- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
با تو این راز نمیتوانم گفت
ـ در کجای دشت نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام
آرام
از کوه اگر میگویی
آرامتر بگوی!
برکهای که شب از آن آغاز میشود
ماهی اندوهگین میگردد
و رشد شبانهی علف
پوزه اسب را مرتعش میکند
آرام!
آرام!
از دشت اگر میگویی.
گیاهی که در برابر چشم من قد میکشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله میآید
آه میدانم
اندوه خویشتن را من
صیقل ندادهام!
بتاب؛ رویای من
به گیاه و بر سنگ
که اینک معراج تو را آراستهام من
گرگی که تا سپیده دمان بر آستانهی ده میماند
بوی فراوانی در مشام دارد
صبحی اگر هست
بگذار با حضور آخرین ستاره
در تلاوتی دیگر گونه آغاز شود
ستارهها از حلقوم خروس
تاراج میشود
تا من از تو بپرسم
ـ اکنون ای سرگردان!
در کدام ساعت از شبیم؟
انبوهی جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب میخواباند
و ستارهای غیبت میکند
تا سپیده دمان را به من باز نماید.
میراث گریه... آه
در خانهام
سـ*ـینه به سـ*ـینه بود
ـ در کجای دشت نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام
آرام
از کوه اگر میگویی
آرامتر بگوی!
برکهای که شب از آن آغاز میشود
ماهی اندوهگین میگردد
و رشد شبانهی علف
پوزه اسب را مرتعش میکند
آرام!
آرام!
از دشت اگر میگویی.
گیاهی که در برابر چشم من قد میکشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله میآید
آه میدانم
اندوه خویشتن را من
صیقل ندادهام!
بتاب؛ رویای من
به گیاه و بر سنگ
که اینک معراج تو را آراستهام من
گرگی که تا سپیده دمان بر آستانهی ده میماند
بوی فراوانی در مشام دارد
صبحی اگر هست
بگذار با حضور آخرین ستاره
در تلاوتی دیگر گونه آغاز شود
ستارهها از حلقوم خروس
تاراج میشود
تا من از تو بپرسم
ـ اکنون ای سرگردان!
در کدام ساعت از شبیم؟
انبوهی جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب میخواباند
و ستارهای غیبت میکند
تا سپیده دمان را به من باز نماید.
میراث گریه... آه
در خانهام
سـ*ـینه به سـ*ـینه بود
اشعار هوشنگ چالنگی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com