خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با این ماجرا کنار بیاییم؟ مگر می‌شود؟ هر چقدر زمان می‌گذرد، بگذرد. من و اندرو هیچ گاه نمی‌توانیم علاقه‌ای نسبت به هم در وجودمان ایجاد کنیم. در همین دو سال هم به اندازه‌ی کافی یکدیگر را شناخته و با هم وقت گذارنده بودیم. با این حال همچنان نظرمان منفی مانده است. آن‌گاه این‌ها چرا می‌گویند که بعدها ما عاشق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 10 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
این کلاغ را می‌شناسم، همان‌طور که او هم مرا می‌شناسد. کلاغ آمد و بر روی شانه‌ام نشست. لبخندی زدم و سرش را نوازش کردم که چشمم به کاغذ لوله شده‌ی درون دهانش خورد.
اخمی کردم و کاغذ را از دهانش برداشتم. سپس از درون جیبم یک گردو درآورده و درون دهانش گذاشتم.
آرام گفتم:
- برو پیش صاحبت.
با این حرفم، بال‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 11 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
(کلارا)
بعد از این‌که صبحانه‌ام را خوردم، امی سینی را برداشت و به سمت در رفت. می‌دانستم اگر همراه پدرم صبحانه بخورم، او کلی با من درمورد این‌که به اندرو و خانواده‌اش یک شانس بدهم و سعی کنم اندرو را دوست داشته باشم، حرف خواهد زد؛ به خاطر همین هم در اتاقم صبحانه‌ام را خوردم تا از آن حرف‌ها دور باشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 11 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
(گذشته)
(دانای کل)
در سالن گردی که دیوارهای کرمی رنگ داشت و سمت راستش سراسر پنجره‌ی قدی بود و و در سمت چپ یک در قهوه‌ای رنگ موجود بود، مدام از این سمت به آن سمت می‌رفت. اخم روی ابروهایش ساکن شده و خود نیز خشمگین بود.
جیغ دیگری که از داخل اتاق شنید، باعث شد بایستد و دست‌هایش را مشت کند. در طول این مدت،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 11 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوفیا چهره‌ی متفکری به خود گرفت و نگاهش را به مرمرهای بر روی زمین داد. در همان حالت گفت:
- یک چیزی که به شخصیت قوی، با اراده و باهوشش بیاد.
کلارکسون یک تای ابرویش را بالا داد.
- چرا احساس می‌کنم این توصیفاتت درست مثل شخصیت خودمه؟
سوفیا خندید و دست شوهرش را گرفت. کمی به طرفش خم شد و گفت:
- چون می‌خوام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 10 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- می‌خوان که بدهیمون به بانک رو پرداخت کنیم. همون بدهی که دو ماه پیش برای تولد ملکه ازشون گرفتیم.
کلارکسون اخمی کرد که نشان دهنده‌ی تمرکزش بود. دستش را به سمت مینوس گرفت.
- خزانه‌ی ما برای دادن بدهی و گذروندن این ماه کافیه؟
مینوس سری تکان داد.
- بله سرورم.
کلارکسون دستش را تکان داد و در همان حالت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 10 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارکسون سعی کرد خود را آرام کند. او پادشاه بود و افرادش چشم به او دوخته بودند تا دستوری صادر کند. نباید نگرانی‌اش بر او چیره شود. برگشت و به سمت میز رفت. پشت میز ایستاد. خطاب به آرسن گفت:
- لرد آرسن، لطفاً نقشه رو برام بیار.
آرسن سری تکان داد و با عجله به سمت قفسه‌ی کتاب رفت.
کلارکسون با صدای رسایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 10 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اندکی از خارج شدن کلارکسون از سالن می‌گذشت که لرد ویلیام نیز صحبت‌هایش را با دیگر مشاوران تمام کرد و سپس او نیز از سالن خارج شد. به دنبال او، تک تک مشاوران درحال جمع کردن وسایل خود بودند تا بروند، که ملکه سوفیا وارد سالن شد. تنها لرد آریسته، لرد ریچارد و لرد مینوس در سالن باقی مانده بودند. ریچارد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 10 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع

سوفیا برگشت و منتظر به آریسته نگاه کرد. آریسته آمد و مقابل سوفیا ایستاد. چشمان مصممش را در چشمان سوفیا دوخت.
- باهاتون میام علیاحضرت.
سوفیا لبخندی زد.
- یکم بعد، جلوی دروازه‌ی پشتی قصر منتظرتون خواهم بود لرد آریسته.
سوفیا خواست برود که چیزی به ذهنش رسید و ایستاد. به آریسته نگاه کرد.
- و ممنونم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 8 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از اتمام حمامم، از داخل وان بلند شدم و روبدوشامبر خود را از آویز روی دیوار برداشتم. همان‌طور که که آن را می‌پوشیدم، باز در افکارم غرق شدم.
چه دلیلی دارد که من آن خاطرات را ببینم؟ سردرگم شده بودم و دلم می‌خواست علت این اتفاق را بفهمم.
به سمت در قدم برداشتم.
اصلاً چه اتفاقی افتاد؟ بعد از این‌که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهفته در شعله‌ها | سوما غفاری کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، نگار 1373، KURO TOKA و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا