مشاعره با حرف ف

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

فغان کاین لولیام شوخ شهر آشوب شیرین کار

چنانبردند صبر از دل که ترکان خان یغما را

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

فرخی ز جان و دل می کند دراین محفل

دل نثار استقلال جان فدای آزادی

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

فنجان قهوه ام را به یاد تو می نوشم

لیاس آبی ام را با یاد تو می پوشم

چگونه تو را

تمام تو را شعر نکنم؟

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

فرق من و اصحاب کهف این است

که سکّه های من از اوّل رواج نداشت

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

فانوس شب وداع ، با هر سوسو

می گفت که آن کوچه ی رویایی کو؟

او بود و کمی شعر و هوایی ابری

امروز نه ابریست، نه شعریست، نه او …

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

فاش گویم: آتش عشقی بزرگ

در درونم در وجودم پا گرفت

این دلم کز عاشقی ها می گریخت

بار دیگر عاشقی از سر گرفت

~ShaHRiyAr~ · 30/8/21

رضوان مگر سراچه فردوس برگشاد

کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند

~XFateMeHX~ · 31/8/21

فرا موشم مکن چون من فراموشت نخواهم کرد
تو در من آتشي هستي که خاموشت نخواهم کرد

~XFateMeHX~ · 31/8/21

فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست

نظامی

~XFateMeHX~ · 31/8/21

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی