خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
اشعار محمد سلمانی





اتاقی بود و تختی بود و بازی با عروسک بود
تو از آغاز، دنیایت همین اندازه کوچک بود

تو معنای پریدن تا کجاها را ندانستی
تمام درکت از پرواز اوج بادبادک بود

در آن سو هفت شهر عشق را عطار می گردید
در این سو بین رفتن تا نرفتن پا به پا شک بود

ندانستی نمی شد با عروسک ها عروسی کرد
که از آغاز این تصمیم امری نامبارک بود


نصیحت با تو؟! اما نه! خودم را خسته می کردم
نمی شد بیش از این دریافت با ذهنی که کودک بود

پشیمانی، پشیمانی، پشیمانی، پشیمانی
و پایان همان روزی که می گفتند اینک بود


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
Reactions: SelmA

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

جاری شده در ساز تو آواز جدایی
جانا مزن اینگونه مزن ساز جدایی

دستی که تواند شکند فاصله ها را
چندیست که گردیده هم آواز جدایی

هر لحظه دلم را به هـ.ـوس رنجه مگردان
زیرا که همین هاست سرآغاز جدایی

ای موج تنت منحنی آبی دریا
ما دست نیازیم و تو در ناز جدایی

دریای منی بی تو و آ***غو***ش تو بر من ـ
آن رفته که بر ماهی دریا ز جدایی

نازم به وفاداری پروانه که چون من
بالی نزند با پَرِ پروازِ جدایی


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

خطی، خبری، هلهله ای از تو ندارم
با این همه حتی گله ای از تو ندارم


آماده ویران شدنم، حیف، زمانی ست
دیگر اثر زلزله ای از تو ندارم


در دست، به جز شاخه خشکیده سرخی
در پای، به جز آبله ای از تو ندارم


عمری ست فقط شاعر چشمان تو هستم
هر چند که چشم صله ای از تو ندارم


بگذار به در گویم و دیوار بفهمد
من فاصله ای، فاصله ای از تو ندارم


هر لحظه بیایی، قدمت روی دو چشمم
در دل به خدا مسئله ای از تو ندارم


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید


تو و دریا و کران تا به کران آبی ها
من و این حوضچه‌ی کوچک مرغابی ها


تو و دریا و شب و ساحل و تب بو***سه‌ی موج
من و عشق تو و یاد تو و بی تابی ها


تو و خوش رقصی مهتاب در آیینه‌ی تو
من و یک آینه و وز وز مهتابی ها


تو و آرامش و یک خواب خوش بعدازظهر
من و دلتنگی بعد از تو و بی خوابی ها


من و این شهر و قدم در قدمش خانه‌ی دوست
تو و یک نقشه و یک شهر و جهت یابی ها


که در این شهر دوتا کوچه پس از من جمع اند
حافظ و سعدی و فردوسی و فارابی ها


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید


در آن درازترین شب که آب یخ زده بود
کنار پنجره ام آفتاب یخ زده بود


در آن شبی که درختان عقیم گردیدند
در آن شبی که جنین سحاب یخ زده بود


شبی که محتسب از سرخوش کینه در دل داشت
و جام عقده گشای نوشیدنی یخ زده بود


شبی که غنچه ز ترس تبر نمی خندید
و در پیالۀ چشمش گلاب یخ زده بود


شبی که آینه تصویر را نمی فهمید
و در برابر پرسش جواب یخ زده بود


شبی که دم زدن از عشق کفر مطلق بود
شبی که عاطفه از اضطراب یخ زده بود


تو با کدام غزل عشق را صلا دادی
که بر گلوی تو آن شب طناب یخ زده بود


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

من از ندامت فردای اشتباه پُرم
ز من کناره بگیرید کز گنـ*ـاه پُرم


من از نتایج خوش باوری ، تجارب تلخ
پُرم، پُرم، پُرم ، از بار اشتباه پُرم


مرا به خلوت وجدان خویش بسپارید
که از قضاوت تو خالی کلاه ، پُرم


چگونه دست به همراهی ات بیالایم
که از خیـــ***ـانـ*ـت یاران نیمه راه پُرم


نوشیدنی وسوسه در جان من مریز، که من
هزار پنجره از حسرت نگاه ، پُرم


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

از اینجا می روم روزی تو می مانی و فصلی زرد
بگو با این خزان آرزوهایم چه خواهی کرد؟

از اینجا می روم شاید همین امروز یا فردا
توخواهی ماند تنها در حصار خشت هایی سرد

از اینجا می روم تا شهر فرداهای نا معلوم
که آنجا سرنوشتم ، هر چه پیش آورد ، پیش آورد

از اینجا می روم اینجا کسی آیینه باور نیست
که دارد آسمانش سنگ می بارد، زمینش گَرد

دریغا دیر، خیلی دیر، خیلی دیر فهمیدم
که من چندی‌ست هستم از مدار اعتنایت طرد

در آن آغازِ بعد از من، در این پایانِ بعد از تو
که خواهی دید خیلی فرق دارد مرد با نامرد

تو را در خواب هایم بعد از این دیگر نخواهم دید
تو را با آب ها، آیینه ها معنا نخواهم کرد


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید


وقتی که حکمران چمن باد می شود
اول تبر حواله ی شمشاد می شود


دیگر چه مکتب و چه مرام و چه مسلکی؟
در گلشنی که قبله نما باد می شود


بلبل خموش ، غنچه گرفتار ، گل ملول
یعنی چمن مدینه ی بیداد می شود


جایی که سنگ زمزمه ی عشق سر دهد
آنجاست تیشه قاتل فرهاد می شود


یک عمر آن که بود مجلد به جلد دوست
در گیر و دار حادثه جلاد می شود


راز قبیله را بفروشد به ارزنی
صیدی که سرسپرده ی صیاد می شود


زخمی که اعتماد ز نیرنگ می خورد
هر روز هر چه می گذرد حاد می شود


**** ! بریز بـ*ـاده ، مخور غم ، که پیر گفت
روزی بنای مـ*ـی کده آباد می شود


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید


آن کس که تورا شناخت ، من بودم
در کوره ی تب گداخت من بودم


پروانه ی عاشقی که بی پروا
تا مرکز شعله تاخت ،من بودم


مردی که نشست با شکیبایی
از سنگ،الهه ساخت،من بودم


آن کس که تمام هستی خود را
در بازی عشق باخت ، من بودم


تو در طلب بهار و فصلی نو
تکراری و یکنواخت من بودم


صد طعنه که زخمه‌ی نکوهش داشت
شهری به سرش نواخت من بودم


تو راز مگوی یک معمایی
آن کس که تو را نشناخت من بودم


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید


در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود
آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود


آرزوهایم همین کاخی که برپا کرده ام
زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود


خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو
دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود


آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود


عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر
یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود


اشعار محمد سلمانی

 
آخرین ویرایش:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا