مشاعره با اشعار مولانا

moh@mad · 22/8/20

در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب

niloofar.H · 23/8/20

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود

moh@mad · 23/8/20

دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است

niloofar.H · 23/8/20

ترجماني من و صد چون منش محتاج نيست
در حقايق عشق خود را ترجمانست اي پسر

moh@mad · 23/8/20

رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما

niloofar.H · 23/8/20

ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصدِ این ویرانه کردی عاقبت

moh@mad · 23/8/20

تو جان نخواهی جان دهی
هر درد را درمان دهی
مرهم نجویی زخم را
خود زخم را دارو شوی

niloofar.H · 23/8/20

یار مزا عار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نکه دار مرا
نوح تویی روح توییفاتح و مفتوح تویی
سـ*ـینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

moh@mad · 23/8/20

امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا

تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من

niloofar.H · 23/8/20

نيمه‌ای گفتيم و باقی نيم کاران بو برند
يا برای روز پنهان نيمه را پنهان کنيم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی