مشاعره با حرف گ

moh@mad · 6/1/22

Mahii گفت:
گفتي اندر خواب بيني بعد از اين روي مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نيست

گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد

خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد

شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
بیدادکشان را طمع داد نباشد
پروانه که و محرمی خلوت فانوس
چون در حرم شمع ره باد نباشد

Mahii · 6/1/22

moh@mad گفت:
گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد

خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد

شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
بیدادکشان را طمع داد نباشد
پروانه که و محرمی خلوت فان

moh@mad گفت:

گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد

خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد

شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
بیدادکشان را طمع داد نباشد
پروانه که و محرمی خلوت فانوس
چون در حرم شمع ره باد نباشد

کلیک کنید تا باز شود...

چون در حرم شمع ره باد نباشد

گنـــه کــــــردن و بی بـاک بودن

بسی آسان تر از پوزش نمودن

moh@mad · 6/1/22

Mahii گفت:
گنـــه کــــــردن و بی بـاک بودن

بسی آسان تر از پوزش نمودن

گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنوز
می‌نمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز

باورش می‌آید از من دعوی وارستگی
خود نمی‌داند که چون آورده در دامم هنوز

اول عشق و مرا سد نقش حیرت در ضمیر
این خود آغاز است تا خود چیست انجامم هنوز

Amir mohammad · 6/1/22

گوشه گرفتم ز خلق و فایده‌ای نیست

گوشه چشمت بلای گوشه نشینست

تا نه تصور کنی که بی تو صبوریم

گر نفسی می‌زنیم بازپسینست

Mahii · 6/1/22

moh@mad گفت:
گر چه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنوز
می‌نمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز

باورش می‌آید از من دعوی وارستگی
خود نمی‌داند که چون آورده در دامم هنوز

اول عشق و مرا سد نقش حیرت در ضمیر
این خود آغاز است تا خود چیست انجامم هنوز

گلوی عاشق ما بی ترانه گشته بیا
به خاطر دل پر مهر خود نه آب دیده ی ما
که در مسیر دعاها روانه گشته بیا
تو ای نسیم گذر می کنی چو از کویش
بگو که آسمان جفا بی کرانه گشته بیا
بدون ناز نگاهت امام هستی بخش
غزل سرودن ما بی بهانه گشته بیا

Amir mohammad · 6/1/22

گر کسی سرو شنیده‌ست که رفته‌ست این است

یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است

نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی

که بلند از نظر مردم کوته‌بین است

Mahii · 6/1/22

Amir mohammad گفت:
گر کسی سرو شنیده‌ست که رفته‌ست این است

یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است

نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی

که بلند از نظر مردم کوته‌بین است

گذشتم از ره دریا و صحرا
نمودم دلبری دردانه پیدا

همانجا یاد کردم من قسم‌ها
که ندهم یار خود را بر جهانی

نگار من فرشته گونه سرخ است
به بستان نوگلی تازه شکفته ست

moh@mad · 7/1/22

Mahii گفت:
گذشتم از ره دریا و صحرا
نمودم دلبری دردانه پیدا

همانجا یاد کردم من قسم‌ها
که ندهم یار خود را بر جهانی

نگار من فرشته گونه سرخ است
به بستان نوگلی تازه شکفته ست

گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم ،که غیر از عاشقی کاری کنم

هرزمان بی روی ماهی،همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری ناله زاری کنم

حلقه های موج بینم نقش گیسویی کشم
خنده های صبح بینم یاد رخساری کنم

paria.m · 2/2/22

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی به چراغ تو ببینم چه شود
____________________________
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
____________________________
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

moh@mad · 6/2/22

paria.m گفت:
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی به چراغ تو ببینم چه شود
____________________________
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
____________________________
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیری منزل است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

عضو تازه وارد انجمن

کاربر نیمه فعال

عضو تازه وارد انجمن

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین