مشاعره با حرف ع

~ĤaŊaŊeĤ~ · 1/9/21

عشق، شیریست قوی پنجه و می گوید فاش هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما

~ĤaŊaŊeĤ~ · 1/9/21

عمری در آرزوی تو رفتست و میرود

صبرم به جستجوی تو رفته است و میرود

رفتی و بوی زلف تو ماند وهزار دل

دنبال تو به بوی تو رفتست و میرود

امیرخسرو دهلوی

~ĤaŊaŊeĤ~ · 1/9/21

عد از تو ، تا همیشه

شب ها و روزها

بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما

اما

پشت دریچه ها

در عمق سـ*ـینه ها

خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است

فریدون مشیری

moh@mad · 2/9/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
عد از تو ، تا همیشه

شب ها و روزها

بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما

اما

پشت دریچه ها

در عمق سـ*ـینه ها

خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است

فریدون مشیری

عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم

حافظ

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟

قیصر امین پور

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

شهریار

paeez81 · 1/10/21

عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
هرکه از جان شیرن نگذرد فرهاد نیست

میرزاده عشقی

moh@mad · 4/11/21

paeez81 گفت:
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
هرکه از جان شیرن نگذرد فرهاد نیست

میرزاده عشقی

عمری در آرزوی تو رفتست و میرود
صبرم به جستجوی تو رفته است و میرود
رفتی و بوی زلف تو ماند وهزار دل
دنبال تو به بوی تو رفتست و میرود

امیرخسرو دهلوی

عشق باشد چون درخت و عاشقان سایه درخت
سایه گر چه دور افتد بایدش آن جا شدن
بر مقام عقل باید پیر گشتن طفل را
در مقام عشق بینی پیر را برنا شدن

مولانا

عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن

مولانا

~ĤaŊaŊeĤ~ · 5/11/21

عشق بیا تا که نجاتم دهی
وعده رویای ثباتم دهی

moh@mad · 12/11/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
عشق بیا تا که نجاتم دهی
وعده رویای ثباتم دهی

عشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست

اقبال

عاشق غم اسباب چرا داشته باشد
دارد همه چیز آن که تو را داشته باشد

صائب
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن

مولانا

~ĤaŊaŊeĤ~ · 17/11/21

عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم

moh@mad · 22/11/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم

عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشکل است این عشق و اسان نیز هم
جان فدا باید به این دلدادگی
دل که دادی میرود جان نیز هم

شهریار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دستیار تالار کتاب گویا

دستیار تالار کتاب گویا

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین