مشاعره با اشعار شهریار

ronak.a · 26/8/20

13f82 گفت:
میراَژدَر آن زمان که زند بانگِ دلنشین‬
‫حیدربابا، میراژدر سَسلننده‬
شور افکند به دهکده، هنگامه در زمین‬
کَند ایچینه سسدن – کوْیدن دوْشنده

هـر لـالـه ای که از دل این خاکدان دمید
نـــو کـــرد داغ مـــاتـــم یـــاران رفــتــه را

. faRiBa . · 26/8/20

ronak.a گفت:
هـوای مـاه خـرگـاهـی مـکـن ای کـلـبـه درویش
نـگـنـجـد مـوکـب کـیـوان شـکـوه پـادشاه اینجا

این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من

. faRiBa . · 26/8/20

ronak.a گفت:
هـر لـالـه ای که از دل این خاکدان دمید
نـــو کـــرد داغ مـــاتـــم یـــاران رفــتــه را

آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

ronak.a · 26/8/20

13f82 گفت:
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

نـمـیـری شـهـریـار از شـعـر شـیـریـن روان گـفتن
کــه از آب بــقــا جــویــنــد عــمــر جــاودانـی را

ronak.a · 26/8/20

13f82 گفت:
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

نوشــداروئــی و بــعــد از مــرگ ســهــراب آمــدی
ســنــگــدل ایـن زودتـر مـی خـواسـتـی حـالـا چـرا

. faRiBa . · 26/8/20

ronak.a گفت:
نوشــداروئــی و بــعــد از مــرگ ســهــراب آمــدی
ســنــگــدل ایـن زودتـر مـی خـواسـتـی حـالـا چـرا

اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه

نیست در کوی توام نامه رسانی گل من

. faRiBa . · 26/8/20

دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من

ronak.a · 26/8/20

13f82 گفت:
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من

نـکـنـد بـی خـبـر از مـا بـه در خـانـه پـیـشـیـن
بــه ســراغ غــزل و زمــرمـه یـار آمـده بـاشـد

. faRiBa . · 26/8/20

ronak.a گفت:
نـکـنـد بـی خـبـر از مـا بـه در خـانـه پـیـشـیـن
بــه ســراغ غــزل و زمــرمـه یـار آمـده بـاشـد

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

ronak.a · 26/8/20

13f82 گفت:
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

یــک تــار مــوی او بــه دو عــالـم نـمـیـدهـنـد
بـا عـشـقـش ایـن مـعـامـلـه گفتیم و سرگرفت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی