خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
آیا آن جا که می‌ایستی
حکایت جانهایی‌ست
که در انتظار نوبت خویشند
تا گُر گیرند؟

آیا آن جا که می‌گذری
انبوهی‌ِ رودهاست
که گلوی مردگان را
می‌جویند و باز پس نمی‌دهند؟

کمانداران و آبزیان
غرق می‌شوند دست در آ*غو*ش
و بر هر ریگ که فرود می‌آیند

صدای مرا می‌شنوند
که نمی‌خواستم بمیرم


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
اکنون
خاموش ترين زبان‌ها را در کار دارم
با پرنده ای در ترک خويش
که هجاها را به ياد نمی‌آورد
می‌رانم
می‌رانم

از بهار چيزی به منقار ندارم
از شرم منتظران به کجا بگريزم
هر شب
همه شب
در تمامی سردابه های جهان
زنی که نام مرا به تلاوت نشسته است

ای آبروی اندوه من
سقوط مرا اينک! از ابرها بيبن
- چونان باژگونه بلوطی
که بر چشم پرنده ای-
بر کدامين رود بار می راندم
هر روز
همه روز
با مردی که در کنار من
مه صبحگاهی را پارو می کرد
در آواز خروسان
هر صبح
همه صبح

به کدامين تفرج می رفتم
با لبخنده ای از مادر
که به همراه می بردم

اينک شيهه اسب است که شب چره را مرصع می‌کند
و ترکه چوپانان
که مرا به فرود آمدن علامتی می دهد


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
اگر بهاری هست؛ بگویيد
که اين دست؛ طفلی بازيگوش ست
شتاب دارد

بهار را می گسترانی و نمی‌دانی
که اين بی حوصله جز پريشان کردن نمی‌داند

چگونه از باد و باران می‌آمد
و بر گرمی اجاق جای می‌گشاد
دستی که ترکه های به ناحق خورده بود !


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
ماديانی در باران
و قوس قزح که رود را به دو نيم می‌کرد
اکنون چگونه روبر گردانم
که اين منشور؛ کورم می کند

هنگامی ست
که مادرم به کردار بيوه‌ای می‌خرامد
و طايفه ی ماديان بهار خورده را سياه می پوشد
اينک کيست که نام پدرم را آرام تلا وت می‌کند؟

ـ :ای پرسنده !
اگر عقوبتی هست،
شيون از من آغاز شد


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
برکه ای که شب از آن آغاز می شود
ماهی اندو هگین می گردد
و رشد شبانه ی علف
پوزه اسب را مرتعش می کند


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
گرگی اگر بماند
ـ با چشمهای برفی ـ
شب هيمه ای به چشمش خواهد کرد
آن آهويی که جوشان می رفت
مرد شکارچی می جست !

اين نيم سوز گريان
گريان
ـ هميشه گريان ـ
اين لحظه ها برای گريه خوبند!

در خواب‌های من بود
آن کودکی که گريان می رفت
با گونه های خيس

در جامه دان خواهر
تصوير مادر می‌جست
آيا دوباره کودک
در انتهای جنگل خوابيده ست؟

آيا
آن زلف؛ زلف کودک بود
که در ميان رود می رفت؟


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
مرا بیدار می‌کند
پلک‌هایم را میفشارد
زنبوری کور که در خونم به رنگ سبز تهدیدش می‌کنم
با من گوش می‌دهد
صدای باد را که در پیراهن "گور زا" می‌پیچد
در باران رهایم می‌کند تا یال‌هایم را ببویم


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
ربوده یا که چال

چه‌تفاوت
نیم‌چهر درد بر ارابه که بود و
مام پرسه‌گرد

و به نیم‌سال تا ببیندت
به مویه به سطح آمدی
در چشم بی‌قرار و مام پرسه‌گرد


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
اکنون آرامش مرگ است
و آتش هایی که به من می نگرند
آه که دیگر به پاسخ آن همه گذشته
باز یافته هایم را می بینم
***
همین نزدیکی‌هایی
که گریه ازیاد نرود
دست‌های تو
که گفته بودی ...
گریست


اشعار هوشنگ چالنگی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
مرگ های پنهان را که با چشمانش افروخت
تا من بگذرم
یک دور به گِردِ جهان
اکنون خفته ام
بر زانوانم است
سهل انگار بر پیشانیم


اشعار هوشنگ چالنگی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا