خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آرام ضرونی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/12/20
ارسال ها
20
امتیاز واکنش
522
امتیاز
148
زمان حضور
7 روز 2 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره در اتاق باز شد و جناب اغریسی تشریف‌فرما شدن! خسته نباشه واقعا!
از ترس همه سرهامون رو پایین گرفته بودیم و به زمین نگاه می‌کردیم. روی سرامیک‌های تمیزش خودم رو دید زدم. موهایم رو که بیرون اومده بودن آروم و با ترس بدون جلب توجه زیر روسری بردم. چشم‌های آبی رنگ‌ام حالا یکم حالت تیره به خودشون گرفته بودن که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جبهه‌ی عشق | آرام ضرونی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، Leyla، دونه انار و 17 نفر دیگر

آرام ضرونی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/12/20
ارسال ها
20
امتیاز واکنش
522
امتیاز
148
زمان حضور
7 روز 2 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم

ابروی راستش رو بالا می‌ندازه و آروم می‌گه:
- هیچ‌کس بدون دلیل هیچ کاری رو محض رضای خدا انجام نمی‌ده و قطعا هدف و خواسته‌ای داره. این‌طور نیست؟
- چرا همچین فکری می‌کنی؟
- هوم... نمی‌دونم! ولی این رو می‌دونم که حرفم درسته.
- نخیر جناب. حرفتون اشتباهه. وقتی من تو رو نجات دادم اصلا نمی‌دونستم کی‌ای و بازم می‌بینمت یا نه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جبهه‌ی عشق | آرام ضرونی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، Leyla، دونه انار و 13 نفر دیگر

آرام ضرونی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/12/20
ارسال ها
20
امتیاز واکنش
522
امتیاز
148
زمان حضور
7 روز 2 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم

حدود یکی دو ساعتی با هم حرف زدیم و درد و دل کردیم. از همه‌چی گفتیم؛ از خاطره‌هامون، علایق‌مون، دوست‌هامون، خانواده‌هامون و...
از حرف‌هاش فهمیدم که اون هم رشته‌اش مثل من پرستاری هست و یه خواهر بزرگ‌تر از خودش داره که سه ساله ازدواج کرده و اسم‌ش ستایش هست و یه دختر بچه‌ی یک ساله داره. خیلی دختر مهربون و تودل‌برویی بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جبهه‌ی عشق | آرام ضرونی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، Leyla، دونه انار و 13 نفر دیگر

آرام ضرونی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/12/20
ارسال ها
20
امتیاز واکنش
522
امتیاز
148
زمان حضور
7 روز 2 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از گذشت چند دقیقه یه مرد دیگه اومد که بهش می‌خورد حدود پنجاه سالی سن داشته باشه با موهای به رنگ برف و چشم‌های سبز لجنی و ریش بلند سفید تک تک همه رو گروه‌بندی کرد. به این ترتیب که کسانی که کارهای درمانی رو بلد بودن و من هم عضوشون بودم داخل گروه درمان، زن‌های از چهل سال به بالا پخت و پز و...
همه‌ به غیر از کسایی که وظیفه‌ی پخت و پز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جبهه‌ی عشق | آرام ضرونی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، *ELNAZ*، Leyla و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا