خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدین ترتیب می‏بینیم او معتقد است همه آنچه را که انسانها باید بدانند توسط انبیاء در اختیار آنها قرار نگرفته و به این مسأله اعتقاد ندارد. در اینجا مناسب است به مطلبی که اتفاقا از عوامل زمینه ساز جهت پیدایش فرق متعدد در دین اسلام بوده و با بحث کنونی ما هم بی ارتباط نیست، اشاره کنیم. آن مطلب این است که یکی از مسائلی که مطرح شد این بود که آیا عقل بر نص تقدم دارد یانص بر عقل تقدم دارد، دو فرقه از فرق اسلامی سر این مسئله از هم جدا شده‏اند، اشاعره معتقدند که نص بر عقل تقدم دارد، یعنی ابتدا برای یافتن پاسخ هر سوالی باید به قرآن و روایات مراجعه کنیم، این راهم بگویم که نص مشترک لفظی است و سه معنا دارد، گاهی مراد از نص در برابر ظاهر است، یعنی تصریح به چیزی، گاهی مراد از نص، یعنی متن، به تعبیر غربیها text و گاهی مراد از نص، کتاب مقدس است، به خود قرآن نص گفته می‏شود. مراد در اینجا معنای سوم است. اشاعره اعتقاد شان بر این است که نص مقدم بر عقل است و برای پاسخ هر سؤالی باید ابتدا به قرآن مراجعه کنیم، اگر پاسخ آن را نیافتیم، به عقل مراجعه کنیم معتزله، عکس این را نظر دارند؛ می‏گفتند عقل مقدم بر نص است، اما هر دو می‏گفتند هر چه را که بشر نیاز دارد، توسط وحی برای انسانها بیان نشده، خداوند در واقع دو نعمت برای راهیابی به انسانها عطا فرموده یکی انبیاء و وحی است و دیگری عقل، در روایت هم آمده که خداوند دو جحت برانسانها قرار داده است حجت ظاهری و حجت باطنی، حجت ظاهری انبیا و حجت باطنی عقل است.
لطف بفرمایید در این میان اندیشه شیعه را که با بیانات ائمه علیه‏السلام تبیین شده مورد اشاره قرار دهید.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
دکتر علیزاده: از مجموع سخنان ائمه (علیهم السلام) و مواضع آن بزرگواران بر می‏آید که آنان عقل را بر نص مقدم می‏داشتند؛ برای مثال در جریان فتنهخوارج که آنان شعار لا حکم الا للّه‏ را مطرح کردند و با استناد به آیه کریمه می‏گفتند علی علیه‏السلام هم حق حکومت ندارد، حضرت می‏فرمود «لابدللناس من امرة فاجرا کان او برا» یعنی به حکم عقل انسانها نیازمند به حکومت و حاکم هستند و نیازی به رجوع به قرآن نیست ولی خوارج اول به قرآن رجوع می‏کردند. باید توجه داشت که آیه لا حکم الاللّه‏ مربوط به حکومت سـ*ـیاسی نیست، همچنانکه آیه «و ان تنازعتم فی شی‏ءٍ فردوه الی اللّه‏ و رسوله...» با توجه به شأن نزول آیه، مربوط به مسائل قضایی است.مطلب قابل توجه دیگر دو تلقی متفاوت راجع به عقل است که از صدر اسلام میان مسلمانان پدیدآمد؛ سؤال این بود که جایگاه و شأن عقل چیست؟ آیا شأن روشی دارد یا شأن منبعی؟ گروهی معتقد بودند که عقل، منبع است علاوه بر اینکه شأن روشی هم دارد، یعنی با استفاده از عقل می‏توانیم از منابع اسلامی، از نص قرآن و حدیث استفاده کنیم، افزون بر این پاسخ برخی از سؤالات را می‏توانیم از عقل بگیریم.
عده‏ای هم معتقد بودند که عقل، یک شأن بیشتر ندارد و آن هم شأن روشی است، ما با عقل باید پاسخ به سؤالات خودمان را از قرآن و روایات بخواهیم و اگر پاسخ را نیافتیم معلوم می‏شود که عقل را درست بکار نگرفته‏ایم و باید مجددا مراجعه به قرآن و روایات بکنیم و عقل را درست به کارگیریم. مثلاً اخباریون شیعه این عقیده را داشتند، در مقابل اصولیین شیعه معتقد بودند که عقل هم منبع است و هم روش و پاسخ برخی از پرسشها را باید از عقل بخواهیم.
فرق بین شأن روشی و شأن منبعی عقل چیست؟ اگر عقل را به عنوان یک روش و ضابطه برای فهم متون وحیانی و سنت قرار دهیم، در اینجا باز هم عقل به عنوان یک ملاک برای فهم قرار می‏گیرد، این طور نیست که جمود بر ظواهر کتاب و سنت باشد، یعنی اگر عقل نباشد، از فحوای کتاب و سنت چیزی را درک نمی‏کنیم، بنابراین درشأن روشی هم باز عقل به نوعی منبع خواهد شد، پس باید بگوییم روش، ارجاع داده می‏شود به منبع.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
دکتر علیزاده: در مقابل این سؤال که آیا پاسخ همه پرسشها را ما می‏توانیم فقط از متون دینی به دست بیاوریم یا بعضی از پرسشهاهست که اساسا دین برای پاسخ دادن به آنها نیامده، پاسخ دادن به آنها را به عهده ما گذاشته است کثیری از مسلمانان معتقدند که خداوند از طریق انبیا نخواسته انسانها را تنبل بار بیاورد و عقل آنها را تعطیل بکند، بلکه خداوند چون انسانها راخلق کرده می‏دانسته که برخی از مسائل هست که اگر همه انسانها عقلهای خود را روی هم بگذارند، نمی‏توانند پاسخ آنها را پیدا کنند و انبیا برای پاسخ دادن به آن نوع سؤالها ارسال شده‏اند هر چند پاسخ برخی سؤالهای دیگر هم که اگر انسانها، عقلهای خود را روی هم بگذارند می‏توانند پاسخ آن را پیدا کنند، در متون دینی آمده اما باید توجه داشت که این پاسخها از باب ارشاد است، در اینجا باز دو گروه مسلمان داریم برخی از افراطیون اشاعره (گروه کرامیه) معتقد بودند که عقل فقط شان روشی دارد، اخباریون شیعه هم چنین اعتقادی داشتند، در اینجا هم نوعی رابـ*ـطه بین علم و دین مطرح می‏شود.
اگر اجازه بدهید، قلمرو بحث را به حوزه دیگری ببریم، جریان rationalism که در غرب شکل یافته، آیا با اصالت دین و ایمانگرایی متدینانه بر خوردی دارد یا خیر؟ و دیگر اینکه این قضیه در کنار مسأله علم و دین، به چه شکلی پیدا شده و به اصطلاح زمینه‏های پیدایش rationalism چیستند؟
دکتر علیزاده: در قرون وسطی در دنیای مسیحیت شبیه همان اتفاقی افتاد که بعدا در دنیای اسلام افتاد، یعنی همانطور که مسلمانان، میراث فلسفه یونان را به زبان علمی آن روز ترجمه کردند و تلاش نمودند که میان آموزه‏های فلسفی و دینی وفاق ایجاد بکنند و تفسیرهای فلسفی از دین ارائه نمایند، مسیحیان هم این کار را در خصوص آموزه‏های دینی مسیحیت انجام دادند در آنجا هم گاهی قبل از دوره اسلامی، افرادی همچون سنت آگوستین با استفاده از آموزه‏های فلسفی یونانیان تلاش می‏کردند دین مسیحی را تفسیر کنند و وفاق بین فلسفه افلاطون و دین مسیحیت ایجاد کنند، بعدها امثال توماس آکونیاس، تحت تأثیر تعالیم فلسفی ابن رشد و ابن سینا، تلاش کردند از دین مسیحیت با اتکاء به فلسفه ارسطو تفسیرهایی ارائه نمایند و بین دین مسیحیت و فلسفه ارسطو تلائم و سازگاری ایجاد کنند و گروهی از متدینان مسیحی این اعتقاد را داشتند که عقل شأن روشی دارد، معتقد بودند که عقل باید در شعاع وحی حرکت کند. متفکران که عقل را به کار می‏گیرند باید در همان چارچوبهایی بیاندیشند که وحی مشخص کرده است. این جریان ادامه پیدا می‏کند تا دوره رنسانس، در این دوره ملاحظه می‏کنیم که بحث عقلانیت مطرح می‏شود و دکارت (1650-1596م) درست مقابل تعبیر نورالهی (devine light) که به وحی اشاره دارد، تعبیر نور طبیعی (natural light) را به کار می‏برد مراد او از نور طبیعی نیروی عقلانی است، عقل گرایی با وارد شدن مفهوم «نورطبیعی» در فلسفه رسمی آغاز می‏شود.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
البته زمینه‏ها و ریشه‏های آن را مثل هر مشرب و مکتب دیگری در قبل از دکارت می‏توان یافت، برای مثال گالیله (1642-1564) در جریان محاکمه‏اش ـ که آن هم به مسأله علم ودین مربوط می‏شود ـ مثالی زده بود که بعدها عقل گرایان به کرّات آن را بر زبان می‏آوردند. مثال گالیله این بود که اگر شما به من ساعتی هدیه بدهید و به دنبال آن چنین سفارش بکنید که هر گاه خواستی زمان را بدانی به این ساعت نگاه نکن و از آقای x وضعیت زمان را بپرس، در این صورت آنچه شما به من داده‏اید فقط اسمش هدیه است و در واقع جز باری بردوش من نیست. گالیله می‏گفت روحانیت مسیحی و سردمداران کلیسا چنین حرفی را به ما می‏زنند. از یک سو می‏گویند عقل از نعمت‏ها و هدایای بزرگ الهی است و از طرف دیگر می‏گویند عقل همان ساعت است یعنی هر سؤالی را از کتاب مقدس بپرسید و به عقل کاری نداشته باشید! عقل گراها، به ویژه دکارت و کارتزینها به دنبال آن بودند که نشان دهند عقل در حل مسائل نظری و رفع مشکلات عملی کفایت می‏کند و به چیز دیگری حاجت نیست. افراد متدین از میان عقل‏گراها در مقابل این سؤال که اگر عقل از چنین توانگری عام و شاملی برخورداراست، پس چه نیازی به وحی هست و خداوند حکیم به چه منظوری کتب مقدس را نازل کرده است، پاسخ می‏دادند که همه آنچه که در متون دینی آمده است ارشادی است و برای عوام الناس که بالفعل از همه قوا و استعدادهای عقلانی بهره نمی‏گیرند، مفید است. نظیر این رویکرد را در برخی از متفکران مسلمان هم می‏بینیم برای مثال ابن طفیل در کتابی که به زبان رمزی و کنایی نوشته است بر این نکته تأکید می‏کند که همه آنچه را که به وحی از طریق انبیاء الهی بدست آورده‏ایم، به تنهایی از طریق عقل هم قابل حصول است.
با ظهور فلسفه تجربه گرایی، عقل به معنای نیروی نظری غیر تجربی و به تعبیر کانت نیرویی که احکام ترکیبی پیشین صادر می‏کند، تضعیف شد ولی به عنوان نیروی استدلال گر همچنان باقی ماند. دوره مدرنیسم در واقع دوره صدارت عقل است. فرزندان مدرنیته به نحو مبالغه‏آمیزی عقل را تمجید می‏کنند و بر صدر می‏نشانند و معتقدند که عقل در نشان دادن واقع خطای سیستماتیک نمی‏کند، هر چند گه گاه خطای اتفاقی و عارضی دارد اما این خطاها اجتناب‏ناپذیر نیست، از طریق تفکر نقّاد و ابزار منطق می‏توان جلوی آن را گرفت.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
به هر تقدیر نهضت عقل‏گرایی علل و عوامل متعددی دارد و بی‏گمان ریشه‏ها و زمینه‏های آن مثل هر پدیده اجتماعی و فرهنگی دیگر در قبل از خودش نهفته است.
برخی از این عوامل اجتماعی است. مثلاً برخورد کلیسا با اندیشمندان، برخورد متعصبانه و خشن بود. اندیشمندان به خاطر آزار و اذیتی که از دست دینداران دیدند، به این نتیجه رسیدند که دین را کنار بگذارند تا بتوانند آزاداندیشی داشته باشند، به نظرشان می‏رسید که دین و متولیان دینی، زنجیرهایی را بردست و پای اندیشه آنها بسته‏اند و اجازه پیشرفت به آنها نمی‏دهند، تعالیم دینی مسیح به ویژه تعالیمی که اهل کلیسا و روحانیان مسیحی ارائه می‏کردند، احیانا مؤید این نتیجه‏گیری بود، مثلاً داستان شجره ممنوعه هم در قرآن مطرح است و هم در کتاب مقدس مسیحیان، تفسیری که علمای ما براساس روایات ائمه (علیهم السلام) از شجره ممنوعه داده‏اند این است که این مسأله از سنخ هوی و هـ*ـوس و رذایل نفسانی و اخلاقی است و در واقع با بیان سمبلیک، در داستان یادشده ما انسانها از چنین اموری نهی شده‏ایم؛ براساس تفسیر مسیحیان شجره ممنوعه از سنخ علم و آگاهی است، یعنی صریحا در متن مقدس مسیحیت آمده که خدا می‏دانست که انسان اگر از آن شجره بخورد به نیک و بد آگاهی پیدا می‏کند و چون می‏دانست که چنان می‏شود، آدم و حوا را از نزدیک شدن به درخت و خوردن میوه آن نهی کرده بود، می‏گویند به همین لحاظ است که وقتی آدم و حوا از میوه آن شجره ممنوعه می‏خورند متوجه می‏شوند که دارای پوشش لازم نیستند، اول تلاشی که می‏کنند این است که پوششی برای خودشان درست بکنند. این به معنای آن است که خداوند انسان را از دانستن منع کرده است. این مسأله در رفتار اجتماعی آنها هم ظهور و بروز داشت، هرچند در میان مسلمانان هم برخی از گروههای افراطی بوده‏اند که به کارگیری عقل را به ضرر دین می‏دانستند و معتقد به تعطیل عقل بودند، معطّله و مجسمه تدبر را در پاره‏ای از امور روا نمی‏دانستند. برای مثال نقل است که از احمد بن حنبل پرسیدند، استواء خداوند بر عرش چیست و چگونه است؟ در قرآن داریم که «الرحمن علی العرش استوی» و او که پاسخ این سؤال را نمی‏دانست، گفت: الاستواء علی العرش معلومة، و الکیفیة مجهولة و السؤال بدعة، یعنی هر کس از این امور پرسش بکند، بدعتی در دین نهاده است و این کارنادرستی است.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
چنین وضعیتی در دنیای مسیحیت بود و طبیعی است که اندیشمندان برای رهایی از آن وضعیت تلاش می‏کردند و نتیجه این شد که دین را کنار گذاشتند، ولی در دین اسلام، این قضیه کاملاً استثنایی و حاشیه‏ای بود، گروههای افراطی در اقلیت بودند، آن تشویقهای بلیغ و وسیع برای علم آموزی و تفکر و تدبر در اسلام، جایی برای این گونه افکار باقی نمی‏گذاشت. اصلاً مسلمانان مذمّت شده‏اند که چرا در آیات قرآن تدبر نمی‏کنند. در تعالیم روایی ما آمده است که «الاسلام یعلو و لایعلی علیه»، اسلام عالی مرتبه است، هیچ چیزی هم بر او برتری نمی‏یابد. چنین اعتماد به نفسی در میان مسلمانان بود که باعث شد درهای ذهن و فرهنگ و جامعه خودشان را به روی فرهنگهای دیگر بگشایند. اسلام در سایه همین آموزه‏ها، چنان هاضمه قوی برای فرهنگ اسلامی ایجاد کرده بود که می‏توانست همهدستاوردهای فرهنگ بشری را هضم بکند و در وجود عالی و وحدانی که داشت وحدت بخشد. دکارت، روشنگری طبیعی را در مقابل همان روشنگری وحیانی مطرح می‏کند و عقل‏گرایی (rationalism) از اینجا آغاز می‏گردد که ما با تکیه بر عقل همه چیز را می‏توانیم پیدا بکنیم. آن قدر در این مسأله افراط شد که بر گزارش باربور در کتاب علم و دین که این دوره‏ها را به خوبی در آنجا گزارش کرده، نهضتی در غرب پدیدآمد به نام رمانتیسم که پیروان این نهضت و سردمداران آن دنبال این بودند که سهم عاطفه و دل را از عقل طلب کنند، می‏بینیم که یک افراط گرایی در این جهت پدید آمد. قضیه تجربه گرایی و پوزیتیویسم به این ترتیب مطرح شد که در دوره مدرنیته به ترتیب این مسأله مطرح شد که تا کنون اندیشمندان دنبال این بوده‏اند که جهان را بفهمند و تفسیر کنند و حال اینکه ما باید دنبال تغییر جهان برویم، این سخنی بود که فرانسیس بیکن اول بار مطرح کرد، او می‏گفت اسیر طبیعت شوید تا امیر طبیعت شوید، می‏گفتند تا کنون همه دنبال این بودند که زحمت بکشند، تلاش کنند و بفهمند تا فهمیده باشند، ما می‏گوییم بفهمیم تا تغییر بدهیم.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای عملی کردن این شعار، آن دانشی که می‏تواند به خدمت گرفته شود، دانش تجربی است، دانش تجربی ویژگیهایی دارد که می‏تواند انسان را به این هدف و مقصود برساند، برای اینکه در علم تجربی دو کار انجام می‏شود، تدوین امور بالفعل مشهود و پیش‏بینی امور بالفعل غیر مشهود و انسان را قادر می‏کند به برنامه ریزی و از طریق برنامه ریزی می‏توانیم تسلط پیدا کنیم، آینده و حوادث آن را پیش‏بینی کنیم. به دنبال این شعار فرانسیس بیکن، از علوم تجربی استقبال شد و این علم شروع به رشد نمود و به سرعت پیشرفت کرد و دست آوردهایی که علم تجربی داشت کاملاً در راستای تحقق بخشیدن به آن هدف بود. از این جهت همه چیز را کنار گذاشتند و علوم تجربی مورد ستایش قرار گرفت. براساس علوم جدید جهان‏بینی خاصی بوجود آمد. لذا می‏بینیم گاهی بین یافته‏های علم تجربی و گزاره‏های دینی تعارض پیدا می‏شود، گاهی پیش فرضهای علم تجربی و پیش فرضهای دینی با هم تعارض پیدا می‏کنند و همینطور جهان‏بینی که علم تجربی ایجاد کرد با جهان‏بینی دینی تعارض دارد، و احیانا بین روحیه علمی که در اثر اشتغال به علوم تجربی در عالمان تجربی پیدا می‏شود و روحیه دینی که در اثر اشتغال به امور دینی در عالمان دینی ایجاد می‏شود تعارض پیدا می‏شود. این مورد توجه قرار گرفتن علوم تجربی رفته رفته موجب پیدایش جهان‏بینی‏ای می‏گردید که از آن تعبیر به سیانتیسم می‏شود که در اثر آن علوم تجربی الگوی هم دانشها قرار گرفت. این وضعیت زمینه برای پیدایش پوزیتیویسم است که در واقع دانش تجربی را الگوی همه دانشها قرار داده است، گفته‏اند تنها گزاره‏های معنادار، گزاره‏هایی هستند که به روش تجربی بتوان درباره آن تحقیق کرد، یعنی حرف اساسی پوزیتیویسم، اصل تحقیق‏پذیری تجربی است.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‏گفتند قبل از اینکه درباره صدق و کذب مدعیات علمی و فلسفی بحث کنیم باید تکلیف معناداری را مشخص کنیم، چون صدق و کذب متفرع بر معنا داری است، آن وقت ملاکی برای معناداری گزاره‏ها خواسته‏اند ارائه بدهند و در آن فضا این ملاک را از علوم تجربی گرفتند، یعنی فقط گزاره‏های علوم تجربی دارای معنا هستند، غیر از آن هر چه هست بی معنا است، همه گزاره‏های فلسفی، اخلاقی، دینی و... و این، البته برای متألهان خیلی عاطفه آزار است، به خاطر اینکه تا آن زمان مخالفان دین و ملحدان می‏گفتند گزاره‏های دین کاذب است و متألهان تلاش می‏کردند که نشان دهند گزاره‏های دینی صادق است، اما اینها می‏گفتند گزاره‏های دینی کاذب هم نیست بلکه بی معنا است، به این ترتیب دیگر به حرف شما گوش نمی‏دهند تا درباره صدق و کذب آن سخن بگویید.
سؤال دیگری که در این باب مطرح است که با توجه به شکست بزرگی که پوزیتیویسم خورده، آیا این شکست موجب تغییر دیدگاهها در نگاه به دین شده است یا خیر، یا همچنان نگاهها به دین بدبینانه است؟
دکتر علیزاده: جهان‏بینی مادی یا مادی نگری در مقابل جهان‏بینی الهی دو قائمه داشت، یکی مارکسیسم بود که به لحاظ اجتماعی و مسائل سـ*ـیاسی خیلی نفوذ داشت و این نفوذ همه جا به ضرر دین تمام می‏شد و به لحاظ نظری پوزیتیویسم منطقی بود که در این دو دهه اخیر، شاهد فروریختن و شکستن هر دو بودیم، هر دوی اینها از بین رفتند و لذا الان متألهان وظیفه دارند که نقش خودشان را ایفا بکنند و دین را آنچنان کههست تدوین کنند و توضیح بدهند چون دفاع بد بسیار کاری‏تر است از حمله به دین، و ما امروزه متاسفانه مواجه هستیم با دفاعهای بد و تدوینهای ناروا از دین و آموزه‏های دینی.
سؤال من این بود که آیا با شکست پوزیتیویسم، نگاه به علم و دین و نسبت بین آنها عوض شده و آیا گزارشی از اینکه فیلسوفان علم و اندیشمندان علوم تجربی در مواجهه با دین تغییراتی در اندیشه‏های خود به وجود آورده باشند وجود دارد یا خیر؟


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
دکتر علیزاده: اساسا آنچه پوزیتیویستها مطرح می‏کردند بحث تعارض علم و دین نبود، آنها دنبال این نبودند که بگویند که آنچه در متون دینی آمده با یافته‏های علمی ناسازگار است بلکه می‏گفتند که اصلاً دین معنا ندارد و این مانع شنیده شدن پیام دین می‏شود، یعنی اگر کسی به آموزه اصلی پوزیتیویسم اعتقاد داشته باشد اصلاً به سخن دین باوران گوش نمی‏دهد. مارکسیستها هم از سوی دیگر تبلیغ می‏کردند که دین افیون توده‏هاست و تنها ایدئولوژی انقلابی و مکتبی که حرکت و جنبش پدید می‏آورد مارکسیسم است، با مرگ پوزیتیویسم منطقی از یک سو و پیروزی انقلاب اسلامی از سوی دیگر و همینطور از هم پاشیدن نظام شوروی سابق هر دو مانع کنار رفته است و روح و جان آدمیان بیش از هر زمان دیگری مستعد شنیدن پیام‏های آسمانی ومعنوی ادیان است و در تعالیم دینی زیبایی و جذابیتی می‏یابند که نظیر آن را در هیچ جای دیگری نمی‏یابند؛ کتابهایی که راجع به دین و مقولات دینی نوشته می‏شود از عناوین متعدد و تیراژهای بالایی برخوردار می‏شود و این نشان دهنده حیویت دین و توجه روزافزون آدمیان به تعالیم دینی است. برای مثال و به عنوان یک شاهد سخنرانی معروف خانم آنی بسانت که بعدها تبدیل به کتاب شد، تحت عنوان «زیبایی‏های اسلام» که در دانشگاه آکسفورد ایراد شد و با استقبال بسیار زیادی مواجه شد. این خانم که هندی الاصل بود و تبعه انگلیس شد در اواخر قرن نوزدهم میلادی زندگی می‏کرد. او مسلمان نبود ولی وقتی وارد انگلیس شد احساس کرد که غربیان از همه ادیان استقبال می‏کنند غیر از اسلام بنظرش آمد که خیلی بد است که غربیان از یکی از ذخایر و تجارب بزرگ معنوی عالم بنام اسلام محروم بمانند. او وقتی این عاطفهمنفی نسبت به اسلام را در غرب مشاهده کرد آن سخنرانی را در ترینیتی کالج آکسفورد ایراد کرد و بسیار هم تأثیر گزار بود، جزوه کوچکی که متن سخنرانی اوست بیش از شصت بار در تیراژهای بالا تجدید چاپ شده است و تأثیر بسیار زیادی در گرایش غربی‏ها به دین اسلام داشته است. بطور کلی تعدد عناوین و تیراژ بالای کتابها و مجلاتی که در دهه‏های اخیر در سطح جهان به موضوعات و مقولات دینی می‏پردازند و در بسیاری از موارد مختص این موضوعاتند، حاکی از یک جنبش و نهضت در نگرش به دین و تجدید حیات دینی است.


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,572
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
همانطور که اشاره شد بحث تعارض علم و دین در آن جنبه‏های مختلف یعنی بین گزاره‏های دینی و گزاره‏های علمی، پیش فرضهای دینی و پیش فرضهای علمی، جهان‏بینی دینی و جهان‏بینی علمی و همینطور بین روحیه دینی و روحیه علمی بدوی و ظاهری است. خود متألهان راه حلهایی ارائه دادند، مجموعا هشت یا نه راه حل برای رفع تعارض ارائه شده که یکی مربوط به ابن رشد است. بعدا گالیله از آن استفاده کرد، گالیله در فرهنگ غربی دو راه حل برای رفع تعارض ارائه کرد و راه حل دوم خود را از ابن رشد گرفته بود، ترجمه اثری از ابن رشد که نظریه تأویل او در آن ارائه شده، در اختیار گالیله قرار داشت. این مطلب به لحاظ تاریخی تحقیق شده و مسلم است.
لطف بفرمایید فهرست کوتاهی از این راه حلها را مطرح بفرمایید.
دکتر علیزاده: یکی از آنها، راه حلی بود که ابتدا گالیله ارائه کرد و از آن به ابزار انگاری در دین تعبیر می‏کنند یعنی مواردی که بین گزاره‏های دینی و گزاره‏های علمی تعارض وجود دارد و نمی‏توان صدق هر دو را پذیرفت، گالیله معتقد شد که علم، واقع را برای ما توصیف می‏کند، اما گزاره‏های دینی ناظر به واقع نیستند، بلکه ابزاری برای رسیدن به غایات و اهداف معینی هستند. سخن مشهوری دارد که می‏گفت آنچه مسلم است، کتاب مقدس اشرف کتابها است اما باید پرسید شرافت کتاب مقدس به چیست آیا به این است که همه علوم و مطالب راجع به جهان هستی در آن آمده است یا نه، شرف کتاب مقدس به این است که در آن دانشی وجود دارد که آن را از هیچ جای دیگر نمی‏توان پیدا کرد؟


رابــطه دین و علم

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا