در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

رها.قاف · 12/9/20

انجمن ۹۸ * سایت دانلود رمان

-توضیح اینکه تو چی هستی و من چی هستم بمونه برای بعد! اینجا برای این صحبت ها امن نیست و حتی مکالمه ی الانمون هم یه ریسک به حساب میاد.
سری تکان می دهم و می گویم:
-تو می...

رها.قاف · 14/9/20

سایت دانلود رمان * انجمن ۹۸
***
ساعت مچی ام یازده شب را نشان می دهد. به سمت کمد لباس هایمان می روم و حوله، وسایل حمام و یک دست لباس تمیز برمی دارم. دنیل نگاهی به من می اندازد و می گوید:
-صبر کن منم بیام...

رها.قاف · 14/9/20

سایت دانلود رمان * انجمن ۹۸
یک سکشن مختص یک انسان؟ یا بهتر است بگویم یک نفر؟ نمی دانم چه چیزی پشت درهای سکشن انتظارمان را می کشد اما هر چه هست باید مهم باشد.
-تو از کجا می دونی اونو توی سکشن اِی پیدا می کنی؟
نگاهی به گروه های دانش...

رها.قاف · 15/9/20

سایت دانلود رمان * انجمن ۹۸
کارتی که دزدیدم متعلق به یکی از پرستاران است. پرستاری به اسم جردن که مدتی است متوجه علاقه اش نسبت به خودم شده بودم. دیشب هنگامی که تظاهر می کردم نیاز به قرص سردرد دارم کارت از او دزدیدم و خوشحالم که هنوز...

رها.قاف · 16/9/20

دستم را روی زانوهایم گرفته و همانطور که نفس نفس می می زنم تا شاید اکسیژنی به ریه هایم برسانم نگاهی به بقیه می اندازم. همه سالم هستند. ایدن خیلی زود به خودش می آید. همانطور که کوله اش روی دوشش است به طرف بخشی که از آن آمده بودیم می رود و دستانش را در هوا معلق می گیرد.
-اینتگومنتوم پاتروسینیوم.
چند بار...

رها.قاف · 17/9/20

با تکان کوچکی که مارکوس به دستم وارد می کند از خواب بلند می شوم.
-نوبت تو شده.
خواب آلود و خسته از جا برخواسته و از چادر کوچکی که دو نفر در آن خوابیده بودیم بیرون می آیم. مارکوس وارد چادر شد و زیپ آنرا تا نیمه می بندد. نگاهی به ایدن می اندازم. به یک درخت تکیه داده و چشمانش بسته هستند. اما در صورتی که...

رها.قاف · 19/9/20

ایدن نگاهی به کتاب انداخته و سپس آنرا از دستم می گیرد.
-اینا اسپلن.
-تو می شناسی شون؟
-کم و بیش... میشه گفت خیلیاشونو نه.
با سرعت ورق ها را رد می کند و سپس کتاب را می بندد. نگاهی به جلدش انداخت و با اخم می گوید:
-این علامت ممنوعه است.
-علامت چی؟
خندید. انگار که باور نمی کرد این کتاب چنین علامتی را داشته...

رها.قاف · 20/9/20

با شنیدن صدایی که از بیرون می آید نگاه نگرانی به یک دیگر می کنیم. ایدن با اشاره به ما می گوید که از در ورودی کلبه فاصله بگیریم. همگی پشت سر او می ایستیم.
-بهتون هشدار میدم همین الان از کلبه خارج بشید.
از داخل پنجره می توانم سربازان سلاح به دستی که همه اسلحه هایشان کلبه را نشانه رفته اند ببینم. ایدن...

رها.قاف · 21/9/20

به سمت مقبره می دوم و نگاهی به گردنبند می اندازم.
-اگه ما رو اینجا آورده پس حتما می تونه ما رو برگردونه. مگه نه؟
سرش را به طرفین تکان می دهد و با چهره ی نادم می گوید:
-نه... معمولا وسیله های اکتیو کننده ی پرتال باید با انرژی زیادی شارژ بشن.
بی توجه به حرف های ایدن گردنبند را دوباره داخل نشان حک شده می...

رها.قاف · 22/9/20

اخمی می کنم و یک قدم به عقب برمی گردم. نمی دانم چرا اما حس بی اعتمادی وجودم را فرا گرفته. یک اخم روی پیشانی دارد و انگار که در حال کلنجار رفتن با خود برای به زبان آوردن حرف هایش است.
-من درباره ی دریچه ی پورتالی که توی پولاریس وجود داره یه چیزایی شنیده بودم قبلا.
حس های بد محو می شوند. حداقل بیشتر آنها...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

از روند رمان و داستان راضی هستید؟

آره خوبه

می تونه بهتر باشه

نه

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین