خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان 98 | دانلود رمان ایرانی و خارجی
به نام خدا
نام رمان: اشتباه دیروز، پشیمونی فردا
نویسنده: yasamsn
نام ناظر: فاطمه بیابانی
ژانر: عاشقانه، اجتمایی
خلاصه:
همه چیز از یک چت خیلی ساده شروع ‌شد. همه‌ی زندگیش را نابود کرد، اما نه تنها ناامید نشد بلکه عاشق هم شد. دختر مقاومی بود، تلاش کرد، جنگید، زندگیش را نجات داد، و حتی کسی که عاشقانه دوستش داشت. سختی زندگی او را به جایی رساند که حتی کسانی که روزی مسخراش می‌کرد، حالا تمام وجودشان سر تا پا گوش دختر قصه‌ی ماست.


در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Narín✿، Saghár✿، MaSuMeH_M و 37 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان 98 | دانلود رمان
مقدمه: زندگی سرشار از سختی است،
پستی و بلندی زندگی نفس‌ کشیدن را برایت سخت می‌کند.
نجنگیدن زمینت می‌زند، در این روزگار فقط باید جنگید تا بزرگ شد،موفق شد. سرنوشت هر چه بد باشد، باز هم می‌توان تغییر داد، پس حالا شروع کن،
مسیر زندگیت را با دستان خودت تغییر بده، نگذار شکست بر تو پیروز شود.​


در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 35 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | دانلود رمان جدید ایرانی
به نام آنکه ناجی جهان است.
به‌به چه خیارِسبزی! امم. همین جوری داشتم انتخاب می‌کردم کدوم رو بردارم که مامان با صدا خیلی بلند گفت:
-نفس، نفس کجایی؟
سریع یه خیار خشمزه رو برداشتم و با آخرین حد صدام گفتم:
-بله مامان؟
دوباره مامان با صدای بلند که دیگه به جیغ رسیده بود، گفت:
-بدو برو در رو باز کن.
همین جوری که خیار می‌خوردم، گفتم:
-چشم.
سریع رفتم تو حیاط، سیمی که پشته در بود رو کشیدم، در باز شد. بابا خندون پشت در گفت:
-چه طوری نفسِ بابا؟
یکم اخم کردم وگفتم:
-بابا، باز یادتون رفت!؟ من نفسم آخه!؟
بابا حول شده گفت:
-اِ، نفیسا تویی دخترم!؟
با دستش کلش رو خاروند و دوباره گفت:
- بازم نفس بابایی دیگه!؟
خندم گرفت. انقدر خوشم میومد بابا رو اذیت می‌کردم. دیگه طاقتم تموم شد و دست‌های کوچیکم دورکمربابا حلقه شد . بابا هنوز تو شک بود،کلم رو بالا بردم که صورت بابا رو ببینم که با لبخند من به حرف اومد:
-نفیسا تو از کی تا حالا انقدر شیطون شدی؟!
یه لبخند دندون نما زدم و گفتم:
-بابا اگه یه چیز بگم دعوام نمی‌کنی؟
بابا چشماش رو ریز کرد و مشکوک کلش رو به نشونه بگو تکون داد،
-چیزه....مم، من نفسم؛ نفیسا خوابه.
چشم‌هام روجمع کردم والکی، مثلاً ناراحتم کلم رو انداختم پایین که یهو تو دست‌های مردونه‌ی بابا گم شدم؛بابا همین جوری که بلند بلند می‌خندید گفت:
-دخترِ شیطون، ببین چه جوری یه بچه‌ی هفت ساله منو گول زد، به نظرت چه جوری تنبیت کنم؟!
با بغض الکی که نمی‌دونم از کجا یاد گرفتم گفتم:
-بابا! من به این گلی،دلت میاد منو تنبه کنی؟!
-چشم‌هات رو درست کن، وگرنه می‌خورمتآ!
باجیغ گفتم:
-بابا.
باباخندید و گفت:
-حالا خوبی؟
یه کم خودم رو ناز کردم و گفتم:
-اگه بابا واسم شکلات آورده باشه، عالیم!
بابا یه لبخند زد وگفت:
- یه چیز بهتر از شکلات آوردم!
بعدم گفت:
- مامانت کو؟
منم با دست اتاق رو نشون دادم. داشتم با خودم فکرمی‌کردم چی می‌تونه بهتر از شکلات باشه که یهو از خونه صدای جیغ اومد:
-مصطفی راست میگی!؟
بدو‌بدو رفتم تو خونه. مامان روبه روی بابا، جلوی آشپزخونه ایستاده بودو بابا داشت واسش یه چیزی تعریف کرد.
-مامان...مامان؟
مامان با شادی گفت:
-جان مامان؟
یه خورده کلم رو خاروندم، مامان چقد رمهربون شد. داشتم از تعجب شاخ در میوردم که بابا گفت:
-خانم توآماده شو، من یه جا کار دارم، بعد میام دنبالت که بریم خونه ببینیم.
مامان یهو بغض کرد و گفت:
-خدایا شکرت بالاخره امروز رسید.
امروز رسید؟! هفته قبل هم سه‌شنبه داشتیمآ! مگه روز هم می‌رسه. داشتم با گیجی مامان رو دید می‌زدم که یهو یکی من رو از پشت کشید،تعادلم رو از دست دادم و افتادم رو زمین.
-نفس، نفس می‌خوایم خونه بخریم، آخ‌جون.


در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 36 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | دانلود رمان جدید ایرانی
***
آخه مگه خونه‌ی خودمون بد بود که اومدین این جا. اَه‌اَه، آدم این جا گم می‌شه. حیاط نداره، همش بابا میگه نباید سرو صدا کنیم همسایه بیدار می‌شه. انقدر خونه بزرگه که هرچی مامان وسیله می‌ذاره، بازم خونه‌مون خالیه. من همش ازاین خونه ها رو تو تلوزیونِ خونه‌ی خاله مهشید می‌دیدم. نفیسا هم که همش به‌ خاطره جدا بودن، اتاق‌هامون ذوق داره. از اون روزی که اومدیم خونه دیدیم دو هفته گذشته. همه چی انگار عوض شده؛خونه که دیگه خیلی، وسایل خونه‌مونم که همه رو مامان و بابا ازهمون روزی که این‌جا رو دیدیم شروع کردن به خریدن.لباسامون! هرچی از قبل داشتیم همه رو مامان انداخت دور؛ حتی یه پراهنم نذاشت بمونه.تو این دوهفته انقدر لباس خریدیم که اگه لباس‌های قبلیم روداشتم انقدر نمی‌شد. یه ماشین سفید هم خریدیم، انقدر خشگله، دوست دارم همش سوار شم.
همش روی رخت خواب ول می‌خورم؛ آخه خوابم نمی‌بره. پنج روزه اومدیم اینجا، ولی من هرشب یه عالمه فکر می‌کنم تا خوابم ببره. آخه هنوز عادت ندارم روی این رخت خواب بخوابم، آخرش‌هم روی زمین می‌خوابم. هر چی‌ هم مامان میگه این کارها کلاس‌مون رو پایین میاره گوش نمیدم؛ اصلا نمی‌دونم کلاس چی هست! چرا مامان باید نگران کلاس باشه، اگه مامان کلاس‌های مدرسه رو میگه، خب من که امسال اول بودم، چند ماه دیگه هم میرم دوم؛ کلاس پایین نیومد که. بعداً یادم باشه از مامان بپرسم. یه خمیازه خوشگل کشیدم با پشت دستم چشم‌هام رو مالیدو دیگه نفهمیدم چی شد...
***
درِاتاقم رو باز کردم، یه نگاه به بیرون انداختم، وایی حالا کدوم طرف پله بود، از یه سمتی حرکت کردم ولی هرچی میرفتم به پله نمی‌رسیدم. آخه چرا باید توی خونه پله باشه؟! وایی مامان من خونه قبلی‌مون رو می‌خوام. همین جوری غر می‌زدم ودنبال پله بودم که نفیسا از در اتاقش بیرون اومد؛ دوییدم رفتم سمتش؛ چون پشتش به من بود منو ندید. از پشت دست‌هام رو دور کمرش حلقه کردم و با جیغ تو گوشش گفتم:
-صبح بخیر خواهر گلم.
با جیغ من نفیسا هم جیغ کشید. با جیغ ما دوتا که فکر کنم پایین رفت، مامان اومد پیشمون و خیلی آروم گفت:
-چی‌شده دخترا؟
نفیسا نفس‌نفس زنون گفت:
-ه..چی
منم که خندون مامان رو نگاه کردم. مامان تا چشمش به من افتاد، یه کم اخم کرد و گفت:
-باز دستِ گل تو بود!؟
خندم رو خوردم مطمئن بودم الآن مامان کل این خونه دنبالم می‌کنه، تا کتکم بزنه. اما با حرف مامان چشم‌هام از تعجب چپ شد:
-دخترم چند بار گفتم خواهرت ناراحتی قلبی داره، نباید بترسونیش!
از مهربونی مامان لال شده بودم، مامان یه نگاه مهربون به من و نفیسا انداخت، بعد دستم‌مون رو کشید و با خودش برد پایین. نه این مامان چقدر تغییر کرده؛ این اتفاق وقتی اون خونه بودیم هم افتاد؛ ولی مامان تا سه روز باهام حرف نمی‌زد، تازه یه روز بهم ناهارهم نداده بود.هیچ وقت مامان با مهربونی باهام حرف نزد، بجاش بابا... هرچی بگم کمه.
با صدای مامان از فکر کردن دست کشیدم.
-نفس، دخترم صبحانت رو بخور؛ به چی فکر می‌کنی؟
یه نفس عمیق کشیدم و با لبخند به مامان نگاه کردم. بعد اینکه مامان از آشپزخونه بیرون رفت حمله کردم


در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان
به صبحانه. امم..همه چی هست، پنیرخامه‌ای، پنیرسفید، کره، مربای‌تمشک،مربای‌هویچ، مربای توت فرنگی،....؛ وایی دلم می‌خواد همه رو تا آخر بخورم. شروع کردم به خوردن کنارشم شربت پرتغال رو هورت می‌کشیدم که اگه مامان الآن اینجا بود، من رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 30 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | دانلود رمان جدید ایرانی
این رو گفتم و دوییدم رفتم از پله‌ها پایین، همه گرم صحبت بودن که چشمم رفت سمت اون دوتا؛ بدون نگاه کردن به مامان وبابا رفتم سمت‌شون و سریع دست دو تاشون رو کشیدم و با سرعت می‌رفتم نزدیک پله، تحمل وزن دوتاشون رو نداشتم؛ روی اولین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 31 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | دانلود رمان
بعد هم دست اون دوتا رو کشیدم بردم توی اتاقم. نشستم روی رختخواب، پسره روی صندلی که پیش میز بود نشست، خواهرش هم که کنار من. یه کمی سرم رو کج کردم تا دختره رو خوب نگاه کنم، چشم‌هاش قهوه‌ای کمرنگ بود، موهای کیس شدهش هم کنار دوشش بود، دیگه حوصله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 30 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید
سرم رو تکون دادم و گفتم:
- آها
کاوه انگار که یه چیزی یادش اومده اشه سریع پرسید؟
-ما که اومدیم انگار یکی دیگم پیشت بود! نه؟
تا خواستم حرف بزنم در اتاق باز شد و نفیسا کلش رو اورد داخل اتاق، هم‌ زمان چشم‌های کاوه و عسل کشیده شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 30 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
-سلام خله!
پوفی کرد و گفت:
-نیومده شروع کردی؟!
خندیدم و گفتم:
-چته اعصاب نداری! مثل اینکه دیشب اتفاقای خوبی نیوفتاد، نه!؟
نفیسا بی‌حوصله مشغول خوردن شد، اما من ول کن نبودم دوباره گفتم:
- پروف سیاه می‌کنی، بیو قلب می‌ذاری با یه تیر که از توش رد شده؛اینا چین نفیسا؟! خواهر من داری خودت رو نابود می‌کنی! بعد یه سال بهت ثابت شد پسر جماعت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 29 نفر دیگر

yasaman.6

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/7/20
ارسال ها
42
امتیاز واکنش
727
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
کنار دریا
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 * دانلود رمان
عسل پکر جواب داد:
-ترو خدا ولم کن دارم کور میشم.
خندم گرفت، هر سه تامون دیشب نخوابده بودیم. رسیدیم ایسگاه مترو رو صندلی نشستیم تا مترو برسه. برگشتم سمت عسل و گفتم:
-تو دیگه چرا دیشب نخوابیدی؟
همون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اشتباه دیروز، پشیمونی فردا | yasamsn.6 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، *ELNAZ* و 29 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا