خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم
بانو این لباسا...
حرفشو قطع کردم: لباسام مشکلی داره؟
تک خنده مصنوعی کرد: نه چه مشکلی فقط خیلی عجیبه مدلشون... خب... فقط نگران اینم شاه از این طرز لباس پوشیدن شما خوشش نیاد.
پوزخندی زدم: نمی‌خواد نگران باشی. چیزی گفت خودم جوابش‌رو میدم. راه بیوفت تا شب نشده. دارم از گرسنگی می‌میرم.
مظلوم دستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 33 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم
-خب، به نظر می‌رسه این دنیا با جایی که تو ازش اومدی خیلی فرق می‌کنه. حتی خودتم با دیدن بعضی از چیزا متوجه شدی.
نفسش رو آروم فوت کرد و ادامه داد:
-اسم دنیای ما فِنگُورن هست که شامل سرزمین های کوچک تری میشه.
سرزمین شیاطین به اسم وانلو، سرزمین فرشته ها به اسم جاویدان، سرزمین باد به اسم آماس،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 33 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
تکیه امو از روی دیوار برداشتم؛چندساعتی میشه که که لیسا با ظرف غذا رفته بود، نیمه های شب بود اما من خوابم نمیبرد،باورش سخت بود که من توی دنیای دیگه‌ای بودم دنیایی که دور از باور من بود!
اما دروغ نبود، و حالا چه خواسته و چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 31 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاه ادامه داد
- هزاران ساله که من و پسرم شاهزاده جاستین، اسیر دست شیطان شدیم بخاطر معامله ای که اجدادم در ازای روحشون به شیطان پرداخت کردن؛ شاه به اینجا که رسید کمی چهرش غمگین شد لبخند تلخی زد و ادامه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 32 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
با اینکه خیلی دوست داشتم سریع‌تر بفهمم دور و برم چه خبره؛ اما ترجیح دادم کمی صبوری کنم، آب دهنم رو قورت دادم و با چشم های منتظر به شاه خیره شدم.
- ملکه شب قبل از اینکه بمیره پیشگویی عجیبی کرده بود، اون پیشگویی درمورد آینده بود؛ وقتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 24 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخاطر هم همه زیادی که شده بود نمیفهمیدم کی داره چی میگه!
بنابر این سعی کردم به صدای کسایی که بلند تر حرف میزنند گوش بدم.
- شماها دیونه شدین چطور جرعت میکنید راه رو برای علیا حضرت صد کنید!
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 24 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
احساس گشنگی بیشتر از این اجازه نداد اونجا بمونم صدای شکمم حسابی بلند شده بود، از جام بلند شدم و به طرف آشپزخونه راهم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 26 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از خوردن شام وارد اتاقم شدم هوا تاریک شده بود، نمیتونم مدت زیادی اینجا بمونم باید یه راه برگشت باشه؛ حتی اگه شراره پیدام کنه بازهم من متعلق به اینجا نیستم.
اما نمیتونم اینجارو به حال خودش رها کنم اگه من جایی به غیر از دنیای خودم اومدم دلیل محکمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 24 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم کم برام عادی شد با خجالت از حلقه دستان جاستین بیرون اومدم، کمی بعد اسب جلوی یه ویلای زیبا ایستاد؛ از دور هم میشد تشخیص داد که اینجا خونه یه آدم پولداره جاستین.
از اسب پیاده شد ودستش رو جلوم گرفت تا منم پیاده بشم؛ با کمی تردید دستم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 25 نفر دیگر

Fatemehsarlak

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/9/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,074
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 13 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
جلوی در ایستادم و به نگهبانا گفتم اعطلاع بدن که من اومدم؛ بعد از کسب اجازه وارد سالن شدم پدر با چهره ای جدی غرق در فکر بود، تعظیم کوتاهی کردم برای اینکه متوجه حضورم بشه سـ*ـینم رو صاف کردم و گفتم:
- من رو صدا زدین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرتگاه زمان | fatemehsarlak کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، M O B I N A، Saghár✿ و 21 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا