدایی این باحال بود نمیشد نزارم/:
***
حیف نون پسرشو می بره آزمایش کنه تا معلوم بشه دیوونه هست یا نه


دکتر به پسره میگه :

برو با این آبکش آب بیار

حیف نون می گه:

پسرم خسته ست بذار خودم بیارم
***
برای عروسی داداشم رفتیم تالار بگیریم، یارو گفت آواز خوان و دلقک هم داریم میخوایید؟




بابام یه نگاه به من کرد گفت نه اینها رو خودمون هم داریم
من:straight_face:
داداشم:aiwan_light_vava:
بابام:l1b:
***
ظهر تو تلويزيون دختره ميگفت:

بابام گاواشو فروخته برا خواهرم جهاز خريده

بابام بهم گفت:
شانس آورديم دختر نداريم ،
وگرنه مجبور بودم بفروشمت
محبت میپاشونه تو صورت ادم اصن:straight_face:


من و بابام

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Leila_r، . faRiBa .، Hadis.A 862 و 2 نفر دیگر

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
بابام تلویزیون میدید
بهش میگم پول بده یه نگاهی کرد بعد دوباره روشو ب تلویزیون کرد





فک کنم خواست سین کنه جواب نده
***
دخترا:


ملیکا این عکس گور خره؟؟؟



-آره ' میبینی چقدر نازه!!!!

پسرا:


ممد این عکس گورخره؟؟؟

-نه' این عکس جوونیه باباته که تو یوونتوس بازی میکرد
***
بچه بودم شبا از مهمونی که برمی‌گشتیم رو صندلی عقب خودمو می‌زدم به خواب که بابام مثل فیلما بـ*ـغلم کنه ببرتم بالا. بابامم در ماشینو می‌بست می‌رفت. تا ۶ صبح عر میزدم از سرما. صبح میخواست بره سر کار منو میدید تو ماشین میگفت عه یه بچه هم اینجا داریم.:l1b:


من و بابام

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: . faRiBa .، Hadis.A 862، paeez81 و یک کاربر دیگر

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
پسر داييم 16 سالشه عكس گذاشته با سيگار زيرش نوشته تقاص رفتنتو ريه‌هام پس ميده
منم زيرش نوشتم "باباتم اينو ميدونه يا خودم بگم بهش؟"


25 تا ميس كال تو 2 دقيقه باور نكردنیه
***
دوستم رفته شمال عکس گذاشته وایساده بین 7-8 تا گاو
کپشن زده هیچکس توانایی درک احساس من رو نداره

باباش کامنت گذاشته حالا تو کدومی که درکت کنیم؟:l1b::l1b:
***
دیشب سر سفره شام بودیم
یهو واسه گوشی ام که روی اوپن بود ، پی ام اومد ؟ . . .






بابام گفت بشین من میرم تا ببینم کیه و چی پیام داده . . .
اما من سریع بلند شدم و قبل از اینکه پدرم بخودش حرکتی بده ، رفتم سمت گوشی






متن رو که خوندم ، دیدم بابام برام اس داده و نوشته که : حالا که پا شدی ، آب بیار سر سفره:straight_face:

یعنی هیتلر تو جنگاش اینجوری مغزش کار نمیکرد:l1b:
***
اخرش یه روز در حالی که تو یه برنامه خیلی معروف تلویزیونی دعوت میشم و ازم میپرسن مشوقت کی بوده که تو فلان کار موفق شدی

و من در حالی که دیالوگ معروف بابام که همیشه بهم میگفت تو هیچوقت هیچ پُخی نمیشی از خاطرم رد میشه میگم
بابام آقای مجری بابام :))))


من و بابام

 
  • قهقهه
Reactions: . faRiBa .، Hadis.A 862 و Amerətāt

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
داشتم جدول حل میکردم به بابام میگم: واحد پول بـ*ـو*سنی چیه؟

میگه: نمیدونم

میگم: مخترع کشتی بخار کیه؟

میگه : نمیدونم

از اونور مامانم میگه: بس کن بچه اینقد باباتو اذیت نکن

بابام میگه: ولش کن زن بزار سوال کنه معلوماتش بره بالا:morningb:
***
اگه بی هدف از خواب برخواستی بهتر است بخوابی استیو جابز:morningb:






بابام اومد یقم و گرفت از پنجره انداختم بیرون گفت

انسان های بی ارزش و نابود کنید "هیتلر":tongueym:
***
دختر همسایمون گوشی مامانشو که ۱۵ میلیون قیمتشه گم کرده...

بهش چیزی نگفتن که روحیه ش خراب نشه!!

اونوقت من هم سن اون بودم پاکنمو
قورت دادم بابام انگشت کرد تو حلقم
درش آورد و شست باز داد استفاده میکردم...

۲سال بو تف میداد :broken_heart:
***

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بابام ساعت سه نصف شب اس داده میدونی جریان چیه؟؟
منم با استرس گفتم چیشده چیکار کردم
نوشته
به مقدار الکتریسیته ای که از یک رسانا عبور میکند جریان میگویند.

این همه بامزگی رو کجات جا میدی پدر:straight_face:


من و بابام

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Leila_r، . faRiBa . و Hadis.A 862

Leila_r

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
3,251
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
25 روز 23 ساعت 38 دقیقه
بابام گفت اگه مردم سنگ قبرمو با اب وصابون بشورید
گفتم چرا؟

گفت میخام وقتی مردم از رو قبر رد میشن بخورن زمین روحم شاد شه

**
من زمان کنکور به بابام گفتم دعام کن اونم دستش رو به آسمون کرد وگفت انشالا نتیجه زحماتتو ببینی

دعاش مستجاب شد چون زحمتی نکشیده بودم :///

**
طرف رفته عصر جدید میخونه مامانش شرشر براش اشک میریزه
من یبار جلو بابام خوندم گفتم چطور بود
گفت اون قسمتی که نمیخونی رو بیشتر تمرین کن خوش بحال کسی تو زندگیش صداتو واسه سلام علیکم نشنیده :///

**
دیشب از بیرون اومدم بابام‌میگه چرا شکمت انقد گنده ست چی توشه؟ منم که اعصابم خرد بود گفتم گوهه بابا گوه!

بابامم کم‌نیاورد گفت:
خب بابایی چرا اينهمه گوه خوردی؟؟!


من و بابام

 
  • قهقهه
Reactions: . faRiBa .، عروس شب و Elaheh_A

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
طرف برای آمارگیری اومده به بابام میگه چندتا بچه داری؟

بابام میگه: یکی

آمارگیره میگه: توشناسنامه که اسم دو تا نوشته؟

بابام میگه: ها اینو میگی؟

این دکوریه هروقت اینترنت قطع بشه میاد تو حال یه دور میزنه و میره تو اتاق..! :l1b:
***
شبکه چهار راز بقا یه کرکس نشون داد

گوینده گفت شاید چهره ی این جانور بد هیکل و بد قیافه براتون آشنا باشه،

بابام گفت آره شبیه پسرمه:morningb:
***
یبارم با بابام رفتیم استخر
بابام گفت اصلا مهم نیست که شنا بلد نیستی فراموش نکن تلاش لازمه ی یادگیریه

بعد منو هل داد تو آب گفت حالا تلاش کن زنده بمونی:love_struck:


من و بابام

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: . faRiBa .، Leila_r و عروس شب
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا