خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قلم خوبی دارم؟

  • بله، خیلی خوبه

    رای: 2 33.3%
  • تا حدودی

    رای: 3 50.0%
  • خیر، هنوز جای کار داره

    رای: 1 16.7%

  • مجموع رای دهندگان
    6
  • نظرسنجی بسته .

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم

با کلافگی گفتم:
-نه مثل اینکه.
با صدای چندش آور فلوری همگی به سمتشون برگشتیم:
-شما ها عادت دارید وسط مهمونی ول کنید برید.
سلیا هم مثل خودش صداش رو نازک کرد و گفت:
-فلوری جون حالا چه فرقی میکنه بودن و نبودن ما.
فلوری چپ چپ نگاش کرد و اومد وسط منو آدرین نشستو خودش رو چسبوند بهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، "Maryam"، ~BAHAR.SH~ و 15 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم

شیر موزم و برداشتم و بدون نگاه کردن به میام که داشت با چشماش قورتم میداد، پاهامو انداختم رو همو به بحث بین رزا و نادیا گوش دادم.
نادیا با کمال خونسردی یه جرعه از اب هوجشو خورد و گفت:
-به من ربطی نداره این شرط بازی ای بود که خودت دفعه پیش گذاشتی و حالا هم که باختی باید اجراش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، "Maryam"، ~BAHAR.SH~ و 15 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم

باز شدن در همانا، خالی شدن سطل ماست‌ روی سر میام و به گند کشیده شدنش همانا و لیز خوردنش همانا.
با صدای خنده ساشا، خنده هایی که توی گلومون گیر کرده بود مثل بمب ترکید.
پسرا رفتن‌ پیشه میام که داشت با دستاش ماست روی چشم هاش رو پاک می کرد، منم روی مبل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، ~BAHAR.SH~، Afsa و 14 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم

داشتم دنبال دایی کارن ( بابای اریکا ) می گشتم که بلاخره پیش زندایی آنا پیداش کردن ( همسرشون ).
- کارن خان پس بچه ها رو کجا فرستادی که پیداشون نیست؟
دایی تک خنده ای کرد و گفت:
-تو باز گفتی کارن وروجک!!... جای دوری نفرستادمشون فکر کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، "Maryam"، ~BAHAR.SH~ و 16 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
من پارت قبلو ویرایش کردم کسایی که درباره ی شخصیت میگن نخوندن یه بار دیگه پارت قبلو بخونن

پارت سیزدهم

آدرین پوزخند زد و گفت:
-نه فقط اشراف زاده ها! نه آریان؟
منظور حرفشو گرفتم، گفتم:
-خب بله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، Saghár✿، "Maryam" و 14 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم

با تنه ای که بهم خورد از فکر و خیال اومدم بیرون.
به سلیا که دست به سـ*ـینه جلوم وایساده بود نگاه کردم و با تعجب گفتم:
-چیه؟ چرا اینجوری نگام می کنی؟
سلیا دستاشو باز کرد و گفت:
-خب سه ساعته دارم صدات می کنم معلوم نیست کجا داشتی سیر می کردی. حالا هم پاشو یه چیزی بپوش تابریم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، Saghár✿، "Maryam" و 14 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پانزدهم


بعد از چند دست بازی همگی رفتیم نشستیم و شروع کردیم به ساندویچ خوردن.
قبل از اینکه لقمه دوممو بخورم گفتم:
-بروبچ کی موافقه از قصر بزنیم بیرون؟
نادیا با جیغ گفت:
-وایی ننم، من!
بعدشم الیا و سلیا باهم گفتن:
-من!
اریکا هم با دهن پر گفت:
-من که دیگه پایه ی پایم.
ساشا هم یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، Saghár✿، "Maryam" و 11 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم

تمام وسایلی که برای دو روز سفر نیاز داشتمو چپوندم تو کولم.
بلندش کردم، زیاد سنگین نشده بود. گذاشتمش زیر تختم و رفتم دراز کشیدم، کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد.
با تکون های آروم، لای یه چشممو باز کردم.
برایان با لـ*ـب های خندون نشسته بود بقلم.
-پاشو خانوم کوچولو تا صبح نشده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، Saghár✿، "Maryam" و 12 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم

از در پشتی میان‌بر زدیم به جاده اصلی. وسط راه دیگه هوا کاملا روشن شده بود و هر چی جلوتر می رفتیم، زیبایی اطراف جاده هم بیشتر می شد.
برگ درخت ها بخاطر فصل پاییز زرد و نارنجی شده بود و نصفی شونم ریخته بود. جای خیلی قشنگی بود مخصوصا برای عکس.
اریکا با کلافگی گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: فاطمـ♡ـه، Saghár✿، "Maryam" و 13 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم

دونفر با سینی های پر از شربت اومدن سر میزمون. شربت هارو یکی یکی جلومون گذاشتن و بعد رفتن.
بوی بدی رفت توی دماقم، نگام افتاد به آب انار رنگش خیلی تیره بود.
-این چرا اینجوریه؟
سلیا با انزجار به آب انار نگاه کرد و گفت:
-اه فکر کنم انارا مونده بوده، بو گند می ده.
برایان نی رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: فاطمـ♡ـه، Saghár✿، "Maryam" و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا