خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی

کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده‌ست

رفت آن که فقاع از تو گشایند دگربار

ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده‌ست

سعدی در بستان هوای دگری زن

وین کشته رها کن که در او گله چریده‌ست


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر است

پیغام آشنا نفس روح پرور است

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر

چون هست اگر چراغ نباشد منور است

ابنای روزگار به صحرا روند و باغ

صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است

جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق

درمانده‌ام هنوز که نزلی محقر است

کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی کنان

بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است

جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی

وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمر است

شب‌های بی توام شب گور است در خیال

ور بی تو بامداد کنم روز محشر است

گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود

معشوق خوبروی چه محتاج زیور است

سعدی خیال بیهده بستی امید وصل

هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است

زنهار از این امید درازت که در دل است

هیهات از این خیال محالت که در سر است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
این بوی روح پرور از آن خوی دلبر است

وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است

ای باد بـ*ـو*ستان مگرت نافه در میان

وی مرغ آشنا مگرت نامه در پر است

بوی بهشت می‌گذرد یا نسیم دوست

یا کاروان صبح که گیتی منور است

این قاصد از کدام زمین است مشک بوی

وین نامه در چه داشت که عنوان معطرست

بر راه باد عود در آتش نهاده‌اند

یا خود در آن زمین که تویی خاک عنبر است

بازآ و حلقه بر در رندان شوق زن

کاصحاب را دو دیده چو مسمار بر در است

بازآ که در فراق تو چشم امیدوار

چون گوش روزه دار بر الله اکبر است

دانی که چون همی‌گذرانیم روزگار

روزی که بی تو می‌گذرد روز محشر است

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم

هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است

صورت ز چشم غایب و اخلاق در نظر

دیدار در حجاب و معانی برابر است

در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق

کوته کنم که قصهٔ ما کار دفتر است

همچون درخت بادیه سعدی به برق شوق

سوزان و میوهٔ سخنش همچنان تر است

آری خوش است وقت حریفان به بوی عود

وز سوز غافلند که در جان مجمر است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
عیب یاران و دوستان هنر است

سخن دشمنان نه معتبر است

مهر مهر از درون ما نرود

ای برادر که نقش بر حجر است

چه توان گفت در لطافت دوست

هر چه گویم از آن لطیف‌تر است

آن که منظور دیده و دل ماست

نتوان گفت شمس یا قمر است

هر کسی گو به حال خود باشید

ای برادر که حال ما دگر است

تو که در خواب بوده‌ای همه شب

چه نصیبت ز بلبل سحر است

آدمی را که جان معنی نیست

در حقیقت درخت بی‌ثمر است

ما پراکندگان مجموعیم

یار ما غایب است و در نظر است

برگ تر خشک می‌شود به زمان

برگ چشمان ما همیشه تر است

جان شیرین فدای صحبت یار

شرم دارم که نیک مختصر است

این قدر دون قدر اوست ولیک

حد امکان ما همین قدر است

پرده بر خود نمی‌توان پوشید

ای برادر که عشق پرده در است

سعدی از بارگاه قربت دوست

تا خبر یافته‌ست بی‌خبر است

ما سر اینک نهاده‌ایم به طوع

تا خداوندگار را چه سر است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است

عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید

یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز

گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است

گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست

خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است

آدمی صورت اگر دفع کند میل نفس

آدمی خوی شود ور نه همان جانور است

شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ

بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است

من خود از عشق لـ*ـبت فهم سخن می‌نکنم

هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است

ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست

خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر

بند پایی که به دست تو بود تاج سر است

دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست

ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
فریاد من از فراق یار است

وافغان من از غم نگار است

بی روی چو ماه آن نگارین

رخسارهٔ من به خون نگار است

خون جگرم ز فرقت تو

از دیده روانه در کنار است

درد دل من ز حد گذشته‌ست

جانم ز فراق بی‌قرار است

کس را ز غم من آگهی نیست

آوخ که جهان نه پایدار است

از دست زمانه در عذابم

زان جان و دلم همی فکار است

سعدی چه کنی شکایت از دوست

چون شادی و غم نه برقرار است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست

طعم دهانت از شکر ناب خوشترست

زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی

کز خنده شکوفه سیراب خوشترست

شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم

حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست

دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان

امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست

در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست

کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشترست

زان سوی بحر آتش اگر خوانیم به لطف

رفتن به روی آتشم از آب خوشترست

ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار

با من مگو که چشم در احباب خوشترست

زهرم مده به دست رقیبان تندخوی

از دست خود بده که ز جلاب خوشترست

سعدی دگر به گوشه وحدت نمی‌رود

خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترست

هر باب از این کتاب نگارین که برکنی

همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است

می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است

عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح؟

نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است

خواب از خمار بادهٔ نوشین بامداد

بر بسـ*ـتر شقایق خودروی خوشتر است

روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی

در روی همنشین وفاجوی خوشتر است

آواز چنگ مطرب خوشگوی گو مباش

ما را حدیث همدم خوشخوی خوشتر است

گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان

بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است

آب از نسیم باد زره روی گشته گیر

مفتول زلف یار زره موی خوشتر است

گو چشمه آب کوثر و بستان بهشت باش

ما را مقام بر سر این کوی خوشتر است

سعدی! جفا نبرده چه دانی تو قدر یار؟

تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است

می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است

عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح؟

نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است

خواب از خمار بادهٔ نوشین بامداد

بر بسـ*ـتر شقایق خودروی خوشتر است

روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی

در روی همنشین وفاجوی خوشتر است

آواز چنگ مطرب خوشگوی گو مباش

ما را حدیث همدم خوشخوی خوشتر است

گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان

بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است

آب از نسیم باد زره روی گشته گیر

مفتول زلف یار زره موی خوشتر است

گو چشمه آب کوثر و بستان بهشت باش

ما را مقام بر سر این کوی خوشتر است

سعدی! جفا نبرده چه دانی تو قدر یار؟

تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است


غزلیات سعدی

 

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای که از سرو روان قد تو چالاکترست

دل به روی تو ز روی تو طربناکترست

دگر از حربه خونخوار اجل نندیشم

که نه از غمزه خونریز تو ناباکترست

چست بودست مرا کسوت معنی همه وقت

باز بر قامت زیبای تو چالاکترست

نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند

دامن دوست بحمدالله از آن پاکترست

تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت

پردهٔ صبر من از دامن گل چاکترست

پای بر دیده سعدی نه اگر بخرامی

که به صد منزلت از خاک درت خاکترست


غزلیات سعدی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا