خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه وقف و ابتدا

وقف و ابتدا از فنون مهم قرائت قرآن است.همان طور که حضرت علی علیه السلام فرمودندآن، یکی از دو رکن ترتیل قرآن می باشد.قاری قرآن با شناخت این فن جای وقف و ابتدا در آیات قرآن را می شناسد و با توقف و ابتدای بجا باعث تقطیع و تغییر معانی قرآن نمی شود.قاری قرآن باید بتواند جمله ها و عبارت ها را از هم بازشناسد تا بر جای نیکو وقف کند و از جای نیکو مجددا قرائت را آغاز کند.علمای قرائت در گذشته به این فن توجه کافی مبذول داشته،به طوری که بسیاری از قاریان مشهور از جمله قرای سبعه در این زمینه دارای تألیف بوده اند.

تعریف وقف،قطع،سکت.

اصطلاح وقف در مقابل ابتدا قرار دارد ولی از آنجا که این واژه در مقابل قطع وسکت نیز بکار می رود لازم است فرق آنها را بیان کنیم.در بین متقدمان غالبا کلمات قطع و سکت نیز به معنای وقف استعمال شده است.اما متأخران اصطلاح قطع و سکت را به معنای دیگری بکار می برندکه لازم است به صورت مختصر درباره آنها سخن بگوییم تام عنای وقف کاملا روشن شود.

وقف در اصطلاح عبارت است از قطع صدا از کلمه ،مدت کوتاهی که معمولا در آن نفس می کشند،با قصد قرائت مجدد،و نه نیت اعراض،واین نحو هم در رأس آیات و هم در بین آیات می تواند باشد.ولی در وسط کلمه یا جایی که از نظر رسم الخط کلمه ای به کلمه ی دیگر متصل است وقف وجود ندارد.

سکت عبارت است از قطع صدا توسط قاری بدون آن که نفس بکشد و معمولا مدت ان کوتاه تر از زمان وقف است.بنابر روایت حفص از عاصم چهار موضع در قرآن مجید به شرح زیر سکت وجود دارد.

۱ – آیه ۱ سوره کهف بعد از کلمه عوجا.

۲ – آیه ۵۲ سوره یس بعد از کلمه مرقدنا.

۳ – آیه ۲۷ از سوره قیامت بعد از کلمه من.

۴ – آیه ۱۴ سوره مطففین بعد از کلمه بل.

البته بعضی از قراء،این موارد را به وقف خوانده اند و

بعضی از قراء در مواضع دیگری نیز قائل به سکت هستند.

قطع در اصطلاح عبارت است از ترک کردن قرائت قرآن به نظور پرداختن به امور دیگر.رأس آیات مقاطع قرآن هستند و لذا قطع بر رأس آیات رواست.سعید بن منصور در سنن خود از ابن ابی الهذیل روایت کرده است که گفت صحابه خوش نداشتند که قسمتی از یک آیه را بخوانند و بقیه اش را رها کنند.سیوطی می گوید سند این خبر صحیح است و عبدالله بن ابی الهذیل تابعی بزرگ است.گرچه قطع قرائت در آخر آیات رواست اما

بنظر می رسد که اگر بعد از اتمام یک موضوع باشد بهتر است.اهل سنت از آنجا که در نماز بعد از سوره حمدخواندن کی سوره را واجب نمی دانند،بلکه آیاتی از قرآن را کافی می دانند قرآن کریم را به هزار قسمت تقسیم کرده اند و هر جا قصه یا موضوعی تمام می شود روی آخرین آیه آن حرف ع می نویسند که نشانه رکوعات است و در هر رکعت از نماز یکی از قسمتها را می خوانند و به رکوع می روند و در نماز تراویح که هزار رکعت نماز مستحبی در شبهای ماه رمضان است در هر رکعت یک قسمت را می خوانند تا در پایان ماه رمضان کل قرآن را در نماز قرائت کرده باشند.


وقف و ابتدا

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر و Afsa

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
ملاک و معیار وقف

درباره اینکه چه چیزی می تواند به عنوان ملاک یا ملاکهای وقف مطرح باشد به طور کلی سه نظریه به شرح زیر قابل طرح است.



۱ – قطع نفس : عده ای بر این عقیه اند که در هر جای قرآن می توان وقف کرد.بنابراین قاری می تواند با خیال راحت به قرائت بپردازد و هر جا که نفسش قطع شد بدون توجه به این که در رأس آیه است یا در وسط آیه ، جمله تمام است یا ناتمام،معنا دار است یا بی معنا برآن وقف کند.

ابو یوسف از فقهای اهل سنت را می توان از جمله کسانی دانست که به این نظر معتقد بوده است.وی تقسیم وقف به تام،کافی،حسن،قبیح و هرگونه تقسیم دیگری را نوعی بدعت در دین دانسته و گفته است : قرآن معجزه است و مجموع آن به مثابه قطعه واحد است و همان طورکه تمام آن قرآن نام دارد،بعضی از آن نیز قرآن است.لذا آن تام و حسن است وبعضی از آن نیز تام و حسن است.در جواب او باید گفت که کلمات قرآن معجزه نیست بلکه نظم خاص قرآن در آیاتش معجزه است.بنابراین کلماتی چون اذاجآءَ و امثال آن معجزه نیست.

۲ – اتمام آیه : از سخنان بعضی از علمای علم قرائت بر می آید که وقف را تنها بر رأس آیات جایز دانسته اند.آنها گفته اند اصولا آیات برای آن است که بر آنها وقف شود تا بین کلمات آخر دو آیه تقابل ایجاد شود.مانند : مصیطر و ….. و در پایان آیات ۲۱ و ۲۲ سوره غاشیه و نیز اکبر و کفر در پایان آیات ۲۳ و ۲۴ همین سوره.از ابو عمرو بن علاء نقل شده است که بر روؤس آیات وقف می کرد.

۳ – اتمام معنا : اکثر علمای علوم قرآنی و علمای علم قرائت بر این عقیده اند که نه می توان وقف را به قطع نفس واگذار کرد و نه به قاری اجازه دادکه هر جای قرآن می رسد وقف کند و نه می توان موارد آن را منحصر به روؤس آیات دانست و در موارد دیگر جایز ندانست بلکه وقف و کمال و نقصان آن منوط به اتمام یا عدم اتمام معناست.چه در رأس آیه و چه در اواسط آیه.این گروه وقف را به اقسامی تقسیم کرده ند که در ادامه به بحث پیرامون آن خواهیم پرداخت.


وقف و ابتدا

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
اقسام وقف

مشهورترین تقسیم بندی،تقسیم وقف به اقسام چهارگانه تام (مختار)،کافی (جایز)،حسن (مفهوم)، و قبیح (متروک) است.ظاهرا اولین کسیکه این تقسیم بندی را ارائه داده ابو جعفر احمد بن اسماعیل بن نحاس است که دارای کتابی با نام القطع و الائتناف در وقف و ابتداست.بعدا عثمان بن سعید دانی صاحب کتاب المکتفی نیز از ایشان پیروی کرده است.سپس این نحو تقسیم بندی در میان قراء و علمای علم قرائت رواج پیدا کرد اکنون نیز به عنوان رایج ترین شیوه مطرح است.



اما انواع دیگری از تقسیم بندی نیز ارائه شده است که برخی را از نظر می گذرانیم.گروهی معتقد هستند وقف بر دو نوع است.تام و قبیح.در نزد این گروه وقف های تام و کافی و حسن در تقسیم رایج تام محسوب می شود.ابن جزری می گوید وقف دو قسم است: اضطراری و اختیاری.وی در توضیح این دو قسم می گوید وقف های تام و کافی و حسن در تقسیم رایج از نوع اختیاری محسوب می شود.

ابن انباری می گوید وقف بر سه قسم است:تام،حسن،قبیح.از تعریف ابن انباری به دست می آید که وقف کافی در تقسیم رایج در وقف تام داخل است.اما نحوه عمل ایشان در تعیین وقف های آیات قرآن خلاف آن را نشان می دهد.یعنی عملا بسیاری از مواردی که به نظر دانی در المکتفی وقفشان کافی است او آنها را حسن می داند.برخی گفته اند وقف بر سه قسم است : تام وکافی و قبیح.این گروه وقف حسن در تقسیم رایج را در زمره قبیح جای داده اند.سجاوندی وقوف قرآن را پنج قسم تقسیم کرده است.

لازم با علامت م.مطلق با علامت ط.جایز با علامت ج.مجوز لوجه با علامت ز و مرخص لضروره با علامت ص.البته اگر علامت لا نیز علامت وقف قبیح از نظر او بدانیم تعداد وقوف سجاوندی به شش قسم می رسد.برخی دیگر اقسام وقف را به هشت قسم رسانده اند که سجاوندی آن را به جمهور نسبت داده است.این اقسام هشت گانه عبارتند از تام،شبیه به تام،ناقص،شبیه به ناقص،حسن،شبیه به حسن،قبیح،شبیه به قبیح.


وقف و ابتدا

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مبنای تقسیم وقف به تام،کافی،حسن و قبیح

رابـ*ـطه لفظی و معنوی مبنای اصلی تقسیم بندی مذکور است.لذا شایسته است که قبل از هر چیز مراد از بین دو رابـ*ـطه را روشن سازیم.مراد از رابـ*ـطه معنوی بین دو عبارت آن است که دو عبارت از نظر معنا و موضوع به هم وابسته باشند.به طور مثال آیات ۲ و ۵ سوره بقره از نظر معنا با هم ارتباط دارند زیرا همه آنها درباره متقین و شرح حال آنهاست.


آیات ۶ و ۷ این سوره شرح حال کفار است لذا با هم ارتباط معنوی دارند.از آیات ۸ و ۲۰ درباره منافقان است و لذا آنها نیز با هم ارتباط معنوی دارند.مراد از ارتباط لفظی رابـ*ـطه اعرابی بین دو عبارت است.به طوری که یا قسمت اول عامل اعراب قسمت دوم باشد یا بالعکس قسمت دوم عامل اعراب قسمت اول باشد.قسم اول مانند اهدنا الصراط المستقیم که الصراط مفعول است و عامل آن فعل اهدِ است.قسم دوم مانند ایاک نعبد که ایاک مفعول نعبد است.پس در هر صورت می گوییم بین اهدنا و الصراط و نیز بین ایاک و نعبد رابـ*ـطه لفظی وجود دارد.بنابراین مراد از رابـ*ـطه لفظی ،مطلق رابـ*ـطه نیست بلکه رابـ*ـطه لفظی خاصی مراد است و آن رابـ*ـطه اعرابی است.یعنی یکی از دو قسمت عبارت عامل اعراب در قسمت دیگر است.بنابراین ممکن است دو جمله به ظاهر به هم عطف شده باشند ولی از نظر علم وقف و ابتدا رابـ*ـطه لفظی محسوب نشود مانند عطف در آیه ۵ سوره حمد.در این آیه گرچه جمله ایاک نستعین بر جمله ایاک نعبد عطف شده است ولی هیچ کدام از این دو جمله عامل اعراب جمله دیگر نیست.زیرا جمله اول مستأنفه است و محلی از اعراب ندارد و جمله دوم نیز عطف به جمله مستأنفه است که آن هم محلی از اعراب ندارد.پس می گوییم بین دو جمله آیه ۵ سوره حمد رابـ*ـطه لفظی وجود ندارد گرچه رابـ*ـطه معنوی وجود دارد زیرا کسی که فقط خدا را عبادت می کند یعنی فقط برای خدا کاری انجام می دهد طبیعتاً باید تنها از او یاری بطلبد.با این توضیح درباره رابـ*ـطه لفظی و معنوی می گوییم بین دو کلام یا دو عبارت از یک کلام یا دو لفظ از یک عبارت یکی از چهار فرض زیر متصور است :

۱٫ نه رابـ*ـطه لفظی وجود داشته باشد و نه رابـ*ـطه معنوی.

۲٫ رابـ*ـطه معنوی وجود داشته باشد ولی رابـ*ـطه لفظی وجود
نداشته باشد.

۳٫رابـ*ـطه لفظی وجود داشته باشد ولی رابـ*ـطه معنوی وجود
نداشته باشد.

۴٫هم رابـ*ـطه لفظی وجود داشته باشد و هم رابـ*ـطه معنوی.

فرض سوم صرفاً یک فرض است و واقعیت خارجی ندارد زیرا امکان ندارد که بین دو لفظ و عبارت از یک کلام رابـ*ـطه اعرابی وجود داشته باشد و لی از نظر معنا و وضوع هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند.بنابراین در عالم واقع فقط فرض های ۱ و ۲ ۴ تحقق دارد.وقف بین دو لفظ یا دو عبارت در نوع اول وقف تام است مانند وقف بر کلمه المفلحون در پایان آیه ۵ سوره بقره.وقف بین دو لفظ یا دو عبارت در نوع دوم کافی است مانند وقف بر ایک نعبد در سوره حمد وقف بین دو عبارت در نوع چهارم ممکن است حسن باشد و ممکن است قبیح اگر لفظ یا عبارت اول که بر آن وقف می شود دارای دو خصوصیت باشد حسن است و گرنه قبیح است.

آن دو خصوصیت عبارت است از :

۱ – معنا دار بودن : یعنی لفظ یا عبارت مفید معنا
باشد.همان چیزی که آن کلام مفید نامیده اند که صحیح است متکلم بر آن سکوت کند.

۲ – مقصود و مراد بودن : یعنی باید بتوانیم آن را به حساب خداند بگذاریم و بگوییم خداوند همین معنا را اراده کرده است.


وقف و ابتدا

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقف ممنوع

تعریف جامع و مانعی از این وقف ارائه نشده است، ولی از مواردی در قرآن که طبق علایم سجاوندی، علامت «لا» قرار داده شده فهمیده می شود که این وقف، اعم از وقف قبیح است؛ چرا که در بسیاری از موارد که وقف حسن است، این علامت نهاده شده است، و حتی در بعضی موارد از وقف کافی نیز، از این علامت استفاده شده است.

سیوطی، وقف بر شرط بدون ذکر جواب آن، و وقف بر مبتدا بدون ذکر خبر را، از مصادیق وقف ممنوع از نظر سجاوندی معرفی کرده است.

ابن جزری می گوید: سجاوندی در مورد وقف (لا) مبالغه کرده و می توان گفت وقف بر اکثر آن موارد، صحیح است و در بسیاری از مواردش، ابتدا به ما بعد نیز صحیح است.

ابن جزری معتقد است که مقلدان روش سجاوندی، مراد او را از وقف (لا) نفهمیده اند. وی می گوید: بعضی از مقلّدان سجاوندی [به غلط] پنداشته اند که مراد سجاوندی از (لا) آن است که نه وقف بر آن کلمه نیکوست، و نه ابتدای به ما بعد آن، در حالی که [بسیاری از موارد] از نوع حسن است که وقف بر آن نیکوست، ولی ابتدای به ما بعدش نیکو نیست. وی در بیان شدت جهل و تعصب بعضی از این افراد می گوید:

گاهی می شود که برخی از آن ها وقتی مجبور می شوند که در جایی وقف کنند، جهت احتراز از وقف لا، بر موارد قبیح وقف می کنند، به طور مثال، در سوره حمد، بر «اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» که وقف آن حسن است، وقف نمی کنند، چون علامت «لا» دارد، ولی بر کلمه «غیر» که به طور مسلم وقف بر آن قبیح است، وقف می کنند، چون علامت «لا» ندارد!

ابن جزری در بیان معنای درست وقف (لا) از نظر سجاوندی می گوید: باید دانست که مراد سجاوندی از «لا» این است که بر این کلمه وقف نکنید، به طوری که بخواهید از ما بعدش ابتدا کنید. [یعنی می توانید وقف کنید، ولی اگر وقف کردید، از ما بعدش ابتدا نکنید، بلکه بر گردید و از جایی که ابتدای به آن نیکوست، ابتدا کنید].

موارد وقف «لا» از وقف کافی

آنچه در پی می آید برخی از موارد وقف کافی است که با علامت «لا» علامت گذاری شده است.

«وَ مِمَّا رَزَقْنَا هُمْ یُنْفِقُونَ* وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ» .(بقره (۲) آیه ۳ و ۴).

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ* فَزَاَدهُمُ اللهُ مَرَضاً» . (همان،آیه ۱۰).

«صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ* اَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ» . (همان، آیه ۱۸ و ۱۹).

در مورد فوق، علمای قرائت، از جمله دانی، وقف بر آن ها را کافی دانسته اند، در حالی که طبق وقف سجاوندی، وقف «لا» است.

موارد وقف «لا» از وقف حسن

آنچه در پی می آید برخی از موارد وقف حسن است که با علامت «لا» علامت گذاری شده است.

«اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ* الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» . (حمد (۱) ایه ۲ و ۳).

«الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* مَالِکَ یَوْمِ الدِّینِ». (همان، آیه ۳ و ۴).

«صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ* غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» . (همان، آیه ۷).

موارد فوق، وقف حسن است، ولی از نظر سجاوندی وقف «لا» است.

موارد وقف «لا» از وقف مشترک بین تام، کافی و حسن

آنچه در پی می آید برخی از مواردی است که ممکن است تام یا کافی یا حسن باشد اما با علامت «لا» علامت گذاری شده است.

«هُدیَ لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» . (بقره(۲) آیه ۲ و ۳).

ابن جزری می گوید: سجاوندی وقف بر «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» را وقف «لا» دانسته و گفته است: زیرا «الَّذِینَ» صفت متقین است، در حالی که می دانیم «هدی للمتقین» سه وجه دارد: وقف بر آن، هم می تواند تام باشد و هم می تواند کافی باشد و هم حسن؛ و به هر صورت، هم وقف بر آن صحیح است و هم ابتدای به آن، زیرا در راس آیه است و ابتدا به راس آیه، گر چه وقف آن حسن نیز باشد، صحیح است.

«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ* الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الاَرْضَ فِرَاشاً» . (بقره (۲) آیه ۲۱ و ۲۲).

«وَ مَا یُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الْفَاسِقِینَ* الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ» . (همان، آیه ۲۶ و ۲۷).

موارد فوق نیز، مانند: «هُدیً لِلْمٌتَّقِینَ»، وجوه مختلفی دارد که وقف بر آن ها می تواند تام، کافی یا حسن باشد.


وقف و ابتدا

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثال هایی از وقف مجوز لوجه

«اُولَئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ* وَ اُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (بقره(۲) آیه ۵).

«خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ عَلَی سَمْعِهِمْ* وَ عَلَی اَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» . (همان، آیه ۷).

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضُ فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً* وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ» . (همان، آیه ۱۰).

«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ اَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ* وَ لاَ یُحیِطُونَ بِشَئٍْ مِنْ عِلْمِهِ» . (همان، آیه ۲۵۵).

«لاَ اِکْرَاهَ فِی الِّدینِ* قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» . (همان، آیه ۲۵۶).

«فَاِنْ اَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَواْ* وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ» . (آل عمران(۳) آیه ۲۰).

«وَ اعْبُدُوا اللهَ وَ لاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً* وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَاناً» .(نساء (۴) آیه ۳۶).

«قَالَ عَذَابِی اُصِیبُ بِهِ مَنْ اَشَاءُ* وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَئٍْ» . (اعراف(۷) لایه ۱۵۶).

«اِنَّ فِی ذَلِکَ لایَهً* وَ مَا کَانَ اَکْثَرُ هُمْ مُؤْمِنِینَ» . (شعراء (۲۶) آیه ۱۷۴).

«وَ مَا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ* اِنْ اَجْرِیَ اِلاَّ عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ» . (همان، آیه ۱۴۵).

«وَ اَسِرُّوا قَوْلَکُمْ اَوِاجْهَرُوا بِهِ* اِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» . (ملک (۶۷) آیه ۱۳).

همان طور که از مثال ها ملاحظه می شود، بین دو قسمت عبارت، در هیچ کدام از موارد فوق، رابـ*ـطه اعرابی ندارد، یعنی عامل اعراب یک قسمت از عبارت، در قسمت دیگر نیست؛ پس هیچ کدام از موارد فوق، وقف حسن نیستند، بلکه همگی از نوع وقف کافی هستند؛ بنابراین، وقف جایز و مجوز، هر دو از مصادیق وقف کافی هستند.

فرقی که بین این دو وجود دارد، این است که پیوستگی دو عبارت در وقف مجوز، از نظر لفظی و معنوی، بیش تر از وقف جایز است، به طوری که بیش تر اقتضای وصل دارد، اما در وقف جایز، ارتباط به گونه ای است که وقف و وصل آن مساوی است.

وقف المرخَّصُ لِلضَّرُوره

وقف «اَلْمُرَخَّصُ لِلضَّرُورهَ» ، آن است که عبارت ما بعد، از قبلش بی نیاز نیست، ولی به علت قطع نفس و طولانی بودن کلام، می توان وقف کرد. در این جا لزومی ندارد که قاری دوباره به ما قبلش برگردد، زیرا[هم جمله موقوف علیها و هم ] جمله ما بعدش، دارای معنا و مفهومی است [که مقصود و منظور از آیه است].

برخی این وقف را نیز از مصادیق وقف حسن دانسته اند که به نظر می رسد منحصر کردن آن در وقف حسن، صحیح نیست. از مواردی که برای این وقف ذکر شده، کاملاً مشهود است که این نوع وقف نیز بیش تر از مصادیق وقف کافی است و گاهی نیز از مصادیق وقف حسن است.

مثال هایی از وقف المرخَّصُ لِلضَّرُورَه

«اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الاَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً* وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» . (بقره(۲) آیه ۲۲).

[در این مثال ملاحظه می کنیم که] گر چه«وَ اَنْزَلَ» بی نیاز از سیاق کلام نیست، برای این که فاعلش ضمیری است که مرجع آن در قسمت قبلی است، ولی خود، جمله ای معنا دار است.

وقف بر هر یک از فواصل سوره مؤمنون،

از آیه اول: «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» تا آیه ۱۱: «اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیَها خَالِدُونَ.»

وقف بر هر یک از فواصل سوره ص،

از آیه اول: «ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» تا آیه ۱۴: «اِنْ کُلٌّ اِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَاب.»

وقف بر هر یک از فواصل سوره شمس،

از آیه اول: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَیهَا» تا آیه ۹: «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّیهَا.»

وقف بر هر یک از فواصل سوره تکویر،

از آیه اول: «اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» تا آیه ۱۴: «عَلِمَتْ نَفْسُ مَا اَحْضَرَتْ.»

وقف بر هر یک از فواصل سوره های کافرون و اخلاص، علی رغم این که هر یک از آیات آن، مقول قول است.

همان طور که ملاحظه می کنیم، گر چه بعضی از موارد وقف مرخَّص از نوع حسن است، مانند: وقف بر فواصل سوره های کافرون و اخلاص، زیرا آن ها مقول هستند و محلاً منصوب هستند وعامل نصب آن ها، فعل «قُل» در آیه اول این سوره هاست، اما در بسیاری از موارد دیگر، از نوع وقف کافی است.


وقف و ابتدا

 

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقف مطلق

و آن در جایی است که دو عبارت به گونه ای باشد که در آن، هم وقف بر عبارت اول و هم ابتدا به عبارت دوم، بسیار نیکو و پسندیده باشد، و در عین حال وصل آن نیز با مانعی مواجه نباشد.

وقف مطلق، تمام موارد وقف تام را به جز آن دسته که لازمند، در بر می گیرد.


پس اگر وقف های تام را به دو دسته تقسیم کنیم: دسته ای لازم و دسته ای غیر لازم؛ قسم اول داخل در وقف لازم است، و قسم دوم همگی مصادیق وقف مطلق هستند، گر چه ممکن است مصادیق وقف مطلق، منحصر به وقف تام نباشد و بعضی از موارد وقف کافی را نیز شامل شود.

شایان ذکر است، آن چه درباره موارد شیوع وقف تام گفته شد، در مورد وقف مطلق نیز صادق است.

مثال هایی از وقف مطلق

«وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَی الرَّسُولِ وَ اِلَی اُولِی الاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبُطُونَهُ مِنْهُمْ* وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَ تَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ اِلاَّ قَلِیلاً». (نساء (۴) آیه ۸۳).

«لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلَی یَوْمِ الْقِیَمَهِ لاَ رَیْبِ فِیهِ* وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدِیثاً». (نساء (۴) آیه ۸۷).

«اَللهُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ* نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ». (آل عمران (۳) آیه ۲ و ۳).

«وَ اَنْزَلَ الْفُرْقَانَ* اِنَّ الَّذِینَ کَفَروُا». (همان، آیه ۴).

«مِنْ قَبْلِ اَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاَ خُلَّهٌ وَ لاَ شَفَاعَهٌ* وَ الْکَافِروُنَ هُمُ الظَّالِمُونَ». (بقره (۲) آیه ۲۵۴).

«فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ* وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللهُ* وَ تَزَوَدُّوا فَاِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی». (همان، آیه ۱۹۷).

وقف جایز

و آن در جایی است که دو عبارت به گونه ای باشد که هم وصل و هم فصل (وقف) آن ها جایز است، زیرا هر دو دارای سبب است؛ به طور مثال، گفته شده که وقف بر

«وَ مَا اُنْزِلْ مِنْ قَبْلِکَ»

در آیه ۱۴ سوره بقره، از نوع وقف جایز است، زیرا از طرفی واو عطف، اقتضای وصل دارد، و از طرفی تقدیم مفعول بر فعل در

«بِالاخِرَهِ هُمْ یُوِقُنونَ»

نظم دیگری به جمله داده است. [و این امر اقتضای وقف را دارد، چرا که کلام دارای نظمی مغایر با نظم جمله قبل است].

به طور کلی می توان گفت: تمام موارد وقف کافی، به جز آن چه که آن را «وقف بیان تام» نامیدیم، از مصادیق وقف جایز هستند، زیرا در تمام موارد وقف کافی، عدم رابـ*ـطه لفظی (اعرابی) بین دو عبارت، اقتضای وقف را دارد و وجود رابـ*ـطه معنوی، اقتضای وصل را دارد؛ مضاف بر آن که در بعضی از موارد، وجود بعضی روابط لفظی غیر اعرابی، بر اقتضای وصل می افزاید، مانند مثالی که زده شد، که واو عطف به اقتضای وصل دامن می زند، گر چه عطف در آن، از نوع عطف جمله به جمله است و هیچ کدام از جمله ها نیز محلی از اعراب ندارند تا موجب ایجاد رابـ*ـطه اعرابی بین معطوف و معطوف علیها شود.

مثال های دیگر از وقف جایز

«وَ لاَ تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ* وَ لاَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ» . (بقره (۲) آیه ۲۲۱).

«وَ اِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمْسِکُوهُنَّ بِمُعْرُوفٍ اَوْ سَرِّ حُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ* وَ لاَ تُمْسِکُو هُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا* وَ مَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ* وَ لاَ تَتَّخِذُوا ایاتِ اللهِ هُزُواً* وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ» . (همان، آیه ۲۳۱).

«اَللهُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ* لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ* لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الاَرْضِ» . (همان، آیه ۲۵۵).

«اِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ اِلَی اَجَلٍ مُسَمّیً فَاکْتُبُوهُ* وَ لْیَکُْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبِ بِالْعَدْلِ* وَ لاَ یَأْبَ کَاتِبٌ اَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللهُ» . (همان، آیه ۲۸۲).

«لاَ یُکلّفُ اللهُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا* لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ» . (همان، آیه ۲۸۶).

«اِنَّ الذِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلاَمُ* وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتَابَ اِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ* وَ مَنْ یَکْفُرْ بِایَاتِ اللهَ فَاِنَّ اللهَ سَرِیعُ الْحِسَاب» . (آل عمران (۳) آیه ۱۹).

«وَ جَاهِدُوا فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ* هُوَ اجْتَبیکمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ* مِلَّهَ اَبِیکُمْ اِبْرَاهِیمَ* هُوَ سَمَّیکُمُ الْمُسْلِمِین» . (حج(۲۲) آیه ۷۸).

وقف مجوز لوجه

وقفی است که به علتی تجویز شده است، گر چه وصل آن نیز جایز است، مانند:

وقف بر «اُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَوهَ الدُّنْیَا بِالاخِرَهِ»

و ابتدا به «فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ» در آیه ۸۶ سوره بقره

زیرا که «فاء» در «فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ» اقتضای سببیت و جزا را دارد که این امر، موجب برای وصل می شود؛ و اگر لفظ فعل، استئناف گرفته شود، برای فصل (وقف) نیز وجهی وجود دارد. بعضی این وقف را معادل وقف حسن دانسته اند، که به نظر می رسد صحیح نباشد، چون در وقف حسن، ابتدای به مابعد نیکو نیست و همان طور که خواهد آمد، سجاوندی بیش تر مصادیق آن را از نوع ممنوع می داند: بنابراین، موارد زیادی از وقف های کافی، مصادیق وقفِ مُجَوَّز هستند.


وقف و ابتدا

 

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مصادیق وقف لازم از وقف تام

آنچه در پی می آید برخی از مواردی هستند که وقف بر آنها لازم است و هم تام.

«وَ لاَ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ* اِنَّ الْعِزَّه للهِ جَمِیعاً». (یونس (۱۰) آیه ۶۵).

«فَلاَ یَحْزُنْکَ قَوْلَهُمْ* اِنَّا نَعْلَمُ مَا یَسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ». (یس (۳۶) آیه ۷۶).

در این دو مورد، وصل این توهم را ایجاد می کند که جمله بعد از «قَوْلَهُمْ»، گفتار کفار است، در حالی که گفتار خداوند است.

«وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ اِلاَّ اللهُ* وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ امَنَّا بِهِ». (آل عمران (۳) آیه ۷).

«اَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکَافِرِینَ* وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ». (زمرد (۳۹) آیه ۳۲ و ۳۳).

وصل در این دو مورد، این توهم را ایجاد می کند که «واو» برای عطف است.

«رَبَّنَا اِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَ مَا نُعْلِنُ* وَ مَا یَخْفی عَلَی اللهِ مِنْ شَئٍْ فِی الاَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ». (ابراهیم (۱۴) آیه ۳۸).

در صورت وصل، توهم می شود که «واو»، عطف و «ما» موصول است.

مصادیق وقف لازم از وقف کافی

آنچه در پی میآید برخی از مواردی هستند که وقف بر آنها هم لازم است و هم کافی.

«وَ مَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونَ اللهِ مِنْ اَوْلِیاءَ* یُضَاعَفُ لَهُمْ الْعَذَابُ». (هود (۱۱) آیه ۲۰).

وصل در این جا موجب توهم این معنا می شود که عبارت دوم، حال یا صفت برای «اَوْلِیاءَ» است.

«فَاِذَا جَاءَ اَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً* وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ». (اعراف (۷) آیه ۳۴) و (نحل(۱۶) آیه ۱۶).

«اِذَا جَاءَ اَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً* وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ». (یونس (۱۰) آیه ۴۹).

وصل در این جا موجب این توهم می شود که «واو» در «وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» عطف به جواب شرط است، در حالی که چنین نیست، زیرا وقتی اجل فرا می رسد، تنها مساله تاخبر و به عقب افکندن آن می تواند مطرح باشد و دیگر به جلو انداختن آن معنا ندارد.

«وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ اِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً* لاَ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَهَ». (مریم (۱۹) آیه ۸۶ و ۸۷).

در این جا وصل موجب توهم این معنا می شود که آیه دوم حال باشد.

«وَ لاَ تَدْعُ مَعَ اللهِ اِلَهاً اخَرَ* لاَ اِلَهَ اِلاَّ هُوَ». (قصص (۲۸) آیه ۸۸).

در این جا وصل موجب این توهم می شود که جمله دوم وصف برای «اِلَهاً اخَرَ» است.

«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ امَنُوا* وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ». (بقره (۲) آیه ۲۱۲).

در این جا وصل موجب این توهم می شود که «یَوْمَ الْقِیَمَهِ» در عبارت دوم، ظرف برای فعل «یَسْخَرُونَ» در عبارت اول است.

«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ* مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللهُ». (بقره (۲) آیه ۲۵۳).

وصل در این جا موجب این توهم می شود که «مِنْهُمْ» متعلق به جمله قبل است، در حالی که «مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللهُ» یک جمله مستانفه است.

«لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا اِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَهٍ* وَ مَا مِنْ اِلَهٍ اِلاَّ اِلَهٌ وَاحِدٌ». (مائده (۵) آیه ۱۱۶).

«وَ قَالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداً * سُبْحَانَه». (بقره (۲) آیه ۱۱۶).

وصل در این دو مورد، موجب می شود که کسی توهم کند جمله دوم نیز گفتار کافران است.

مصادیق وقف لازم از وقف حسن

آنچه در پی می آید برخی از مواردی که وقف بر آنها هم لازم است و هم حسن.

«لِتُؤْمنِوُا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ* وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ اَصیِلاً». (فتح (۴۸) آیه ۹).

در بیان وجه حسن بودن وقف بر «تُوَقِّرُوهُ» باید بگوییم: سه فعل «تُعَزِّرُوهُ»، «تُوَقِّرُوهُ» و «تَسَبِّحُوهُ» عطف بر «تُؤْمِنُوا» هستند، و چون «تُؤْمِنُوا» با «ان» مقدر منصوب شده این سه فعل نیز منصوب هستند؛ بنابراین بین این چهار فعل، رابـ*ـطه لفظی وجود دارد و وجود رابـ*ـطه معنوی بین آن ها نیز واضح است؛ لذا وقف بر هر یک از آن ها، از نوع وقف حسن است، اما، وجه لازم بودن وقف بر «تُوَقِّرُوهُ» آن است که اگر وصل شود، توهم می شود که ضمی غایب در هر سه فعل به یک چیز بر می گردد، به خدا یا رسول، در حالی که ضمیر غایب در «تُعَزِّرُوهُ» و «تُوَقِّرُوهُ» به پیامبر بر می گردد، ولی در «تُسَبِّحُوهُ» به خداوند راجع است.

«اَلَمْ تَرَ اِلَی الْمَلاِ مِنْ بَنِی اِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَی* اِذْ قَالُوا لِبَنِیٍ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً». (بقره (۲) آیه ۲۴۶).

«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَی ادَمَ بِاْلَحَقِّ* اِذْ قُرْبَاً فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدِهِمَا». (مائده(۵) آیه ۲۷).

«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ* اِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ». (یونس (۱۰) آیه ۷۱).

سجاوندی، وقف در این موارد سه گانه را لازم می داند، تا توهم نشود که عامل در «اذ»، فعل متقدم است.

«فَاَنْزَلَ اللهُ سَکِیَنَتهُ عَلَیْهِ* وَ اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا». (توبه (۹) آیه ۴۰).

گفته شده که ضمیر «عَلَیْهِ» به ابوبکر و ضمیر «اَیَّدَهُ» به پیامبر بر می گردد؛ و لذا برای این که کسی هر دو را به پیامبر یا ابوبکر بر نگرداند، وقف بر «عَلَیْهِ» لازم است.

«وَ اِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنُ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ* وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ». (یوسف (۱۲) آیه ۲۷).

منظور آیه، آن است که یوسف از صادقان است، در حالی که وصل، موجب این توهم می شود که زلیخا از صادقان است.


وقف و ابتدا

 

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
موارد وقف حسن و قبیح

ابن انباری در کتاب الایضاح، بابی را تحت عنوان «بابُ ذِکْرِ مَا لاَ یَتِمُّ الْوَقْفُ عَلَیْهِ» آورده است. ایشان در این باب بیش از سی مورد بر شمرده است که وقف بر آن ها تام نیست. از آن جا که ابن انباری وقوف را به تام، حسن و قبیح تقسیم کرده است، بنابراین، مواردی که از نظر او تام نیستند، یا حسن هستند و یا قبیح، اما طبق تقسیم وقف به اقسام چهار گانه تام، کافی، حسن و قبیح، باید بگوییم: این موارد که ابن انباری بر شمرده است، وقف بر آن ها به طور مسلم تام و کافی نیست؛ بنابراین یا قبیح است و یا حسن، و تعیین قبیح یا حسن بودن آن کاملاً به خصوصیت هر یک از موارد وابسته است. اگر عبارت موقوف علیها دارای معنای مفید و مورد نظر آیه باشد، وقف بر آن حسن، و اگر دارای معنای مفید نباشد و یا معنایش مورد نظر آیه نباشد، قبیح است.

ما ضمن چند درس به بیان و تبیین مجموع مواردی می پردازیم که وقف بر آن ها تام و کافی نیست، چه مواردی که ابن انباری آورده است، و چه مواردی که دیگر ائمه قرائت بدان اشاره کرده اند.

وقف بین مضاف و مضاف الیه

وقف بر مضاف همیشه قبیح است، زیرا مضاف بدون ذکر مضاف الیه، کلام مفید نیست.

مثال ها

«بِسْمِ* اللهِ». (حمد(۱) آیه ۱).

«مَالِکِ* یَوْمِ* الدِّینِ». (همان، آیه ۴).

«صِرَاطَ* الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ* الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ». (همان، آیه ۷).

«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ* الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً». (بقره(۲) آیه ۱۷).

«مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ* الْمَوْتِ». (همان، آیه ۱۹).

«وَ ادْعُوا شُهَدَاءَ* کُمْ مِنْ دُونِ* اللهِ». (همان، آیه ۲۳).

«اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ* اللهِ مِنْ بَعْدِ* مِیثَاقِهِ». (همان، آیه ۲۷).

«وَ هُوَ بِکُلِّ* شَیْءٍ عَلِیمٌ». (همان، آیه ۲۹).

«اِنِّی اَعْلَمُ غَیْبَ* السَّمَوَاتِ». (همان، آیه ۳۳).

«اُولَئِکَ اَصْحَابُ* النَّارِ». (همان، آیه ۳۹).

«وَ لاَ تَکُونُوا اَوَّلَ* کَافِرٍ بِهِ». (همان، آیه ۴۱).

راه های تشخیص مضاف و مضافٌ الیه:

جهت راهنمایی کسانی که آشنایی زیادی با ادبیات عرب ندارند، نکاتی را جهت شناخت مضاف و مضاف الیه تذکر می دهیم:

۱٫ مضاف و مضافٌ الیه همیشه دو اسم هستند، به جز اِذْ و اِذا که همیشه به جمله اضافه می شوند.

۲٫ مضافٌ الیه همیشه مجرور است (لفظاً و یا محلاً).

۳٫ مضاف هیچ گاه با الف و لام نمی آید.

۴٫ مضاف هیچ گاه با تنوین نمی آید.

۵٫ اگر در مضاف و مضافٌ الیه بودن شک داشتیم، آن را به فارسی ترجمه کرده و جلو آن ها فعل «است» می گذاریم، اگر معنا صحیح بود، صفت و موصوف، و اگرصحیح نبود، مضاف و مضافٌ الیه است.

وقف بین فعل و فاعل

این وقف نیز همیشه قبیح است.

مثال ها:

«خَتَمَ* اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ». (بقره(۲) آیه ۷).

«فَزَادَهُمْ* اللهُ مَرَضاً». (همان، آیه ۱۰).

«فَمَا رَبِحَتْ* تِجَارَتُهُمْ». (همان، آیه ۱۶).

«ذَهَبَ* اللهُ بِنُورِهِمْ». (همان، آیه ۱۷).

«وَ لَوْ شَاءَ* اللهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ اَبْصَارِهِمْ». (همان، آیه ۲۰).

«فَیَقُولُونَ مَاذَا اَرَادَ* اللهُ بِهَذَا مَثَلاً». (همان، آیه ۲۶).

«وَ اِذْ قَالَ* رَبُّکَ». (همان، آیه ۳۰).

«فَاَزَلَّهُمَا* الشَّیْطَانُ». (همان، آیه ۳۶).

«فَتَلَقَّی* ادَمُ». (همان، آیه ۳۷).

درباره رابـ*ـطه بین فعل و فاعل، نکات زیر قابل توجه است:

۱٫ هر فعل دارای فاعل است.

۲٫ ممکن است فاعل ضمیر مستتر در فعل باشد، مانند: فاعل در «نَعْبُدُ» که «نَحْنُ» مستتر است.

۳٫ ممکن است فاعل بعد از مفعول بیاید، مانند:

«فَزَادَهُمُ اللهُ» ، «وَ اِذِابْتَلَی اِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ»، «اِنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمؤُا.»

۴٫ ممکن نیست که فاعل بر فعلش مقدم شود.

قبلاً اشاره شد که محمد بن طیفور سجاوندی(متوفای ۵۶۰ه – ۰) مُقْرِئ، مفسّر و نحوی قرن ششم، وقف را به شش قسم تقسیم کرده است:

۱٫ وقف لازم، با علامت «م»؛

۲٫ وقف مطلق، با علامت «ط»؛

۳٫ وقف جایز، با علامت «ج»؛

۴٫ وقف مُجَوَّز لَوجْه، با علامت «ز»؛

۵٫ وقف المُرَخَّصُ لِلًضرُورهَ، با علامت «ص»؛

۶٫ وقف ممنوع، با علامت «لا».

در این جا ضمن توضیح پیرامون هر یک از این وقوف، رابـ*ـطه آن را با وقف های چهر گانه مشهور بررسی خواهیم کرد.

وقف لازم

وقف لازم، وقف بر کلمه ای است که اگر به ما بغدش وصل شود، در معنای مقصود، خلل ایجاد می شود؛ به این صورت که یا معنا را به کلی تغییر می دهد، و یا معنای خلاف مقصود را به ذهن متبادر می سازد.

مثال هایی از وقف لازم

«أَنَّهُمْ اَصْحَابُ النَّارِ* الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ».(غافر (۴۰) آیه ۶ و ۷).

در صورت وصل، این معنا به ذهن متبادر می شود که دوزخیان، عرش خدا را حمل می کنند.

«اِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابَ* لِلْفُقَراءِ الْمُهَاجِرِینَ». (حشر (۵۹) آیه ۷).

در صورت وصل، این معنا ایجاد می شود که خداوند نسبت به مهاجران فقیر، شدید العقاب است.

«لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا اِنَّ اللهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ اَغْنِیَاءُ* سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا». (آل عمران (۳) آیه ۱۸۱).

اگر کلمه «اغنیاء» به جمله بعد وصل شود، این معنا به ذهن می آید که جمله «سنکتب…» نیز قول کفار است.

«لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا». (قدر (۹۷) آیه ۳ و ۴).

در صورت وصل، این توهم ایجاد می شود که جمله «تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَهُ» صفت «شهر» است و مجموعاً این معنا را افاده می کند که «شب قدر از هزار ماهی که در آن فرشتگان و روح نازل شوند، برتر است؛ در حالی که مقصود و مراد از آیه، این است که شب قدر که در آن فرشتگان و روح نازل می شوند، از هزار ماه [عادی که در آن شب قدر نباشد] برتر است.

«سُبْحَانَهُ اَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ* لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الاَرْضِ».(نساء (۴) آیه ۱۷۱).

اگر به وصل خوانده شود، توهم می شود که جمله

«لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الاَرْضِ»

صفت «وَلَدٌ» است و آن چه از خداوند سلب شده، این است که او فرزندی داشته باشد که آسمان ها و زمین را مالک باشد؛ و لذا طبق این معنا، مطلق فرزند از خداوند سلب نشده است.

«وَ مَا هُمْ بِمْؤْمِنِینَ* یُخَادِعُونَ اللهَ وَ الَّذِینَ امَنُوا». (بقره (۲) آیه ۸ و ۹).

در صورت وصل، این توهم پیش می آید که جمله «یُخَادِعُونَ اللهَ» صفت مؤمنین است.

جایگاه وقف لازم در وقف های چهار گانه

بعضی پنداشته اند که وقف لازم، معادل تام است، در حالی که چنین نیست. نه می توان گفت که هر وقف تامی، لازم است، و نه می توان گفت که هر وقف لازمی تام است. اگر بخواهیم رابـ*ـطه وقف لازم و تام را از نظر منطقی بیان کنیم، باید بگوییم: رابـ*ـطه بین آن ها عموم وخصوص من وجه است که دارای یک وجه اشتراک و دو وجه افتراق است؛ یعنی از وقف ها، هم لازم است و هم تام، مانند: وقف بر آیه ۶ از سوره مؤمن.

بعضی از وقف ها تام هستند، ولی لازم نیستند، مانند: بسیاری از مثال هایی که در درس مربوط به وقف تام زده شد؛ برای مثال، وقف

«بِسْمِ اللهِ الَّرحْمَنِ الرَّحِیمِ»، «مَالِکِ یَوْمِ الِّدِینِ» و «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»

در سوره حمد، تام است، و هر کدام را می توان به آیه بعدی وصل کرد، بدون آن که هیچ گونه خللی در معنا ایجاد کند.

از طرف دیگر، بعضی از وقف ها لازم هستند، ولی تام نیستند، مانند:

وقف بر آیه ۸ سوره بقره: «وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ»

و وقف بر آیه ۳ قدر: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفٌ شَهْرٍ»

که لازم است، در حالی که وقف آن ها از نوع وقف کافی است، زیرا آیه ۸ و ۹ سوره بقره درباره منافقان است و آیه ۳ و ۴ سوره قدر نیز درباره شب قدر است؛ پس بین آیات ۸ و ۹ سوره بقره و ۳ و ۴ سوره قدر، رابـ*ـطه معنوی وجود دارد، و از طرفی هیچ گونه رابـ*ـطه لفظی بین آن ها وجود ندارند؛ پس وقف آن ها، کافی است.

حال که رابـ*ـطه بین وقف لازم با تام روشن شد، بی مناسبت نیست که بگوییم: رابـ*ـطه وقف لازم با هر یک از وقف های کافی و حسن نیز چنین است؛ یعنی رابـ*ـطه وقف لازم با وقف کافی و حسن نیز رابـ*ـطه عموم و خصوص من وجه است.

واضح است که رابـ*ـطه وقف لازم با وقف قبیح، رابـ*ـطه تباین است.


وقف و ابتدا

 

ℳelissa

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
1,087
امتیاز واکنش
20,429
امتیاز
368
محل سکونت
به تو چه من از کجام
زمان حضور
15 روز 17 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعریف وقف، قطع و سکت

دیگری اصطلاح «وقف» در مقـابل «ابتـدا» قـرار دارد، ولی از آن جـا کـه ایــن واژه در مقـابل «قطـع» و «سکت» نیز بـه کار می رود، لازم است فرق آن ها را بیان کنیم.

در بین متقدمان، غالباً کلمات قطع و سکت نیز به معنای وقفْ استعمال شده است؛ به طور مثال، از شعبی خبر صحیحی نقل شده است که:

« اِذَا قَرَأْتَ: «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ» فَلا تَسْکُتْ حَتَّی تَقْرَأْ: «وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِکْرَامِ »

که در این جا «لاتَسْکُتْ» به معنای «لاتَقِفْ» است.

همچنین در عبارت دانی آمده است:

یَلْزِمُ اَنْ یُقْطَعَ عَلَی الآیَهِ الَّتِی فِیهَا ذِکْرُ الْجَنَّهِ وَ الثَّوَابِ و تُفْصَلُ مِمَّا بَعْدَهَا اِذْ کَانَ بَعْدَهَا ذِکْرُ النَّارِ وَ الْعِقَابِ؛

لازم است که بر آیه ای که در آن از بهشت و پاداش، سخن است، وقف شود، تا بین آن و آیه بعدش که از آتش و عقاب سخن می گوید فاصله بیفتد.»

ملاحظه می کنیم ماده قطع و سکت به همان اصطلاحی وقف به کار رفته است، اما متأخران، اصطلاح قطع و سکت را به معنای به کار می برند که لازم است به صورت مختصر درباره آن ها نیز سخن بگوییم، تا معنای وقفْ کاملاً روشن شود.

«وقف» در اصطلاح، عبارت از قطع صدا از کلمه، مدت کوتاهی که معمولاً در آن نفس می کشند، با قصد قرائت مجدد، و نه نیت اعراض، و این نحو، هم در رأس آیـات و هم در بین آن هـا می تواند باشد، ولی در وسط کلمه یا جایی که از نظر رسم الخط، کلمه ای به کلمه ای دیگر متصل است، وقف وجود ندارد.

«سکت» عبارت است از قطع صدا توسط قاری، بدون آن که نفس بکشد، و معمولاً مدت آن کوتاه تر از زمان وقف است. بنابر روایت حفص از عاصم، چهار موضع در قرآن مجید به شرح زیر سکته دارد:

۱٫ آیه اول سوره کهف (۱۸)، بعد از کلمه «عِوجَاً»؛

۲٫ آیه ۵۲ سوره یس (۳۶)، بعد از کلمه «مَرْقَدِنَا»؛

۳٫ آیه ۲۷ از سوره قیامت (۷۵)، بعد از کلمه «مَنْ»؛

۴٫ آیه ۱۴ سوره مطففین (۸۳)، بعد از کلمه «بَلْ»؛

البته بعضی از قُرّا، این موارد را به وقف خوانده اند و بعضی از قرا در مواضع دیگری نیز قائل به سکت هستند.

«قطع» در اصطلاح، عبارت است از ترک کردن قرائت قرآن، به منظور پرداختن به امور دیگر. رأس آیات، مقاطع قرآن هستند، و لذا قطعْ بر رأس آیات رواست.

سعید بن منصور در سنن خود از ابن ابی الهذیل روایت کرده است که گفت: «[صحابه] خوش نداشتند که قسمتی از یک آیه را بخوانند و بقیه اش را رها کنند.»

سیوطی می گوید: سند این خبر، صحیح است و عبدالله بن ابی هذیل، تابعی بزرگی است.

گرچه قطع قرائت در آخر آیات رواست، اما به نظر می رسد که اگر بعد از اتمام یک موضـوع بــاشد بهتـر است. اهـل سنت از آن جـا کـه در نماز، بعـد ازحمـد، خواندن یک سوره کامـل را واجب نمی داننـد، بلکـه خـواندن آیاتی از قرآن را کافی می دانند، قـرآن کریم را به هـزار قسمت تقسیم کـرده و هر جا قصه یا موضوعی تمام می شود، روی آخـرین آیـه آن حرف «ع» می نویسند که نشانه رکوعات است، و در هر رکعت از نماز یکی از قسمت ها را می خوانند و به رکوع می روند و در نماز تراویح (که هزار رکعت نماز مستحبی در شب‌ های ماه رمضان است) در هر رکعت، یک قسمت را می خوانند، تا در پایان ماه رمضان، کل قرآن را در آن نماز،قرائت کرده باشند.

ملاک و معیار وقف

دربـاره این که چه چیزی می تواند به عنوان ملاک یا ملاک های وقف مطرح باشد، به طور کلی سه نظریه به شرح زیر قابل طرح است:

۱٫قطع نفس: عـده ای بـر این عقیده اند که در هر جای قرآن می توان وقف کرد؛

بنابراین قاری می تواند با خیال راحت به قرائت بپردازد و هرجا که نفسش قطع شد، بدون توجه به این که در رأس آیه است یا در وسط آیه، جمله تمام است یا ناتمام، معنادار است یا بی‌ معنا، بر آن وقف کند. ابو یوسف از فقهای اهل سنت را می توان از جمله کسانی دانست که به این نظر معتقد بوده است. وی تقسیم وقف به تام، کافی، حسن و قبیح [و هرگونه تقسیم دیگری] را نوعی بدعت در دین دانسته و گفته است:

قرآن معجزه است و مجموع آن به مثابه قطعه واحد است و همان طور که تمام آن، قرآن نام دارد، بعضی از آن نیز قرآن است؛ لذا تمام آن تام و حسن است و بعضی از آن نیز تام و حسن است.

در جواب او باید گفت: کلمات قرآن معجزه نیست، بلکه نظم خاص قرآن در آیاتش معجزه است؛ بنابراین، کلماتی چون « اِذَاجَآءَ» و امثال آن، معجزه نیست.

۲٫اتمام آیه: از سخنان بعضی از علمای علم قرائت برمی آید که وقف را تنها بر رأس آیات جایز می دانسته اند. آن ها گفته اند: اصولاً فواصل آیات برای آن است که بر آن ها وقف شود، تا بین کلمات آخر دو آیه، تقابل ایجاد شود، مانند: « مُصَیْطِر» و « مُذَکِّر» و در پایان آیات ۲۱ و ۲۲ سوره غاشیه، و نیز « اَکْبَر» و « کَفَر» در پایان آیات ۲۳ و ۲۴ همین سوره.

از ابو عمرو بن علاء نقل شده است که بر رؤوس آیات وقف می کرد.

۳٫اتمام معنا: اکثر علمای علوم قرآنی و علم قرائت بر این اعتقادند که نه می توان وقف را به قطع نفس واگذار کرد و به قاری اجازه داد که به هر جای قرآن می رسد وقف کند، و نه می توان موارد آن را منحصر به رؤوس آیات دانست و در موارد دیگر جایز ندانست، بلکه وقف و کمال و نقصان آن، منوط به اتمام یا عدم اتمام معناست، چه در رأس آیه باشد و چه در اواسط آیه.

این گروه، وقف را به اقسامی تقسیم کرده اند که در این جا به بحث پیرامون آن خواهیم پرداخت.

اقسام وقف

مشهورترین تقسیم بندی، تقسیم وقف به اقسام چهارگانه تام (مختار)، کافی(جایز)، حسن (مفهوم) و قبیح (متروک) است. ظاهراً اولین کسی که این تقسیم بندی را ارائه داده، ابو جعفر احمد بن نحاس است که دارای کتابی به نام القطع والائتناف در وقف و ابتداست. بعداً عثمان بن سعید دانی، صاحب کتاب المکتفی نیز از ایشان پیروی کرده است؛ و سپس این نحو تقسیم بندی در میان قرّا و علمای علم قرائت رواج پیدا کرد و اکنون نیز به عنوان رایج ترین شیوه مطرح است، اما انواع دیگری از تقسیم بندی نیز ارائه شده است که برخی را از نظر می گذرانیم:

گروهی گفته اند: وقف بر دو قسم است: تام و قبیح. در نزد این گروه، وقف های تام،کافی و حسن، در تقسیم رایج، «تام» محسوب می شود.

ابن جزری می گوید: وقف بر دو قسم است: اضطراری و اختیاری. وی در توضیح این دو قسم می گوید: وقف های تام، کافی و حسن، در تقسیم رایج، از نوع وقف اختیاری محسوب می شود.

ابن انباری می گوید: وقف بر سه قسم است: تام، حسن و قبیح.از تعریف ابن انباری به دست می آید که وقف کافی در تقسیم رایج، در وقف تام داخل است، اما نحوه عمل ایشان در تعیین وقف های آیات قرآن، خلاف آن را نشان می دهد؛ یعنی عملاً بسیاری از مواردی که به نظر دانی در المکتفی وقفشان کافی است، او آن ها را حسن می داند.

برخی گفته اند: وقف بر سه قسم است: تام، کافی و قبیح. این گروه، وقف حسن در تقسیم رایج را در زمره قبیح جای داده اند.

سجاوندی، وقوف قرآن را به پنج قسم تقسیم کرده است: لازم با علامت «م»، مطلق با علامت «ط»، جایز با علامت «ج»، مُجَوَّزٌ لوجهٍ با علامت «ز» و مُرَخَّصٌ لِضَروره با علامت «ص».

البته اگر علامت «لا» نیز علامت وقف قبیح از نظر او بدانیم، تعداد وقوف سجاوندی به شش قسم می رسد.

برخی دیگر، اقسام وقف را به هشت قسم رسانده اند که سخاوی، آن را به جمهور نسبت داده است. این اقسام هشت گانه عبارتند از: «تام»، «شبیه به تام»، «ناقص»، «شبیه به ناقص»، «حسن»، «شبیه به حسن»، «قبیح»، «شبیه به قبیح».


وقف و ابتدا

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا