مشاعره با اشعار هوشنگ ابتهاج

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

تو رفتی و داغ تو در سـ*ـینه ماند
به دل آتش عشق دیرینه ماند

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
تو رفتی و داغ تو در سـ*ـینه ماند
به دل آتش عشق دیرینه ماند

دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم

موجِ رقص‌انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش،
جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
موجِ رقص‌انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش،
جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش

شهریارا ، تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا ، یارا ، اندوه گسارا ، تو بمان

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
شهریارا ، تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا ، یارا ، اندوه گسارا ، تو بمان

نفسم می گیرد؛ که هوا هم این جا زندانیست
هر چه با من این جاست، رنگ رخ باخته است

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
نفسم می گیرد؛ که هوا هم این جا زندانیست
هر چه با من این جاست، رنگ رخ باخته است

تو پنداری هزاران نی در آتش كرده اند اینجا
چه خوش پر سوز می نالد، زهي آواز خاكستر!

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
تو پنداری هزاران نی در آتش كرده اند اینجا
چه خوش پر سوز می نالد، زهي آواز خاكستر!

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است

SAEEDEH.T · 9/10/20

*KhatKhati* گفت:
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ
شر و شوق صد جوانه با من است

*KhatKhati* · 9/10/20

SAEEDEH گفت:
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شر و شوق صد جوانه با من است

تو یار خواجه نگشتی به صد هنر، هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی