خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
سال ۱۹۲۹ به دنیا آمدم.
سال ۱۹۳۷ دستگیر شدم.
سال ۱۹۴۸ مادرم مُرد.
در تمام عمرم،
اولین بار برای مرگ کسی گریه کردم.
از ماهی ها مراقبت کردم،
در آکواریوم.
پنجره باز ماند
در شبی زمستانی.
ماهی ها یخ زدند…
حالا شب ژانویه ی سال ۱۹۶۵ است.
گویی دوست دارم زندگی کنم.
***
دستم را بلند کردم
به سوی شادی،
دیدم نیست،
میان مان غم ایستاده است.
پدرم را صدا کردم
تا به کمکم بیاید،
دیدم نیست،
میان مان گور ایستاده است.
سرم را بالا برده بودم
تا به سوی خدا بروم
دیدم نیست،
میان مان زندگی ایستاده است…

منبع: وبلاگ شعر های باران خورده


اشعار واقف صمد اوغلو

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,409
امتیاز
323
سن
21
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند
یکی زندگی می کند یکی تحمل
انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند
یکی تاب می آورد
یکی می شکند
انسانها شبیه هم نمی شکنند
یکی از وسط دو نیم می شود
دیگری تکه تکه
تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر می کند
تکه ای
یک روز .
***
بر مزارم
نه سنگ بگذار نه مجسمه
جفتی كفش بگذار
تا برهنه ای بپوشد و برود.



منبع: وبلاگ شعر های باران خورده


اشعار واقف صمد اوغلو

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا