خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Lost baby!
It's a strange time! The breeze does not ask for flowers and the butterfly does not go around the candle! The voice inside me shouts:
Otherwise, Joseph will not return to Canaan ?!
***


گمشده‌جان
روزگار غریبی شده‌است.
نسیم حال گل را جویا نمی‌شود و پروانه‌ام دور شمع نمی‌گردد.
ندای درونم فریاد می‌زند:
نکند یوسف نیز به کنعان باز نگردد؟!
***



Lost baby!
These days, the world has no definition! With every bad news, the seismographs of my heart are heard and the cries of my glass stop from fear, and a sentence constantly comes to my mind:
Maybe you are one of those people? You know what I mean, no?
***



گمشده‌جان
این روز‌ها، حال جهان تعریفی ندارد.
باهر خبر ناگوار، لرزه‌نگار‌های دلم به صدا در می‌آیند و بغض شیشه‌ایم از ترس، ترک برمی‌دارد؛ و مدام در ذهنم یک جمله تداعی می‌شود:
نکند تو جز همان چند نفر باشی؟
می‌دانی چه می‌گویم، نه؟


Kamelia Parsa | Evanescence کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Karkiz، yeganeh yami، Jãs.I و 4 نفر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Lost baby!
I swear by the tumult around you, and by the eyes like coffee, and the two arched eyebrows, I miss you so much!
***

گمشده‌جان
به هیوهای دوربرت،
به چشمان چون قهوه‌ات،
و دو ابروی کمانت قسم،
بدجور دلتنگم.
***



Lost baby!
I have woven the sky and the string with your memories, unaware that you are skillfully weaving her hair under this sky!
***


گمشده‌جان
آسمان و ریسمان را بایادت به هم بافته‌ام، غافل از اینکه تو زیر همین آسمان، موهایش‌را ماهرانه می‌بافی
***



Lost baby!
Only you know the story of my writings and that's it!
And everyone, how cruelly they say it is repetitive!
Yes, You were not, and my repetitive pains create empty writings that only you and I can understand their language!
***


گمشده‌جان
فقط تو حکایت نوشته‌هایم را می‌دانی و بس،
و
همه چه بی‌رحمانه می‌گویند تکراری است.
آری تکرار نبودنت و دردهای تکراری من، نوشته‌های پوچی می‌سازد که فقط من و تو رزشان را می‌فهمیم.


Kamelia Parsa | Evanescence کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Karkiz، yeganeh yami، Jãs.I و 2 نفر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Lost baby!
The conscience of all my writings, because you became, all the verbs of my sentence, disappeared!
***


گمشده‌جان
ضمیرتمام نوشته‌هایم، چون توشدی، تمام فعل‌های جمله‌ام نیست شد.
***




Lost baby!
Autumn is a strange season! When it rains, when the leaves fall, at the very moment when the sun is saying goodbye to the earth and calling for light to go, I want someone's hand to wrap around my shoulders and pull me out of my own solitary fence!
He warms my hands, frozen by ruthlessness, with his breath, and reminds me of his concern with his masculine frown!
When you are by my side, autumn is full of emotion!
***



گمشده‌جان
پاییز، فصل عجیبی است.
باران که می‌بارد، برگ‌ها که می‌ریزد،
درست همان لحظه که خورشیدهم زمین وداع می‌گوید و نور طلاییش را برای رفتن صدا می‌زند.
دستی را کم دارم تا دورشانه‌ام حلقه شودو من را از حصار تنهایی خویش بیرون بکشد.
دستانم‌را، که از بی‌مهری یخ بسته‌اند؛ با نفسش گرم کند و نگران بودنش را، با اخم مردانه‌اش یادآور کند.
تو که باشی، پاییز، لبریز از احساس است.


Kamelia Parsa | Evanescence کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Karkiz، yeganeh yami، Jãs.I و یک کاربر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Lost baby!
There is a commotion in my heart and peace has lost its way in my heart. Maybe someone's disturbed hair has taken away the peace?
And someone's eyes robbed you of sleep?
All I have thought about is, lest your heart, seeing it at once, dislodge and run blindly after it.
Oh God! How long is this silence?
***


گمشده‌جان
در دلم ولوله‌ایست و آرامش، راه دلم را گم کرده است.
نکند زلف‌پریشان کسی، قرارت را برده؟
و چشمان کسی خواب را از چشمانت ربوده باشد.
همه‌ فکرم شده این، نکند قلبت با دیدنش به یکبارها ز جایش جدا شود و کور کورانه دنبالش بدود.
آه خدا
این سکوتم تا کی؟
***



Lost baby!
Last night I had a strange dream, I was out of breath, my hands were hot. My heart was pounding and it was difficult to breathe again and again!
I dreamed that you had come, with the same height and hair the color of the night, with the same daffodil trapped in a bow.
You said you came and you would not return without me. All I was afraid of was this:
Maybe a woman's dream is the opposite!
***


گمشده‌جان
دیشب خواب عجیبی دیدم، نفسم سخت گرفت، دستانم داغ شد.
قلبم به شدت می‌کوبید و هنجاری بود دم و باز دمم.
خواب دیدم آمده‌ای، باهمان قدرعنا و زلف شبت، باهمان نرگس افتاده در دام کمان.
گفتی که آمده‌ای و بازنگردی بی‌من. همه ترسم شده این:
نکند خواب زن برعکس باشد.


Kamelia Parsa | Evanescence کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Karkiz و yeganeh yami

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Lost baby!
My face, like resin, yellow and my hands are left in the cold of winter. The daffodils of my eyes have turned white and withered from the gardener's distance. My agile legs need a cane of hope, and my heart, my heart, seems to be attached to the words:
One day, one place, but you come!
***


گمشده‌جان
رخم چون صمغ زرد و دستانم درچله‌ی زمستان جا مانده‌اند.
نرگس‌چشمانم از فراغ باغبان سفید و پژمرده شده است.
پاهای چابکم، محتاج به عصای امید.
و دلم، ودلم انگار که دلبسته شده به جمله‌ی:
یک روز، یک‌جا، ولی می‌آیی.
***


Lost baby!
I swear by the sad dawn of this morning, you will come one day, which is neither from me nor from the perfume left by love!
***


گمشده‌جان
به طلوع غم‌انگیز همین صبح قسم
روزی می‌آیی، که نه از من باقی است و نه از عطر به جا مانده از عشق.
***



Lost baby!
My heart has been burning since I realized that if you are standing in the middle of the fence of my hands, I still do not have the right to open my mouth to say a few words to you, from the distance and Same color eyes of my moonlight, because you are lost forever, even in the middle My arms!
***


گمشده‌جان
قلبم از زمانی به سوزش افتاد که فهمیدم اگر در میان حصار دستانم ایستاده باشی، بازم حق ندارم دهان باز کنم تا چند کلامی باتو از هجران و چشم‌های همرنگ مهتابم بگویم؛ چون تو تا همیشه گمشده‌ای، حتی در میان بازوانم.




Kamelia Parsa | Evanescence کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Karkiz

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Lost baby!
I have a lot to say, but they have sealed my mouth with silence, and they have hung a rope around my neck so that I can not say anything about you on my tongue! It is as if it is an unforgivable crime to say about you that they have chained me like this and say, I will not write a poem or write a note about you anymore.
Lost baby! Where is the justice, Mr. Judge? Mr. Judge?
What is this ruling that you have given to my lover? I only had my lost in my heart, what did you do to me?
***


گمشده‌جان
حرف‌هایم زیاد است؛ اما بر دهانم مهر سکوت زده‌اندو برگردن احساسم، طناب دار آویخته‌اند تا از تو چیزی بر زبان جاری نسازم.
انگار از توگفتن، جرمی نابخشودنی‌ است، که این چنین زنجیره‌هارا بردستانم بسته‌اند و
می‌گویند، دگر ازتو نه شعری بسرایم و نه دلنوشته‌ی بنویسم.
گمشده‌جان، عدل جناب‌قاضی کجاست؟
جناب‌قاضی؟
این چه حکمی است که دادی به دل عاشق من؟
من فقط در دلم، گمشده‌ام را داشتم، تو چه کردی بامن؟


Kamelia Parsa | Evanescence کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Karkiz و FaTeMeH QaSeMi
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا