خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سوفیا

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
725
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست۱۷
با خنده و کمی شیطنت گفت
-چشم، من سرم درد می کنه واسه این صحبت ها!
چشمکی رو به باران زدم و اشپزخانه را ترک کردم. پس از اینکه لیوان ها را اوردم اخرین نفر سر میز شام حاضر شدم و روی تنها صندلی که کنار مادربزرگ بود نشستم.
نگاهم به سمت طاها کشیده شد که کنار بهار نشسته بود؛ بشقابم را به دست اقا پیمان شوهر عمه ام که برای همه شام می کشید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شاید او | سوفیا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، فاطمه بیابانی، Armita.M و 12 نفر دیگر

سوفیا

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
725
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست ۱۸
چای شیرینم را سر کشیدم
-ممنون مامان، من میرم حاضر شم.
-طاها رو هم بیدار کن
-وا مگه طاها نمیره بیمارستان؟
-نه مرخصی گرفته امروز، خودش کار داشت
-باشه
یک راست وارد اتاقش شدم
-طاها...
جوابی نداد که صدایم را بلند کردم
-طاها بلند شو
تکانی خورد و با خواب الودگی گفت
-هوم؟
-بیدار شو
-باشه حالا
اما از جایش تکان هم نخورد.اگر به جایش بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شاید او | سوفیا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، فاطمه بیابانی، Armita.M و 12 نفر دیگر

سوفیا

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
725
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست ۱۹
کمی از شکلات داغم خوردم و رو به پریا گفتم
-راستی صحرا برا اخر هفته جفتمون رو دعوت کرده خونش.
-خدایی می بینی شوهرش چه متین و اقاست.
-خدا را شکر، اره خیلی پسر خوبیه!
صدایش را ارام کرد و سرش را کمی نزدیکم اورد
-ببین طرف چجوری دارت نگات می کنه.
با گوشه ی چشم به میز کناریم که امیر حسین حقیقت و دوستش نشسته بود نگاه کردم
-هزار بار بهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شاید او | سوفیا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، فاطمه بیابانی، Armita.M و 12 نفر دیگر

سوفیا

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
725
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست ۲۰
رو کردم به پریا و گفتم
-تو یه جا وایسا الان میام
پریا فقط با شک سرش را تکان داد و از ما دور شد.
جلو رفتم و گفتم
-بفرمایید
نگاهی به اطرافش کرد و گفت
-بریم یه گوشه اینجا خیلی شلوغه
راست می گفت اصلا جای مناسبی نبود برای صحبت کردن
-بفرمایید تو ماشین
به ناچار دنبالش رفتم و در ماشین شاستی بلند قرمزش نشستم
-من در خدمتم
با لبخند نگاهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شاید او | سوفیا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، فاطمه بیابانی، Armita.M و 12 نفر دیگر

سوفیا

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
725
امتیاز
153
سن
21
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست ۲۱
-لج نکن نفس، یه ذره ارایشت رو کم کن بزار به هر دومون خوش بگذره.
به خودم در اینه نگاه کردم، بس است دیگر این همه یک دندگی برای چه؟
-باشه!
لبخند زد
-بیرون منتظرم
از اتاق که بیرون رفت من هم رژ لـ*ـبم را کاملا پاک کردم و به جایش رژ صورتی کم رنگی زدم، چشمانم هم فقط یک ریمل داشت، یک ضد افتاب بی رنگ که بود و نبودش فرقی نمی کرد هم زده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شاید او | سوفیا کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، فاطمه بیابانی و 12 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا