مشاعره با اشعار احمد شاملو

Ryhwn · 19/1/21

نوازش گفت:
ترانه ما ترانه‌ی بیهودگی نیست
چراکه عشق حرف بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
بخاطر فردای ما
اگر بر ماش منتی‌ست!

تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند

نوازش · 19/1/21

Ryhwn گفت:
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند

دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من،
همه‌چیز به هیاءت او درآمده بود.

Ryhwn · 19/1/21

نوازش گفت:
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من،
همه‌چیز به هیاءت او درآمده بود.

در لحظه
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها

نوازش · 19/1/21

Ryhwn گفت:
در لحظه
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها

ای یار، نگاه تو سیپده‌دمی دیگر است
تابان‌تر از سپیده‌دمی که در رویای من بود
سپیده‌دمی که با مرثیه‌ی یاران من
در خون من بخشکید و
در ظلمات حقیقت فرو شد.

Ryhwn · 19/1/21

در واپسین دم
واپسین خردمندِ غمخوارِ حیات
ارابه‌ی جنگی را تمهیدی کرد
که از دودِ سوختِ رانه و احتراقِ خرجِ سلاحش
اکسیری می‌ساخت
که خاک را بارورتر می‌کرد و
فضا را از آلودگی مانع می‌شد!

moh@mad · 21/1/21

Ryhwn گفت:
در واپسین دم
واپسین خردمندِ غمخوارِ حیات
ارابه‌ی جنگی را تمهیدی کرد
که از دودِ سوختِ رانه و احتراقِ خرجِ سلاحش
اکسیری می‌ساخت
که خاک را بارورتر می‌کرد و
فضا را از آلودگی مانع می‌شد!

د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم

نوازش · 21/1/21

moh@mad گفت:
د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم

مرا می‌باید که در این خمِ راه
در انتظاری تاب‌سوز
سایه‌گاهی به چوب و سنگ برآرم
چراکه سرانجام امید،
از سفری به‌دیر انجامیده باز‌ می‌آید.

parädox · 21/1/21

نوازش گفت:
مرا می‌باید که در این خمِ راه
در انتظاری تاب‌سوز
سایه‌گاهی به چوب و سنگ برآرم
چراکه سرانجام امید،
از سفری به‌دیر انجامیده باز‌ می‌آید.

در این روز دبستان بسته
و خش‌خش نخستین برف سنگین‌بار
بر آدمک سرد باغچه
در این روز بی‌امتیاز
تنها
مگر یکی کودک بودن

نوازش · 21/1/21

. MaHta . گفت:
در این روز دبستان بسته
و خش‌خش نخستین برف سنگین‌بار
بر آدمک سرد باغچه
در این روز بی‌امتیاز
تنها
مگر یکی کودک بودن

نیز این سرودِ سپاسی دیگر است
سرود ستایشی دیگر
ستایش دستی که مضراب‌اش نوازشی‌ست
و هر تار جان مرا به سرودی تازه می‌نوازد.

parädox · 21/1/21

نوازش گفت:
نیز این سرودِ سپاسی دیگر است
سرود ستایشی دیگر
ستایش دستی که مضراب‌اش نوازشی‌ست
و هر تار جان مرا به سرودی تازه می‌نوازد.

دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور، زیبا و روان

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

همراه رمان ۹۸

اخراج شده

همراه رمان ۹۸

اخراج شده

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین