- عضویت
- 8/6/20
- ارسال ها
- 722
- امتیاز واکنش
- 6,368
- امتیاز
- 213
- سن
- 23
- محل سکونت
- اتاقم
- زمان حضور
- 27 روز 20 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدایی که عشق میداند
دلنوشته: مات و تاریک
نویسنده: روناک.آ
ویراستار: زهرا.م
مقدمه:
سهراب میگفت
«قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب»
به قایق شکسته دستی میکشم
میبینی سهراب! نه قایقی برای رفتن هست، نه نایی در بدن
این کهنه قایق شکسته که جان رفتن ندارد
من میمانم و شب تار
من میمانم و قایق شکستهام که زخم دارد
من میمانم و تلاطم دریایی که مات و تاریک است
دلنوشته: مات و تاریک
نویسنده: روناک.آ
ویراستار: زهرا.م
مقدمه:
سهراب میگفت
«قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب»
به قایق شکسته دستی میکشم
میبینی سهراب! نه قایقی برای رفتن هست، نه نایی در بدن
این کهنه قایق شکسته که جان رفتن ندارد
من میمانم و شب تار
من میمانم و قایق شکستهام که زخم دارد
من میمانم و تلاطم دریایی که مات و تاریک است
دلنوشته مات و تاریک | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: