نویسنده این موضوع
آه
کنار جاده، گشت وار قدم میزد.
نزدیک به عید بودو همه لباس نو برتن داشتند.
به لباسهایش نگاه کردم. معلوم نبود چیستند. پیرهن، پالتو..
فقط یک پارچهی خاکی رنگ که رفو شده بود. اما نه یک بار نه دوبار.
شاید به اندازهی تمام عیدهای عمرش.
عصای دستش از جنس چوب بود. اما نه از چوب ناب.
گویا...
کنار جاده، گشت وار قدم میزد.
نزدیک به عید بودو همه لباس نو برتن داشتند.
به لباسهایش نگاه کردم. معلوم نبود چیستند. پیرهن، پالتو..
فقط یک پارچهی خاکی رنگ که رفو شده بود. اما نه یک بار نه دوبار.
شاید به اندازهی تمام عیدهای عمرش.
عصای دستش از جنس چوب بود. اما نه از چوب ناب.
گویا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: