خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از روند رمان و داستان راضی هستید؟

  • آره خوبه

    رای: 7 87.5%
  • می تونه بهتر باشه

    رای: 1 12.5%
  • نه

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | انجمن رمان نویسی
نام رمان: درونِ آیینه
نام نویسنده: رها.قاف
نام ناظر: ~ROYA~
ژانر: فانتزی، عاشقانه
خلاصه:
آریانا، دختری خاص در میان گروهی از اقلیت جامعه‌ی خود است. دختری که در تلاش برای شناخت خود و گذشته‌اش است و با باز شدن یک در، برای آزادی او، فرصت و سرنوشتی تازه برای او رقم می‌خورد تا...


در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، P.f، هلیا و 28 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 * دانلود رمان جدید
مقدمه: دختری با موهای سفید که روی صورتش ریخته در لبه ی پرتگاهی ایستاده و عقب عقب به سمت سقوط کالبدش به پیش می رود. در لحظه ی سقوط دستی به کمک او می آید.
پسری در حال غرق شدن و فرو رفتن در دل سیاهی دریاست. تقریبا هیچ اکسیژنی برایش نمانده و چشم های بی جانش آخرین پلک ها را قبل از مرگ می زنند که دستی به کمکش می آید.
در دل یک آتش،
دختری در حال سوختن است. دختری که شعله های آتش تقریبا وجودش را فرا گرفته اند و گرمای شعله پوستش را اذیت می کنند اما دستی می آید تا...
و پسری که می دود و می رود و کسی نمی داند مقصدش کجاست و به چه قصد چنین شتابان در حرکت است.


در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Saghár✿، P.f، هلیا و 27 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن ۹۸ * سایت دانلود رمان

سرنوشت سیاه
کتاب اول: درونِ آیینه
فصل اول
در دل اقیانوس اطلس، در همجواری خط ساحلی ایالت مین، جزیره ای کوچک به نام پولاریس وجود دارد. تنها و یکه، در میان آب های اقیانوس که با شدت تمام به صخره هایش برخورد می کنند ایستاده و اگر از داخل جزیره به آسمانش نگاه کنی، دقیقا در راستای ستاره ی قطبی (پولاریس) قرار دارد.
جزیره ای که پوشیده از درختان تنومند و سر به فلک کشیده است. درختانی که به هوای همیشه بارانی و نیمه سرد آنجا عادت کرده و استوار و بلند خط آسمان آنجا را سرسبز و کمی حتی مبهم کرده است. بیشتر اوقات سال آنجا سرد است و در نیمه ی دوم سال معمولا بارانی.
تقریبا هیچ اثری از حیات انسانی در این جزیره وجود ندارد. تقریبا...
در میان درختان سربه فلک کشیده ای که دور تا دور جزیره را مانند یک لشکر که از قلب سپاهشان محافظت می کنند احاطه کرده، ساختمانی با بالاترین استانداردهای امنیتی جهان قرار دارد. ساختمانی که با یک جسم خشن در دل جزیره ساخته شده و به هدف پنهان کردن ساکنانش برپا مانده.
نگاهم را از پنجره ی باران خورده ای که میله های نصب شده در بیرون آن، حکایت از زندانی بودنمان دارد برمی دارم. اینجا پولاریس است. نه جزیره ی پولاریس، موسسه ی پولاریس. احداث شده برای در خفا نگه داشتن انسانهایی درست مانند من.
تمام کسانی که در این ساختمان هستند یک وجه مشترک با من دارند. آنها همگی قدرتهایی خاص داشته و در سن پایین به اینجا منتقل شده اند. "آنها" تمام تلاششان را برای اینکه این مکان را درست مانند یک جامعه ی معمولی نشان دهند به کار برده اند.
ما در اینجا دانش آموزان یک مدرسه ی شبانه روزی هستیم. هر روز صبح یونیفرم های مدرسه را به تنمان کرده و سر کلاس های کسل کننده حضور می یابیم. گاهی درس می خوانیم و گاهی هم شیطنت به سرمان زده و در نتیجه روز امتحان را به امید تقلب به سر می کنیم. در کافه تریا غذایمان را می خوریم و شب را به خوابگاه هایمان می رویم تا استراحت کنیم. عصرها هم معمولا به انجام تکالیف یا تفریح با دوستانمان به سر می کنیم.
می شود گفت همه چیز تقریبا عادی به نظر می رسد اما، واژه ی تقریبا نشانگر از یک اما دارد! امایی که به وجه اشتراک ذاتی ما و دلیل بودنمان در موسسه مربوط می شود. همه ی ما دست بندهایی در مچ دست چپمان داریم که قدرت هایمان را خنثی کرده و ما را تحت کنترل آنها قرار می دهد. دست بندهایی که نشانگر خاص بودن ما در برابر انسانهاست.
هر دست بند، که ظاهری تقریبا شبیه به ساعت های هوشمند دارد یک رنگ را نشان می دهد. معمولا افراد چهار تا هفت ساله دست بندهایشان آبی رنگ، هفت تا چهار ده سال بنفش و از چهارده تا هجده به رنگ زرد است. از هجده سالگی هم دستبندها به رنگ قرمز در آمده و معمولا تا پایان عمر افراد که در بخش بزرگسالان به سر می شود به همان رنگ باقی می ماند.
البته این قائده همیشه کارساز نیست و گاهی اوقات فردی خاص این نظم را برهم می زند. برای مثال دختر کلاس ششمی را می شناسم که دستبندش قرمز است. یکی دو نفر از سوم دبیرستانی ها هم دست بند هایشان قهوه ای رنگ است که یکی از بالاترین درجات قدرت در دستبند هاست. در واقع، هر چه رنگ به سمت تیرگی رود، یعنی نیروی بیشتر در دستبند وارد می شود تا اثرات نیروهای درونی فرد را خنثی کند.
دست بند من اما مشکی رنگ است. تا قبل از رسیدن من به سن پانزده سالگی اصلا چنین رنگی وجود نداشت. از همان کودکی رنگ های من چند قدم جلوتر بودند! می گویند مشکی بالاترین نیرویی است که بدون هیچ ضرری بدنم می تواند متحمل شود. مطمئن نیستم بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد و اگر دست بند بار دیگر مثل رنگ های قبلی شکست بخورد چه بلایی قرار است به سرم بیاورند.
نگاهی به طرحی که نقاشی کرده ام می کنم. طرح یک قلعه ی متروکه با پیچک هایی که خودشان را از دیوار قلعه بالا کشیده و فضای آنرا مرموز تر از آنچه هست کرده اند. این طرح را در رویا دیده ام. مثل اکثر اسکچ هایی که داخل این دفتر وجود دارند و الهام گرفته از رویاهایم هستند.
از دور، دوستانم به طرفم می آیند. دنیل و مارکوس. ما از کودکی با هم بزرگ می شویم و به همین دلیل شکل گرفتن گروه های دوستی چند نفره ای که قدمتی چندین ساله دارند امری طبیعی است.
دنیل مقابل من روی صندلی می نشیند و با چهره ای مرموز و متفکر به من زل می زند. دفتر اسکچ هایم را می بندم و به او خیره می شوم تا دلیل حالت صورتش را توضیح دهد. اما مارکوس است که به جای او زبان باز می کند.
-امروز یه ورودی جدید داشتیم.
این که چیز عجیبی نیست. موسسه هر چند وقت یک بار دانش آموز جدیدی کشف می کند. دانش آموزانی که معمولا بیش از پنج یا شش سال ندارند.
-سوپرایز سوپرایز.
دنیل چشمانش را در حدقه می چرخاند و می گوید:
-احمق جان قضیه این دفعه خیلی فرق می کنه. پسری که آوردنش هفده سالشه.
چشمانم گرد می‌شود و به سمتشان خم می‌شوم.
-هیفده؟ می دونید یعنی چی؟ یعنی اون هفده سال تمام نه تنها بیرون بوده بلکه با استفاده از قدرت هاش تونسته اون بیرون دووم بیاره.
دنیل سری به نشانه ی موافقت با افکار من تکان می دهد و می گوید:
-و ماجرا از جایی جالب میشه که بفهمی دستبند اون هم مشکیه.


در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Saghár✿، *KhatKhati*، Mahla_Bagheri و 25 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | انجمن رمان نویسی

چشمانم گرد می شوند. مطمئن بودم اگر در یک انیمیشن قرار داشتیم چشمانم از حدقه بیرون آمده و روی زمین می افتادند و سپس سرجایشان برمی گشتند.
در تمام عمر هیچکس را شبیه خودم ملاقات نکرده بودم. البته که من شناختی نسبت به آنچه بودم نداشتم و از کودکی همیشه تمام نیروهای ما سرکوب شده و تحت کنترل بودند؛ اما، در میان تمام کسانی که متفاوت از سایر دنیا بودند هم احساس متمایز بودن داشتم.
با به صدا در آمدن زنگ هر سه نفرمان نگاهی رد و بدل کردیم. دنیل موهای بلوند و مواجش را پشت گوش هایش جمع می کند و می گوید:
-تو چی داری؟
کتابهایی که روی صندلی کنارم گذاشته بودم را برمی دارم و می گویم:
-کَلکیولِس (معدل دروس حسابان و دیفرانسیل دبیرستان ما).
دنیل سری تکان می دهد و شانه به شانه ی مارکوس، بعد از تکان دادن دستی برای من دور می شوند. راهم را به سوی کلاس ریاضیات سوم دبیرستان به پیش می گیرم. قبل از ورود به کلاس و هنگام عبور از مقابل لاکرم، برای لحظه ی توقف می کنم و کتابهای زنگ قبل را داخل کمد بازمی گرداندم. سپس به راهم ادامه داده و وارد کلاس می شوم.
سال سومی ها از سال اولی که توانسته آنها را هم در قدرتهایشان و هم ضریب هوشی شکست دهند دل خوشی ندارند و برای همین من هیچ دوست سال سومی ندارم. در صندلی ردیف دوم پشت سر دختری مهربان به نام کیم که همیشه کمترین خصومت را در نگاهش می بینم جا می گیرم و می نشینم.
با ورود معلم به کلاس، فضا رسمی شده و تدریس ها شروع می شود. هنوز چند دقیقه از شروع تدریس نگذشته که تقه ای به در کلاس خورده و شخصی وارد کلاس می شود.
با دیدن پسر و اولین نگاهم که به سمت دستبند مشکی رنگش می رود خیلی زود می فهمم او کیست. یادداشتی به سمت معلم می گیرد و معلم هم او را به سمت صندلی خالی راهنمایی می کند.
-آقای اِیدِن (Aiden) لاتز. بفرمائید.
نگاهی به چهره ی اخمو جدی ایدن می کنم. اما نگاهم بیشتر از چند ثانیه طول نمی کشد و خیلی زود به سمت تخته برمی گردم. از اواسط کلاس به خاطر اینکه مبحث مورد تدریس را بلدم مشغول کشیدن یک اسکچ دیگر از رویای شب قبلم می شوم.
رویایی که بیشتر شبیه به یک کابوس بود. در آن رویا، من با موهایی که خیلی بلندتر از موهای فعلی ام است در حال عقب رفتن به سمت لبه ی پرتگاهی بودم. موهایم یک دست سفید بودند و چشمانم حالت خاصی داشت. دور عنبیه ی چشمانم سفید رنگ بود و لباس هایم پاره پاره. در خواب می توانستم میزان ترسم را حس کنم. اما در لحظه ی سقوطم از صخره، خواب پریدم.
با تمام شدن اسکچ من، کلاس هم پایان می یابد و زنگ به صدا در آمده خبر از پایان کلاس می دهد. کتاب، جزوه و دفتر اسکچم را هم برداشته و را به بالا تنه ام تکیه می دهم. در آستانه ی خروج از کلاس، می ایستم و منتظرش می مانم. می توانم ببینم که چشمان زیادی هنوز به او خیره شده اند و می توانم قسم بخورم درصد بالایی از پچ پچ ها به خاطر اوست.
به درگاه کلاس که می رسد می گویم:
-سلام. تو اِیدِن هستی؟ من آریانام.


در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 23 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | انجمن رمان ۹۸
نگاهی به دست جلو آمده ام می کند و با تعلل دست می دهد.
-سلام. خوشوقتم.
مشغول راه رفتن در راهروی دبیرستان می شویم. یونیفرم آبی رنگ مدرسه را به تن دارد و تقریبا مثل یک دانش آموز معمولی پولاریس به نظر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 22 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | انجمن رمان نویسی۹۸
-چطوری؟
-اونا موفق شدن دست بند هاشونو در بیارن و آلارم سیستم مرکزی به کار افتاد. هیچکس دقیقا نمی دونه چه اتفاقی افتاد اما ماموران امنیتی با دوتا جنازه از کتابخونه خارج شدن.
سری به نشانه ی تفهیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 21 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | انجمن رمان ۹۸
لبخندی از سر رضایت روی لبانم نقش می بندد. دوباره راهی سکشن های بعدی می شویم.
-استفاده از قدرت هات چه حسی داشتن؟
-حس آزادی و رهایی.
لبخندم پررنگ تر می شود. نمی دانم چه احساسی دارد اما با تمام وجود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 22 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان * انجمن رمان ۹۸
دکمه ی دو را می فشارم تا آسانسور ما را به سمت سکشن مدرسه هدایت کند. هر سه نفرمان وارد کافه تریا شده و بعد از تحویل گرفتن غذایمان، سر یک میز کنار یک عده از سال اولی ها که همدوره ی ما محسوب می شوند می...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 21 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان* انجمن ۹۸
-ممنون.
دختر سری تکان داده و از ما فاصله می گیرد. کاغذ را باز می‌کنم. از طرف پرستاری است. "آریانا فیلیپس، ساعت دو بعد از ظهر"
-چی شده؟
نگاهم را از کاغذ به سمت دنیل معطوف می کنم.
-ساعت دو بهم نوبت چک آپ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 17 نفر دیگر

رها.قاف

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/7/20
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
1,065
امتیاز
203
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن ۹۸ * سایت دانلود رمان
با باز کردن چشمانم، تـ*ـخت خالی ایدن را می بینم. از به هوش آمدنم زمان زیادی نگذشته که پرستار داخل اتاق آمده و مشغول بستن دستبند جدیدم می شود. با همان پس زمینه ی مشکی رنگ، و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان درون آیینه (جلد اول مجموعه سرنوشت سیاه) | رها.قاف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Fatima.fatameh1380، *KhatKhati* و 18 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا