نویسنده این موضوع
می توانم در اندوه دست و پا بزنم
در همــه ی برکــه هایش
بــه آن عادت کرده ام
اما کوچک ترین تکان خوشی
پاهایم را سُست می کند
و همچون مستان راهم را نمی شناسم
مگذار کسی خنده ای کند
سرخوشی ام از آن نوشیدنی تازه بود
همین!
قدرت چیزی نیست جز درد و رنج
ناتوان . و اسیر نظم و انضباط
تا وقتی کــه سنگین شود و سرنگون
بــه غول ها اگر مرهمی دهی
مانند انسان ها ضعیف و ناتوان می شوند
اما کوهی اگر بر دوششان نــهی
آن را برایت حمل می کنند!
در همــه ی برکــه هایش
بــه آن عادت کرده ام
اما کوچک ترین تکان خوشی
پاهایم را سُست می کند
و همچون مستان راهم را نمی شناسم
مگذار کسی خنده ای کند
سرخوشی ام از آن نوشیدنی تازه بود
همین!
قدرت چیزی نیست جز درد و رنج
ناتوان . و اسیر نظم و انضباط
تا وقتی کــه سنگین شود و سرنگون
بــه غول ها اگر مرهمی دهی
مانند انسان ها ضعیف و ناتوان می شوند
اما کوهی اگر بر دوششان نــهی
آن را برایت حمل می کنند!
دلنوشتههای امیلی دیکنسون
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: