خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

م..صالحی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/20
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
243
امتیاز
98
سن
25
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز مدتی به سکوت طی شد و دوباره حامد متفکرانه گفت:​
– من حرفش رو باور نمی‌کنم، من حدس می‌زنم، لابد یه دختر فراریه که گیر این پیرمرد پیرزنه افتاده، اونجور که فردین می‌گه خونه‌شون پر از عتیقه‌ست، شاید توی کار قاچاق دختر هم باشن. دیدن این دختره بر و رو داره و فراریه فکر کردن می‌تونن بفروشنش.​
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ اسیر دل‌چرکین | م.صالحی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ɢнαzαʟ، Saghár✿، Ghazaleh.A و 10 نفر دیگر

م..صالحی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/20
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
243
امتیاز
98
سن
25
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پسرها همه ساکت بودند که حامد گفت:​
- خب الان چه کنیم؟​
شایان همینطور که روی مبل دراز می‌کشید گفت:​
- بخوابیم، یه چند تا پتو و بالش برامون بیار.​
حامد از جا برخاست و به اتاق دیگری رفت و چند تا پتو و بالش و تشک آورد و روی زمین انداخت.​
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ اسیر دل‌چرکین | م.صالحی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ɢнαzαʟ، Saghár✿، Ghazaleh.A و 10 نفر دیگر

م..صالحی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/20
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
243
امتیاز
98
سن
25
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
افسون با ترس سر به زیر انداخت و گفت:​
- رفته بودم دستشویی.​
محمد هم جوابش را داد:​
- من هم اومدم که برم دستشویی.​
و از کنار افسون گذشت و وارد دستشویی شد، فردین به سمت افسون آمد و گفت:​
- خوب خوابیدی؟​
افسون سری تکان داد...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ اسیر دل‌چرکین | م.صالحی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ɢнαzαʟ، Saghár✿، Ghazaleh.A و 9 نفر دیگر

م..صالحی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/20
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
243
امتیاز
98
سن
25
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از کلی غر زدن‌های محمد، بالاخره شایان راضی شد از خواب دل بکند و برای رفتن برخیزد و دقایقی بعد حامد و محمد و شایان آنجا را ترک کردند. فردین که تا توی حیاط بدرقه‌شان کرده بود به داخل برگشت. به آشپزخانه رفت، کتری آب را روی گاز گذاشت و برگشت به پذیرایی و روی مبلی رها شد، حالا که تنها بودند دلش می‌خواست بیشتر با افسون حرف...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ اسیر دل‌چرکین | م.صالحی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ɢнαzαʟ، Saghár✿، Ghazaleh.A و 9 نفر دیگر

م..صالحی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/20
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
243
امتیاز
98
سن
25
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگرانی در چشمان افسون دو دو می‌زد، وقتی سکوتش طولانی شد فردین باز گفت:​
- نمی‌خوای حرف بزنی؟​
- قول می‌دی من بر نگردونی به اون خونه؟​
فردین پرسید:​
- کدوم خونه؟​
- خونه‌ی ارباب.​
چشمان فردین تنگ شد و گفت:​
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ اسیر دل‌چرکین | م.صالحی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ɢнαzαʟ، Saghár✿، Ghazaleh.A و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا