خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
"هوالحق"
نام مجموعه: مرگ عاطفه
نام شاعر: ر.ناصر
سبک: سنتی، نو
مقدمه:

فروغ می‌گفت: من شعر را می سازم.
اما من نه شعر می گویم
نه می سازم و نه می خوانم ...
من فقط وقتی جداییِِ
خاموشمان را می بینم،
نگاهِ سردت را می خوانم،
اینگونه دوری را تحلیل می کنم،
می بینم دیر وقتی ست
"مرگ عاطفه" در رابـ*ـطه ی
ما شکل گرفته ...
، آنگاه قلمم مقدار اندکی
از حس و فضایِ عشق تباهمان
را بر روی کاغذ جاری می سازد...
در واقع ... :
"من شعر نمی گویم
شعر مرا می گوید"


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: نگار 1373، Tabassoum، M O B I N A و 19 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| مرگِ آرام |

نبین این حالِ آرامم، هر آن در مرزِ طغیانم
چه گویم از دِلِ رنجم، که هر دم شعله افزانم


چنان روزی شدم بی دل، که دل دادم به دستانت
ندیدی رنجش پلکم؟ چنان رفتی که بی جانم


نگاهِ سرد و بی روحت، بگیر از من که داغانم
مکن آزارم اینگونه، چنین پر درد و نالانم


به سوسویِ نگاهِ تو، رسم با خنده ای بنگر
مکن باور به این حالم، که من از درد ویرانم‌


همان مرگ است این دوری، همان آشوب بی پایان
نرو آرامشِ جانم، نرو من "مرگِ آرامم"...


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: نگار 1373، Tabassoum، M O B I N A و 20 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| یارِ عبث |

با ذوق می آیم به تو ، با طعنه می رانی چرا ؟
در دل کنم نالان‌ به تو ، با درد می مانی چرا ؟


تو آمدی بر کنجِ دل ، هر لحظه ماتـَم می کنی
بر صفحه ی شطرنج دل ، با بغض ویرانی چرا ؟


یک بـ*ـو*سه می خواهم ز تو ، با اشک های بیصدا
از من تو خود دوری کنی ، اینگونه عُصیانی چرا ؟


با خشمی از جنس فریب ، زانو زنم در پیشِ تو
با چشم هایِ پر خروش ، همچون پریشانی چرا ؟


آخر گشودم صفحه ای ، از جانِ شیرین غَمت
با خنده می آیم بگو ، اینگونه درماندی چرا ؟


با یک اشاره می روم ، از دَهــرِ بی پروایِ تو
در بیتِ آخر خود بگو ، اینقدر نادانی چرا ؟


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: نگار 1373، Tabassoum، M O B I N A و 16 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| تسکین دردم خدا |

چه زیبا می شود وقتی دوباره می رسم تا تو
ز سجده ، غم ز بیداری ، رسانم چاره ای با تو


کنارِ مسجد و دیوار ، کنم یادی از این دیدار
شَوم سرمست و بی پروا ، چو خوش دارم کنارِ تو


کجا دل دادم اینگونه ؟ شدم رسوای هفت افلاک
صدایم می کنی و با ، رهایی می رسم تا تو


قلم خاموش و درد عُریان ، شوی چاره ، شوی درمان !
تبسم می چشد قلبم ، چو خوش نوشد شرا*بِ تو


به سـ*ـینه می زند چنگی ، گنـ*ـاهِ راهِ بی پایان
به دل رانم سفیدی را ، " دوباره می رسم تا تو"


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: نگار 1373، Tabassoum، M O B I N A و 15 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| شیدا شدم |

چه بگویم غزلم تاب ندارد از عشق
چه بدانم مثنوی راه ندارد جز عشق


من که شیدا شده ام بار دگر
از تو چون گویم به صد جایِ دگر


ندهد دل اندکی ، فرصت رسوا شدنت
چو فرو رفت در آن، عاطفه ی پیدا شدنت


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: نگار 1373، Tabassoum، M O B I N A و 14 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| دردِ نو |

نوشتم خط به خط باران ، که بغضی‌ در گلو دارم
شکستم سطر به سطرِ عشق ، که دردی نیمه رو دارم


شود همرازِ شب هایم ، شود اشک و شود عُصیان
چو هر دم می کنم سجده ، که جانی آرزو دارم


به درگاهش همی نالم، که از دردم گرفتارم
چو آخر در به در گردم ، که رنجی چون خدو دارم


شکسته م توبه ام را باز ، که مِی نوشتم ز چشمانت
به تار و پودِ شعر خود ، نوشتم دردِ نو دارم


نشستم در رهی جاری ، چو خواندم ناخوشم برگرد
تو را می خواهم من بگرد ، که یک جو آبرو دارم ...!


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، نگار 1373، Tabassoum و 16 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| بی یار بودن مشکل است |


ساکنِ قلبِ سیلی‌ زده ام اندکی گوش دهید ...
آخرین رخصت عشق را ،به سیه موش دهید ...
اینکه روح از تن شود جدا و
پیکره ام وصله به خاک
هیچ مشکل نیست !
راحت باشید ...
اینکه دل دزدیده اید‌ و
هر کدام یک گوشه را تکانده اید‌
هیچ مشکل نیست !
راحت باشید...
" اندکی گوش دهید
اندکی دل بسپارید بمن"
حرف یک آتش زده را درس کنید
دلِ یک سیلی خورده را ، رحم کنید...
اینکه دریا شوی و ساحل نباشد
مشکل است
اینکه مجنون شوی و لیلا نباشد
مشکل است
اینکه کوهارا تراشید از دلش ، شیرین نباشد
" مشکل است"

دل من قبر کنید
تیشه ام ، رنج کنید ...
حرفی نیست !
دل من بی یار است
درد من پر غصه
ز دلم ویرانیست
تو خودت بی قصه ...
عاقبت آبم کنید
قبر من خاکم کنید
اما گوش کنید ...
بر صفحه ی شطرنج هر دلی
وصل کنید :
آسمانت ابری و چشمت نبارد مشکل است ...


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، نگار 1373، M O B I N A و 14 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| خطِ خشک عشق |

من آن پری کوچک غمگینم
که شبی ز غمی آبستن شدم
و به حجم خط خشکِ عشق
دل بستم ...

من آن مرده ی متحرکِ محزونم
که کوچه به کوچه به دنبالت می‌دوم
اما هیچکس نامی ز تو
نمی‌ داند ...

من آن لیلایِ بی مجنونم
که در پگاهی رفتنت را به چشم دیدم
اما پاهایم به حکمِ غرور ایستاد
و چشم هایم بارها جوشید ...

من آن پلکِ رنجیده خاطرم
که شب ها ز فِرط آبِ چشم دردگینم

و صبح به جستجویت تا آخر شب
بیدار و بی قرار می‌گِریَم...

من آن مرگِ تدریجیِ خاموشم
که بعد رفتنت من هم رفتم !
و این مردم و این دیار می‌دانند
که "مرگِ عاطفه" بی شک نزدیک است ...


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، نگار 1373، Tabassoum و 15 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| زلیخایِ کوران |

و این منم
بانویی بی یار
درآستانه فصلی پر بار
بدونِ باری از اخبار ...

بدونِ چشم هایش

یا که آن صوتِ صدایش
که هر بار از عشق
سخن ها تلاوت می‌کرد

بدونِ دست هایش
که هر هنگام...
شانه ای بود برای زلف هایم
یا که بافنده ای بر شکنِ امواجم...

بدونِ آن بُمِ محکمِ محزونش
که از جدایی ها و مرگ ها می‌سرایید
و پارادوکسِ خنده هایش
اشک هایم را صِیقل می‌داد...

من آن زلیخایِ کورانم
که هر دم صدایِ پایی در گوشش
عجیب و راسِخ
طنین انداز می‌شود...


و پلک هایِ انتظار کشیده
دلخوش به آمدنش
چایِ زعفرانی دم می‌گذارند
گل های شمعدانی را آب می‌دهند
و خانه ی خاک خورده را دستی می‌کشند

اما صدایِ پا از آنِ او نیست
او هیچگاه ضعیف گام بر‌نمی‌دارد
او هیچگاه پر درد پا بر‌ نمی‌دارد
او هیچگاه لنگان قدم بر نمی‌دارد
این صدایِ پایِ زلیخایِ بی یوسف است

و من می‌دانم مرگِ عاطفه رخداد کرده
که دیگر در تار و پود اشعارم
صدایِ پایِ آشنا و خنده هایِ بکر
نمی پیچد ...

و کاش یوسف از دلِ خاک برخیزد،
بیاید و با پارچه ای سیاه
زلیخا را آگاه کند
که دیگر کور بودن بس است
یوسف رفته اشکِ هر دم بس است...


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، نگار 1373، M O B I N A و 14 نفر دیگر

P.E.G.A.H

شاعر انجمن رمان ۹۸
شاعر انجمن
  
عضویت
18/4/21
ارسال ها
242
امتیاز واکنش
5,655
امتیاز
263
محل سکونت
خانواده‌ام!
زمان حضور
29 روز 11 ساعت 35 دقیقه
نویسنده این موضوع
| کفتر نشد |

رفتم و بازگشتم، عشق او کمتر نشد
هی شکستم خاک گشتم، حالِ دل بهتر نشد

تیغ را همدم رگ ساختم، شاید روَم بی یاد او
هیچ تیغی چون صدایش مرهمِ خوش تر نشد

خواستم عاشق شوم شاید فراموشش کنم
بی دریغ از چشمِ او ، هیچ عشقی سرتر نشد

عاقبت بی یار خو کردم به مهرِ مرغِ عشق
چون قفس وا کردمش ، گمشدُ و کفتر نشد

معرفت ها پر کشید، کفتری صاحب نشد
آدم ماندن برَفت و قلبِ من پر پر نشد ...


کامل شده مجموعه اشعار مرگِ عاطفه | ر.ناصر کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، نگار 1373، Tabassoum و 14 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا